آن زمان که مناره‌های سمرقند هنوز ساخته نشده... در درون زبان زیست می‌کند و زمانی که می‌کوشند آن را از زبان مادری بیرون کشند، مانند ماهی که از دریا بیرونش می‌کشند، می‌میرد... چهل سال پیش جوانی شانزده‌ساله سوار بر اسبی که پدربزرگش به او اهدا کرده بود، می‌تاخت و امروز در آخرین سفر خود پیاده مسیر را طی می‌کند... مرد جوان می‌بیند، اما نابیناست. دنیای او تنها یک دایره کوچک است: خانواده، کار و اولین عشق... سرنوشت یک شاعر درباری، محبوب یک حاکم و کورشده توسط حاکم دیگر


درباره بازگشت به پنج‌رود | سازندگی


آندری ولوس [Andreĭ Volos] (1955-دوشنبه، تاجیکستان) از برجسته‌ترین نویسنده‌های معاصر روس است که برای رمان «بازگشت به پنج‌رود» [Возвращение в Панджруд] برنده جایزه بوکر روسی سال 2013 شده. این رمان با ترجمه آبتین گلکار از سوی نشر برج منتشر شده. «بازگشت به پنج‌رود» داستان رودکی پدر شعر فارسی است.

 آندری ولوس [Andreĭ Volos] بازگشت به پنج رود» [Возвращение в Панджруд]

نویسنده خود درباره اینکه چرا زندگی رودکی را به‌عنوان طرح اصلی رمانش در نظر گرفته، می‌گوید: «نمی‌توانسم از رودکی بگذرم و تحت‌تاثیر او قرار گرفتم. از اولین اندیشه‌ نوشتن درباره‌ او تا پایان رمان، ربع قرن طول کشید. البته رمانی زندگی‌نامه‌ای نیست؛ چراکه تصویر او افسانه‌ای‌تر از چهره‌ای واقعی در فرهنگ فارسی نقش بسته است. البته من اشعار رودکی را به سیلیریک خوانده‌ام ـ من از خط فارسی سردرنمی‌آوردم. البته اکنون این دیگر مهم نیست؛ چراکه خود زبان نیز تا حد زیادی از یادم رفته است ـ و تاجایی‌که به ترجمه مربوط است، شعر رودکی مانند هر شعر بزرگ دیگری، در درون زبان زیست می‌کند و زمانی که می‌کوشند آن را از زبان مادری بیرون کشند، مانند ماهی که از دریا بیرونش می‌کشند، می‌میرد. ترجمه‌ها نمی‌توانند نه ظرفیت آوایی، نه غنای اندیشه‌های اصلی را انتقال دهند.»

از نظر مفهومی، متن رمان براساس ردکردن کلیشه‌ها در بازتولیدِ تصویرِ کلاسیک شرقی، خلق شده است. در این رمان، تصاویر عجیب از شرق، مانند تقابل وحشیگری و فرهنگ یا تضاد تمدن‌ها وجود ندارد. نویسنده تصویری از شرق خلق می‌کند که اصلا با مفهوم فرهنگ سروکاری ندارد. او به ظواهر و زیبایی خارق‌العاده‌ی فرهنگ شرق علاقه‌ای ندارد، بلکه فقط شیفته روح شرقی شده است.

تاریخ‌گرایی در این رمان مساله‌ای مهم و کلیدی است. آن زمان که مناره‌های سمرقند هنوز ساخته نشده بودند و تیمور بزرگ، فاتح جهان، زیر تخته‌سنگ مرمر سیاه آرام نگرفته بود، گویی تصاویر در غبار زمان محو می‌شوند. حال این پرسش مطرح می‌شود که چگونه می‌توان وقایعی را که به‌غایت از زمان ما دور هستند، در زمانِ حال ترسیم کرد؛ چه کسی می‌داند که در قرن نهم و دهم چه چیزی وجود داشت؟ پاسخ این است که تاریخ شرق باستان تنها از طریق فرهنگ، هنر و بالاتر از همه، از طریق ایده محوریت ادبی جهان درک می‌شود. درک فرهنگ بیگانه (فارسی و تاجیکی) توسط نویسنده روسی‌زبان از طریق درکِ تصویرسازی هنری، فهم اشکال خاص بیانِ شاعرانه، آشنایی با ساختار استعاری زبان و شعرپردازی در قالب بیت و غیره صورت می‌گیرد؛ بنابراین نویسنده تصویری چندوجهی از جهانی آمیخته با ملیت شخصی خود در قرن نهم و دهم ترسیم می‌کند.

