رمان نوجوان «من مهدی آذریزدی هستم» به قلم هادی حکیمیان توسط نشر صاد منتشر شد. زنده‌یاد مهدی آذریزدی یکی از شخصیت‌های این رمان است.

من مهدی آذریزدی هستم هادی حکیمیان

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، رمان نوجوان «من مهدی آذر یزدی هستم» به قلم هادی حکیمیان در ۲۷۸ صفحه و دو نسخه الکترونیکی و کاغذی به همت نشر صاد منتشر شد. نسخه کاغذی کتاب با قیمت ۶۹ هزار تومان و نسخه الکترونیکی اثر نیز با قیمت ۳۴ هزار تومان قابل تهیه است.

«من مهدی آذریزدی هستم» داستانِ دو نوجوان به نام‌های حسینعلی و کوچک‌علی است که در دهه ۳۰ زندگی می‌کنند. آنها برای رساندن یک چمدان امانتی به همراه یکی از آشناهایشان که راننده کامیون است راهی تهران می‌شوند. این دو نوجوان، طی حوادثی در تهران با مهدی آذر یزدی نویسنده کودک و نوجوان آشنا می‌شوند. آشنایی آنها با اتفاق‌های عجیبی همراه می‌شود تا جایی که به مجلس شورای ملی و کاخ سلطنتی شاه نیز می‌روند.

هادی حکیمیان متولد ۱۳۵۷ و اهل یزد است. از او تاکنون آثار متنوعی مانند: برج قحطی، برج ناز، خواب پلنگ، پست طهران، باغ خرمالو، تنگه زاغ، گل انارها را باد می‌برد و باد سرخ منتشر شده است.

حکیمیان برای این آثار جوایز متعددی نیز دریافت کرده است؛
جایزه شهید غنی‌پور برای کتاب برج قحطی و خواب پلنگ،
جایزه قلم زرین برای کتاب باغ خرمالو و خواب پلنگ،
جایزه داستان انقلاب برای باغ خرمالو و پست طهران،
جایزه شهید اندرزگو برای باغ خرمالو،
جایزه کتاب سال استان یزد برای برج قحطی و برج ناز،
جایزه کتاب سال تاریخ انقلاب اسلامی برای کتاب تنگه زاغ،
نامزد جایزه جلال آل‌احمد برای برج قحطی،
نامزد جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی برای خواب پلنگ و باغ خرمالو

بخشی از کتاب چنین است: «پاسبان هیکل قلچماق و گنده‌ای داشت، طوری که با یک دست پس گردن من را گرفت و با دست دیگر پس گردن حسینعلی. بعد هم توی هوا بلندمان کرد و چنان فشار می‌داد که نگو و نپرس. راستش اول من گریه افتادم. این‌جور وقت‌ها حسینعلی پوست کلفت‌تر بود، طوری که تا آن روز گریه او را ندیده بودم اما همچین که جناب حائری‌زاده اسم زندان را آورد، حسینعلی هم بنا کرد به گریه‌کردن.»

................ هر روز با کتاب ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...