به سوی درک نوآورانه | الف


رابرت لپاژ [Robert Lepage] یکی از پیشروترین مؤلفان تئاتر عصر حاضر به شمار می‌آید. عنوان مؤلف را به خاطر جنبه‌های مختلفی که در آن خلاقیت و ابداع به خرج داده، می‌توان به او اطلاق کرد. لپاژ نه‌تنها در عرصه‌ی نگارش نمایشنامه و دراماتورژی متن دستی توانمند دارد، بلکه در حوزه‌ی آرایش صحنه و لباس، جلوه‌های ویژه‌ی سمعی و بصری در تئاتر، تنظیم موسیقی و اجرای پرفورمنس‌های زنده مهارتی بی‌رقیب دارد.

رابرت لپاژ [Robert Lepage] بازکشف آتش

جهان‌بینی منحصربه‌فرد او در عرصه‌ی هنرهای نمایشی از لپاژ نظریه‌پردازی آوانگارد ساخته و نظریه‌های او روزبه‌روز تأثیر بیش‌تری برای مؤلفین عرصه‌ی نمایش پیدا می‌کند. لپاژ به سبب تنوع تجربیات و طبع‌آزمایی‌هایش در سبک‌های گوناگون، همواره به عنوان یک طراح جسور و بی‌محابا نیز شناخته شده است. اهمیت او در جهان نمایش آن‌گونه است که درک تئاتر پست‌مدرن بی او کامل نخواهد بود. کتاب «رابرت لپاژ، بازکشف آتش»، با انگیزه‌ی رسیدن به چنین درکی تألیف شده است.

بارقه‌های نگاه تکثرگرا و در عین حال آنارشیست، در رابرت لپاژ از زمینه‌ی زیست فرهنگی او ریشه گرفته است. او اولین نمایش‌ها را در محیطی بورژوا دیده است. تئاتر مدرن در دوران بلوغ او، پرزرق‌وبرق و مختصِ طبقه‌ی اجتماعی نخبه بود. لپاژ در آن دوران دسترسی محدودی به تئاتر آوانگارد داشت و این مسأله در او عطشی سیری‌ناپذیر به آزمودن انواع سبک‌ها و فرم‌ها آفرید. از این‌رو بود که در آغاز کوشید دستی در تئاتر مدرن بیازماید. او از موسیقی راک برای پرداخت صحنه الهام گرفت. به نظرش تمامی ارکانی که هنرمندان موسیقی مدرن در کار خود لحاظ می‌کردند، قابل‌اجرا در تئاتر بود. او در مرحله‌ی بعدی وارد ایده‌پردازی در تئاتر سنتی شد و کوشید با تلفیق سنن نمایشی کشورهای مختلف در کارش، به تجربه‌ای تازه در اجرا برسد.

لپاژ علاقه‌ی خاصی به فرهنگ شرق و به‌ویژه ژاپن داشته است. او در این عرصه از حداکثر بکارگیری فضا، شفافیت سطوح و القای حس کامل فضا در فرهنگ ژاپنی، بهره گرفته است. این شیفتگی لپاژ که با آگاهی از فلسفه‌ی شرقی همراه بوده، برای کسب شناخت عمیق‌تر از این دنیای متفاوت به او کمک شایانی کرده است. در این راستا او از زبان چینی و لهجه‌ی کانتونی همراه با فرانسوی و انگلیسی، در آثاری از جمله «سه‌گانه‌ی اژدها» و نسخه‌ی ژاپنی «فاوست» استفاده کرده و همواره درباره‌ی الهام عمیقی که جهان ژاپنی به او بخشیده سخن گفته است:

«در طول اولین سفرم به ژاپن مجذوب دقت، موشکافی، حداکثر استفاده از مکان و نیز قدرت تأثیرگذاری هر چیز شفاف شدم. ژاپن کشوری است که از کاغذ برنج ساخته شده است. دیواره‌های خانه‌ها دقیقا از این جنس ساخته شده‌اند. تعداد زیادی راهروی تودرتو وجود دارد، ولی همگی شفاف هستند. در کشوری مثل ژاپن تمامی نمایش‌ها بر اساس داستان‌هایی حول محور درون‌گرایی و خویشتن‌‌داری است. براین اساس، باید کم‌ترین کار را برای گفتنِ بیش‌ترین چیز انجام دهی. در تئاتر ژاپن قدرت و اهمیت شخصیت‌ در درام با کم‌ترین سرمایه‌گذاری احساسی از سوی بازیگر نشان داده می‌شود.»

