روابط خانوادگی | سازندگی


در «روز رهایی» [Free Day (Le jour de congé)] اینس کانیاتی [Inès Cagnati] نویسنده فقید فرانسوی، با ظرافت و تمرکزی آشکارا، نحوه تعامل یک دختر جوان با دنیای اطرافش را بررسی می‌کند و علاوه بر آن مکنونات قلبی او را برای ما شرح می‌دهد. اگرچه کتاب درمورد یک خانواده کشاورز فقیر ایتالیایی است در فرانسه اواسط قرن، اما درواقع این کتاب مطالعه شخصیت گالای چهارده‌ساله است که فداکاری‌هایی را برای رسیدن به‌حقِ تحصیل در دبیرستان انجام می‌دهد و آن را برای خواننده شرح می‌دهد.

روز رهایی» [Free Day (Le jour de congé)] اینس کانیاتی [Inès Cagnati]

در ابتدای کتاب، پیش از اینکه سن‌وسال راوی فاش بشود، درمورد سن او ابهاماتی حس می‌شود، چون به‌نظر می‌رسد که گالا میان تفکرات یک کودک و یک بزرگسال معلق است، درست مثل همان چیزی که در میانسالی رخ می‌دهد. اگرچه چیز پیچیده و خاصی درخلال ماجرا وجود ندارد، اما می‌شود به‌راحتی فهمید آن چیزی که در کتاب کانیاتی به‌چشم می‌خورد ظاهری آرام و دراماتیک شبیه به آن‌چیزی است که ما ابتدا در رمان «چهره مرد هنرمند در جوانی»ِ جویس می‌بینیم و آن را دوست داریم درحال رخ‌دادن است. کانیاتی، گالا را نه آنچنان‌که نوجوانان هستند و نه آنچنان کهنه‌کار یا ملودراماتیک وصف کرده، بلکه او را علیرغم شرایطش به‌عنوان یک آزاداندیش دوست‌داشتنی ترسیم می‌کند.

با توجه به رویدادهای جاری و موضوعات داغ، می‌توان گفت این کتاب کمتر استعاره بر وضعیت سیاسی کنونی دنیا (به‌ویژه سیاست‌های مهاجرتی کشورهای غربی) دارد و بیشتر درمورد مشکلات جهانیِ بی‌پایانِ فقر است. در این کتاب، این واقعیت در ذهن متبادر می‌شود که وضعیت خارجی‌ها چندان مورد توجه قرار نمی‌گیرد و در این کتاب به‌جز زبان فرانسوی به زبان دیگری صحبت نمی‌شود یا حداقل در این کتاب خاص به این شکل است. بااین‌حال ماهیتِ به‌یادماندنیِ آن چیزی که مدنظر است دور از همه اینهاست. اینجا همان جایی است که تعالی فلسفی با روایت درهم می‌آمیزد که با توجه به جهان‌بینی منحصربه‌فرد گالا به‌عنوان یک نوجوان کتاب به یک موضوع مورد توجه تبدیل می‌شود.

کانیاتی از خلق یک قهرمان با رفتارهای متناقص هیچ ترسی ندارد. او این شخصیت را یک پله بالاتر از کهن‌الگوی شخصیت دخترک کبریت‌فروش در کتاب امیلیا پاردو یا شخصیت ایولین که در کتاب جویس با آن مواجه می‌شویم، نشان می‌دهد. اگرچه گالا حساس و متفکر است، اما به‌عنوان یک نوجوان بی‌پرواست.

این کتاب بسیار واضح و شفاف درمورد موضوعی که آن را در پیش گرفته است نوشته شده و به‌ندرت از هدف دور می‌شود. این کتاب بیشتر شبیه به کاووشی در روابط خانوادگیِ پیچیده است که پر است از احساسِ گناهِ درونیِ آدم‌ها، عقده‌ها، و عزت نفس پایین آنها.

گالا از آن دست آدم‌هایی است که مدام به خودش نهیب می‌زند و حتی برای لباس‌های زشتی که به تن می‌کند متاسف می‌شود. ما خوانندگان که همیشه عادت داریم تا جایی مثل آرکادیا را ایده‌آل ببینیم، اما ترس و محدودیتی را از خواندن کتاب درخود حس می‌کنیم که به‌نوعی بخشی از مالکیت شخص دیگری است.

جاهایی از کتاب کاتولیک‌بودن مردم منطقه به چشم می‌آید و جاهایی اصلا آن را حس نمی‌کنی، یک‌جاهایی چیزی بیش از آنچه که هست به‌چشم می‌آید، اگرچه هیچ‌کدام از این تناقضات مشهودانه به‌چشم نمی‌آیند. همه‌چیز در کتاب به‌طرز هوشمندانه‌ای به شیوه‌ای توهم‌آمیز بیان می‌شود. مثلا در ابتدا پدر شخصیتی شرور و تک‌بعدی را به خواننده نشان می‌دهد و رفته‌رفته می‌فهمیم که او نسبت به شرایط آدم ساده‌ای هم هست. راوی با قدرت درک بالا خواننده را تا پایان کتاب با خود می‌کشد و یک‌جاهایی او را اذیت می‌کند. کتاب به‌شدت روانشناختی است و در جاهایی یادآور نوشته هرتا مولر که گاهی تلخ و نافذ است می‌باشد. روایت در جاهایی نوسانی میان واقعیت و آیینی خرافی می‌شود. چراکه گالا تحت‌تاثیر احساسات خود و عصر حاضر در آن قرار دارد و این موضوع غیرقابل‌انکار است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...