غرق شدن در دل خشونت | الف


حسین قسامی در تازه‌ترین رمانش، «موصل، بدون پریچهر»، هزارتویی از معما را ترسیم می‌کند و مخاطب را همراه با شخصیت‌های قصه‌اش، برای یافتن راه خروج به چالش وامی‌دارد. مردی که آرمان نجات نام دارد، همان‌گونه که نامش هم مؤید آن است، به شکلی تمثیلی در سفری پیچ‌درپیچ به دنبال آرمانی حقیقی برای نجات و رستگاری می‌گردد. آرمانی که به نظر می‌رسد در همهمه و هیاهویی که در ذهن او و در دنیای بیرون جریان دارد، گم شده است.

حسین قسامی موصل، بدون پریچهر

آرمانی ناپیدا که شخصیت در یک سردرگمی مدام برای یافتن آن دست‌وپا می‌زند و با سلسه ماجراهایی پیچیده که هریک در دل خود کشمکش‌های فراوانی دارند، درگیر می‌شود. آرمان نجات به یکباره در دل دریایی از اتفاقات فرو می‌رود و پیش از آن‌که بتواند درباره‌ی یکی از آن‌ها تدبیری بیاندیشد، دیگری با موجی سهمگین‌تر از قبلی بر سرش فرود می‌آید.

در آغاز کتاب نویسنده جملاتی از ایمانوئل لویناس نقل می‌کند مبنی بر این مضمون که این «دیگری» است که انسان را به اعمال خشونت دعوت می‌کند. اما دقیقاً زمانی که آدمی در دل خشونت غرق می‌شود، همچنان همان «دیگری» است که او را از کشتن دشمن خونی باز می‌دارد و به او نهیب می‌زند که مبادا برای دفع شر، مرتکب جنایتی نابخشودنی و فراموش‌ناشدنی شود. در واقع «دیگری» هم مسأله‌ی محوری داستان است و هم حاکی از سفر سختی است که شخصیت اصلی در پیش دارد.

داستان با تصویری هولناک از مرگ انسانی شروع می‌شود که قربانی جنگی نابرابر است. انسانی بی‌دفاع که مورد حمله‌ی بی‌امان بنیادگرایان قرار گرفته است. بنیادگرایانی که خود را برای سر بریدن «دیگری» و گرفتن حق حیات از او سزاوار و محق دانسته‌اند و به همین‌خاطر به او لحظه‌ای و ذره‌ای رحم نکرده‌اند. مردی عراقی که در حمله‌ی داعش کشته شده، تصویری است که به‌هیچ عنوان از ذهن شخصیت اصلی داستان، آرمان نجات، محو نمی‌شود. حتی وقتی زن محبوبش که دلخواه‌ترین موضوع برای اندیشیدن است، از او می‌خواهد که دست بکشد و به واقعیت اکنونی و این‌جایی بپردازد. زن که پریچهر نام دارد در تمامی لحظات حساس، حضور فیزیکی و معنوی در کنار مرد دارد. حتی وقتی ناپدید می‌شود هم مدام با ذهن مرد همراهی می‌کند و از پیش چشم مرد کنار نمی‌رود.

پرسش اساسی داستان خیلی زود مطرح می‌شود تا خواننده معطل مسأله‌ی کلیدی قصه، نماند. سؤال این‌جاست که «دیگری» کیست و جایگاه و نقشش در زندگی انسان کجاست؟ آرمان نجات از لویناس نقل می‌کند که دیگری بی‌نهایت است و از استادش می‌پرسد که این بی‌انتها بودنش چه معنایی دارد اما او از پاسخ‌دادن عاجز می‌ماند. همین بی‌جوابیِ مسأله است که شخصیت اصلی داستان را به سفری طولانی وامی‌دارد. او نمی‌تواند با اضطراب ناشی از دشواریِ این پرسش کنار بیاید. باید به دل خطر بزند و به جایی برود که بتواند مصداق عینی خودخواهی و دیگرخواهی را ببیند و به پاسخی برای مسأله‌ی «بی‌نهایت» بودن دیگری برسد.

اما وقایعی که به آتش التهاب ذهنی آرمان نجات دامن می‌زند، ربوده شدن ساعتش و گم شدن زن محبوبش، پریچهر است. او همه جا را برای پیدا کردن پریچهر زیر پا می‌گذارد. بهانه‌ی آغاز سفر هم یافتن نشانی از پریچهر است. اما هرچه مخاطب در بطن داستان پیش می‌رود و با آرمان همسفر می‌شود و در پیچ‌وخم ماجراها فرومی‌رود، به گمگشتگی خودِ آرمان بیش‌تر پی می‌برد. آرمان در این سفر به دنبال تعریفی از خود و بازبینی شناختش از جهان است. جهانی که تماماً در تسخیر دیگری است. دیگری‌ای که ماهیتی به شدت مبهم و معماوار برای او دارد.

داستان «موصل، بدون پریچهر» چند لایه‌ی مختلف از کشمکش را پیش روی مخاطب قرار می‌دهد. در لایه‌ی رویی خواننده با هیجان اتفاقاتی همراه می‌شود که لحظه به لحظه با شخصیت کلیدی داستان همراه است. اما مخاطب در لایه‌ی زیرین باید شاهد سیروسلوک انسانی باشد که در دنیای امروزی به‌راحتی نمی‌توان مختصات وجودی‌اش و نسبتش را با دنیای پیرامون بازشناخت. در لایه‌ای عمیق‌تر شخصیت و خواننده باید به مسأله‌ی لزوم وجود دیگری و فلسفه‌ی هستی‌شناسانه‌ی او بپردازند. وقتی این شناخت کامل می‌شود، این مسؤولیت در قبال دیگری است که رخ می‌نماید.

پرسشی که وظیفه‌ی یک انسان امروزی، به‌ویژه در منطقه‌ی خاورمیانه و در دل جنگ‌ها و بحران‌های ناتمام سیاسی و اجتماعی را مشخص می‌کند. انسانی که در توفان مبارزات بی‌امان ایدئولوژیک و قومیتی، هستی خویش را فراموش کرده و قادر به بازشناسی دیگری از خود نیست. انسانی که درک بی‌نهایت بودن دیگری برای‌اش ناممکن شده است. انسان خاورمیانه‌ای که مدام درگیر تصویر سهمگین قربانی شدن دیگری است و نمی‌داند در قبال او چه باید بکند. تصویری که در آغاز و میانه و پایان هر سفری که برای یافتن خود و دیگری در پیش بگیرد، با او همراهی می‌کند و همچون کابوسی او را در خود فرو می‌برد و مجال شفاف دیدن و دقیق اندیشیدن را از او می‌گیرد. انسانی که با دیگری در ناکجایی هزارپیچ گم شده و توانی برای رهایی یافتن از این گمگشتگی بی‌پایان ندارد و رمان «موصل، بدون پریچهر»، با زبانی از جنس وقایع روز، قصه‌ی همین گمگشتگی بی‌انتها را روایت می‌کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...