لپاژ اما رویکرد پست‌مدرنیستی خود را در اجرای نمایش‌های ملهم از سنت شرقی نیز فراموش نکرده و حتی دست به ابداعاتی در این حوزه زده است. او از رنگ‌ها، نورها و سطوح آشنا در نمایش ژاپنی آشنایی‌زدایی می‌کند تا مخاطب را به درک نوآورانه‌تری در این وادی برساند. در این زمینه تکنولوژی نیز به شکل ویژه‌ای به کمک لپاژ می‌آید. نمونه‌ای از این شکل طراحی او را می‌توان در صحنه‌پردازی نمایش «هفت شاخه از رودخانه‌ی اوتا» دید که به هیروشیما تقدیم شده بود. صحنه مانند یک خانه‌ی سنتی ژاپنی ساخته شده بود، به‌گونه‌ای که تصاویر ویدیویی از طریق دستگاه پروجکشن، با سایه‌ی بازیگران تلاقی می‌یافت. او از همین‌جا و اولین کارش با استودیوی خودساخته‌اش، پرهیزش از قطعیت‌بخشی و نگاه مألوف و آشنا به عناصر بصری را به روشنی نشان داده است.

کتاب در بخش اول به بررسی زندگی حرفه‌ای رابرت لپاژ می‌پردازد و در بخش دوم، جهان‌بینی هنری او را در مرکز توجه قرار می‌دهد. دیدگاه لپاژ به هنر بسیار پیچیده و تحلیل‌گریز است و از این‌رو به شرح و بسط و مثال و مصداق نیاز دارد که نویسنده‌ی کتاب کوشیده با واکاویدن دوره‌های مختلف هنری او به این مهم دست یابد. بخش سوم کتاب به تحلیل برخی از آثار لپاژ اختصاص دارد. او آن‌قدر در زمینه‌ها و سبک‌های متفاوت، پروژه‌های نمایشی گوناگونی ارائه داده که هرکدام به تنهایی می‌تواند کتابی را دربربگیرد. اما مؤلف کوشیده همانند خودِ لپاژ جانب مینی‌مالیسم و ایجاز را در تفسیر آثار او در نظر داشته باشد. لپاژ هم در اجرای آثار کلاسیک، نگاه سنتی و مدرن را درهم‌آمیخته و هم در تهیه‌‌ی نمایش‌های پست‌مدرن کلیشه‌زدایی و ترکیب آن‌ها با عناصر کهن را مد نظر قرار داده است. برای او یک صحنه‌ی تئاتر می‌تواند در آنِ واحد هم عرصه‌ی اجرای یک اپرا باشد و هم اجرایی از یک متن مدرن را در دل خود جا دهد. قابلیت انعطاف و تبدیل‌پذیری، جوهره‌ی اصلی جهان هنری لپاژ را می‌سازد. همین ویژگی است که دامنه‌ی تفکر او را در طراحی صحنه چنان وسعت می‌بخشد که همچون دایره‌المعارفی گنجایش پذیرفتن هر سلیقه‌ای را دارد. دنیای لپاژ که این کتاب، شمه‌ای از آن را ترسیم کرده، تمامی قریحه‌های تشنه‌ی خلاقیت و پویایی هنری را، با هر پیش‌زمینه‌ی تجربی که باشند، راضی نگه می‌دارد.

[بخش اعظم کتاب «رابرت لپاژ، بازکشف آتش» ترجمه دو اثر «Il teatro di Robert Lepage,2004 » و «Memoria, maschera e macchina nel teatro di Robert Lepage [2018]‎‎ » از آناماریا مونته‌وردی است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...