در فرودگاه بروكسل براى اولين‌بار با زنى زیبا از رواندا، آشنا می‌شود... اين رابطه بدون پروا و دور از تصور «مانند دو حیوان گرسنه» به پيش می‌رود... امیدوار است که آگاته را نجات دهد و با او به اروپا فرار کند... آگاهانه از فساد نزديكانش چشم‌پوشى مى‌كند... سوییسی‌ها هوتوها را بر توتسی‌ها ترجیح دادند... رواندا به‌عنوان «سوییس آفریقا» مورد ستایش قرار گرفت... یکى از خدمه را به‌خاطر دزدى دوچرخه‌اش به قتل می‌رساند


دلِ تاریکِ آفریقا | سازندگی


خواننده‌ای که فیلم مشهورِ «هتل رواندا»ی تری جُرج را دیده و متاثر شده، مطمئنا حالا با خواندن رمان «صد روز» [One Hundred Days یا Hundert Tage] همان حس را تجربه خواهد کرد، این‌بار از منظری دیگر. «صد روز» اولین رمان لوکاس برفوس [Lukas Bärfuss] شباهت‌های آشکاری با «دل تاریکیِ» جوزف کُنراد دارد. اگرچه او هنوز به نبوغ کُنراد نرسیده، اما نوشته‌های او به‌وضوح جز آثار خوب محسوب می‌شود و رویدادهای هولناک را به‌روشنی به تصویر مى‌کشد.



اولین گوینده در «صد روز» می‌پرسد: «آیا این یک مرد شکست‌خورده به نظر می‌رسد؟» منظور او از دوست مدرسه‌ای‌اش، دیوید هول (هول به معنای توخالی) است، که قصد دارد به او بگوید چگونه زندگى او «در میانه جنایت قرن» به پایان رسید. هنگامی که هول، داستان‌نویس اصلی، نقش دوم یعنى نقش یک دوست دلسوز را بر عهده می‌گیرد، لوکاس برفوس نیز همانند کُنراد در «دل تاریکى» با استفاده از راوى دوگانه به سبک او نزدیک‌تر می‌شود.

هول در اولین پست حرفه‌اى‌اش در رواندا به‌عنوان مدیر آژانس توسعه سوییس انتخاب می‌شود. سپس در فرودگاه بروکسل براى اولین‌بار با زنى زیبا از رواندا، با نام آگاته، آشنا می‌شود. هنگامی که او سرانجام دوباره او را در کیگالی می‌بیند، رابطه آن دو آغاز می‌شود. این رابطه بدون پروا و دور از تصور «مانند دو حیوان گرسنه» به پیش می‌رود.

او به ریاکاری همکار خود پى می‌برد، اما این امر را نادیده می‌گیرد. پس از سرنگونی هواپیمای رییس‌جمهور رواندا، سازمان‌های امدادرسان براى کمک به حادثه‌دیدگان سانحه شتابان به محل می‌رسند. دیوید تصمیم می‌گیرد که بماند و پس از مخفی‌شدن از همکارانش، در محل اقامت خود در آژانس زندگی می‌کند. او امیدوار است که آگاته را نجات دهد و با او به اروپا فرار کند، اما آگاته حاضر به نجات خود نیست و در کمال ناباوری، دیوید خود را در میان کشتارى وحشیانه می‌بیند.

کشتار سال ١٩٩٤ توتسى‌ها توسط اعضای دولت اکثریت هوتو و شبه‌نظامیان محلی، صد روز به طول انجامید و جهان را شوکه کرد. بارفوس با اشاره به اثر کُنراد می‌گوید این اتفاق درحقیقت «دل تاریکی»ِ رواندا است که درواقع به‌دلیل همکارى و تحریک قدرت‌های اروپایی بذر خشونت را کاشته و آن را فعال کردند. رواندا به‌عنوان «سوییس آفریقا» مورد ستایش قرار گرفت. سوییسی‌ها هوتوها را بر توتسی‌ها ترجیح دادند و با وجود آگاهی از نقض حقوق بشر این دولت، به همراه سایر آژانس‌های بین‌المللی با ارائه کمک مالی، به دولت فاسد این کشور، این آتش را برافروخته‌تر کردند.

بارفوس در این اثر اغلب وحشت را به شیوه‌ای ناموزون به تصویر مى‌کشد. دیوید یک فرد ناهنجار و شکست‌خورده است. سگ‌های مرده را تبدیل به غذای پرندگان می‌کند: «من سگ‌های قوی و سالم را که کشته شده بودند خرد می‌کردم تا بتوانم به پرنده زخمی غذا بدهم.» اگرچه دیوید به تناقض اعتراف می‌کند، اما متوقف نمی‌شود. فقط وقتی می‌فهمد که پرنده زخمی باغ روبه‌رو با خوردن گوشت اجساد بیرون دیوار باغ چاق می‌شود، عکس‌العمل نشان می‌دهد - و با وحشیگری غیرمنتظره‌ای سرش را با چاقو می‌برد.

 «صد روز» [One Hundred Days یا Hundert Tage] لوکاس برفوس [Lukas Bärfuss]

دیوید با ساده‌لوحى خاصى آگاهانه از فساد نزدیکانش چشم‌پوشى مى‌کند.آگاته به‌طور فزاینده‌ای به مبارزى آرمان‌گرا تبدیل می‌شود. وقتی دیوید می‌فهمد که او رهبر شبه‌نظامیان هوتو است، این امر هیچ نقشى در ازبین‌بردن عشق او ندارد. باغبان خانه‌اش یکى از خدمه را به‌خاطر دزدى دوچرخه‌اش به قتل می‌رساند. ناگزیر، خشونت باعث وحشی‌گری کسانی می‌شود که در بطن داستان زندگی می‌کنند و دیوید نیز که از رفتار اطرافیانش همیشه وحشت‌زده است؛ درنهایت نیز پاسخش به حواشى و اتفاقات ناجوانمردانه و وحشتناک است.

بارفوس پرتره‌ای بی‌نظیر از نفوذ غرب در آفریقا ترسیم می‌کند و همدردی آشکارى در حمایت از آنها نشان می‌دهد. این اثر رمانى فوق‌العاده قدرتمند است، محکومیت ویرانگری حاصل از اقدامات قدرت‌های غربی و مداخله آنها به طرزى هنرمندانه در این اثر به چشم می‌خورد. این اثر جز آثاری است که ارزش خواندن و نیاز به دانستن وقایع از طریق آن به‌خوبى احساس می‌شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...