با مطالعه این اثر، پرسشی بحث‌برانگیز به وجود می‌آید: آیا این اثر یک رمان تاریخی است یا یک سبک‌سازی تاریخی؟ در این رمان تصویر جهان، در نقطه‌ای بسیار دور از مکان و زمان حال حاضر، با ابزارهای هنری متعدد خلق شده است. از یک طرف، این پدیده درواقع نوعی سبک‌سازی شرقی-تاریخی است که مملو از اِلمان‌های شگفت‌انگیز از زندگی شرقی و واژگان خاص آن است. درواقع وجود شخصیت‌های متعدد، زبان، دیالوگ‌ها و مونولوگ‌های درونی آنها - همگی تصویری واضح و متنوع از زمان ایجاد می‌کنند و از سوی دیگر، وقایع یک دوره تاریخی خاص بیان شده و در این سبک‌سازی تاریخی آمیخته شده است.

این رمان براساس یک سوژه کلاسیک، با تمام ویژگی‌های افسانه‌ای، تمثیلی، اسطوره‌ای آن نوشته شده است. ابوعبداله جعفر بن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم متخلص به رودکی شاعر پرآوازه، که به دستور امیر بخارا نابینا شده بود، محروم از همه مال و اموالش، درمانده و بیمار، به روستای زادگاهش که در چهل فرسخی پایتخت قرار دارد، برمی‌گردد. در این مسیرشاعر نابینا توسط پسری شانزده‌ساله هدایت می‌شود که زندگی‌اش برخلاف رودکیِ شصت‌ساله، هنوز در پیش است.

در فصل «جعفر» که در آن رودکی شاعر، بی‌چیز و بینوا، به دستور امیر به وطن بازگردانده می‌شود، درونمایه «جاده» به تصویر کشیده می‌شود. جهان، در دیدگاه قهرمان، به‌عنوان یک کل درک می‌شود و جاده به عنوان بخشی از این کل، مسیری به‌سوی چیزی عظیم و ناشناخته است. قهرمان داستان با اندوه به‌یاد می‌آورد که چهل سال پیش جوانی شانزده‌ساله سوار بر اسبی که پدربزرگش حکیم به او اهدا کرده بود، می‌تاخت و امروز در آخرین سفر خود پیاده مسیر را طی می‌کند؛ یا بهتر است بگوییم به‌سختی با کمک همسفرش خود را در راه می‌کشد. این مسیر، پر از رنج و ماجراجویی است، اما درعین‌حال، یک سفر فلسفی و معنوی است. تصویر جاده به‌عنوان یک حرکت ابدی به‌سمت درک حقیقت و دگرگونی خود و جهان ترسیم می‌شود. این مسیر خاطرات است؛ بازگشتی همیشگی و نه‌فقط بازگشت به خانه و دیار اجدادی در پنج‌رود، بلکه شاعر پیر و فرتوت، نابینا و بیمار به اصل خود بازمی‌گردد؛ جایی‌که همه‌چیز از آنجا شروع شد و او از آن دست کشید و تسلیم وسوسه‌های ثروت و شهرت شد.

تعیین ماهیت ژانری رمان «بازگشت به پنج‌رود» دشوار است؛ این رمان فرم پیچیده‌ای از نثر شرق‌گرایانه، سبک‌سازی شرقی- تاریخی با تصویری از دنیای بیگانه در قرن نهم و دهم به کمک تاریخ شرق باستان و زندگینامه داستانی شاعر بزرگ شرق رودکی، با سرنوشت شگفت‌انگیز و غم‌بارش ارائه می‌دهد.

از نظر ترکیبی و مفهومی، رمان بر سیستمی از تناقض‌های جفتی در سطوح مختلف بنا شده؛ تناقضاتی با جنبه‌های مکانی، زمانی، ژانری، ترکیب اثر و غیره، مانند: کوری - بینایی، زیبایی- نازیبایی، تاریخ‌گرایی - سبک‌سازی، وحشی‌گری - تمدن، رفتن - بازگشتن، جاده - سیاه‌چال، خودی- غیرخودی، تن - روح، به نویسنده اجازه می‌دهد تا شباهت‌ها و تضادها را به‌خوبی به تصویر بکشد. نقطه مقابل گذشته، حال است. درواقع زمان یکی از موتورهای اصلی رمان است؛ زمان برای پیرمردی که زندگی گذشته خود را به‌یاد می‌آورد و زمان برای جوانی که هنوز در ابتدای مسیر زندگی‌اش قدم برمی‌دارد. با وجود این تفاوت، دو زمان درهم تنیده شده‌اند و مانند دو جاده به‌هم می‌پیوندند.

مساله دیگر تقابل کوری و بینایی است که در اینجا بینایی به‌نوعی خود تبدیل به یک کوری و یک بینش دیگر می‌شود. رودکی در دوران نابینایی از فروپاشی جهان‌بینی خود جان سالم به‌در برد و متقاعد شد که شهرت و ثروت هیچ و فانی است و در زندگی بیهوده زیسته است. نگاه او، درک تصویری از جهان است. و در قطب دیگر - ساده‌لوحی و بی‌تجربگی جوانک همراهش، که درکی ندارد که چه کسی در مقابل اوست و چشم‌هایش تنها در انتهای مسیر باز می‌شود. مرد جوان می‌بیند، اما نابیناست. دنیای او تنها یک دایره کوچک است: خانواده، کار و پیشه و اولین عشق. پیرمرد نابیناست، اما دارای بصیرت درونی است و این‌گونه از طریق تقابل دیدگاه‌ها، حقیقت برای قهرمانان آشکار می‌شود.

آندری ولوس [Andreĭ Volos] بازگشت به پنج‌رود» [Возвращение в Панджруд]

آغاز شکوفایی شاعر شگفت‌انگیز بود؛ زمانی که اشعار و ترانه‌های او به سرعت در سراسر شهر پخش شد و خود دریافت که انسان چیز زیادی برای زندگی و آفرینندگی نیاز ندارد: یک قلم و جوهر، یک قرص نان و یک جام شراب. شاعر جوان، شاگرد مدرسه بخارا، رودکی، پنهان از همه در دل شب، اولین بیت خود را در وصف معشوقش سرود. این بیت را که روی برگ کلم تازه نوشته بود، خادمی بر دیوار شهر آویزان کرد و صبح در بازار، شاعر جوان شنید که این بیت را عده‌ای سوار بر درشکه می‌خواندند. این‌گونه بود که شاعر با نام مستعار رودکی (نهر، قطره، جریان، آب) که نماد حرکت جاودانه است، شهرت یافت. سرنوشت یک شاعر درباری، نماینده یک خانواده اشرافی، ملک‌الشعرای دربار امیر بخارا، محبوب یک حاکم و کورشده توسط حاکم دیگر، که وصفش در تاریخ حک شده، توصیف روانشناختی دقیقی از تجربیات شخصی که محکوم به رنجی غیرقابل وصف است، به‌خصوص زمانی که نور برای همیشه برای او خاموش شده باشد، به تصویر می‌کشد. هنر نویسنده، خلق تصویر شاعری است که از حد زمان رها و آزاد است. رودکی نه یک اسطوره، نه یک اثر تاریخی، نه یک افسانه، بلکه یک انسان زنده است که می‌اندیشد، احساس می‌کند، رنج می‌برد و تمام تراژدی وجود خود را درک می‌کند، تاجایی‌که با درامِ شخصیت خود به زمان ما پیوند می‌یابد.

در این رمان، نوعی عرفان ادبی خاصی وجود دارد که از یک‌سو به‌طور غیرمستقیم و ناخودآگاه و از سویی دیگر به‌طور مستقیم و سیستماتیک از طریق تکنیک‌های هنری، تصویری زنده از یک جهان و فرهنگ متفاوت پیش چشم می‌آورد. محتوای این اثر حامل معنای همگانی انسانیت است. تاریخ و زمان این سرگذشت اهمیت زیادی ندارد. شاعری وجود دارد که سرنوشت غم‌انگیزش این تصور را از بین می‌برد که با نزدیک‌شدن به تاج‌وتخت و با به‌دست‌آوردن ثروت و شهرت، معنای زندگی را نیز به دست خواهید آورد. در نتیجه زندگی این شاعر، مفهوم غم‌انگیزی متولد می‌شود که می‌گوید دیگر هیچ‌چیز قابل تغییر نیست.

رمان «بازگشت به پنج‌رود» را می‌توان کوششی درباره خطری که نزدیک‌بودن به قدرت و حکومت متوجه یک شاعر است، دانست، اما تلاش برای اثبات این ایده، به‌دست نیامده است؛ چراکه «بازگشت به پنج‌رود» بیشتر اثری است شبیه به یک فرش ایرانی؛ گویی قهرمانان این اثر هر کدام دور این فرش حلقه زده‌اند و نقش‌ونگاری را بر آن می‌زنند. در این زمان بسیاری از عناصر و طرح‌ها به اثر اضافه می‌شوند اما در آخر نقش کلی و نهایی فرش مهم‌تر از هر اثر فردی است؛ بنابراین یک انگیزه و یک نتیجه واحد را نمی‌توان برای آن درنظر گرفت. درنتیجه نویسنده روس‌زبان با رعایت تمام اصول سنت شرق‌گرایانه قرن بیستم، با تجسم درونمایه شرق، به درجه تازه‌ای از درک هنری از فرهنگ غریب می‌رسد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...