ایستاشدن بر تیغ دو لبه | کافه داستان


«متولد زمستان» رمانی است که بر محوریت گذشته و حال هادی، شخصیت اصلی داستان پیش می‌رود. جوان سی‌ساله‌ای که مدیر مسئول یک نشریه بزرگ و حساس است. کسی که در پیشبرد کارهایش تهدید و توبیخ می‌شود ولی سعی می‌کند که از موضع خود پایین نیاید؛ اما همیشه مدار زندگی به نفع آدم‌ها نمی‌چرخد و هادی هم در چالشی بزرگ قرار می‌گیرد که مجبور می‌شود تصمیمی بگیرد که در ابتدا خوشایندش نیست و باعث می‌شود خیلی چیزها را از دست بدهد اما بعدها که به آنها فکر می‌کند می‌شوند بزرگترین حسرت‌های زندگی‌اش.

نقد متولد زمستان محمدهادی عبدالوهاب

داستان از انتها آغاز می‌شود؛ از جایی که هادی در پژوهشگاهی واقع در فرانسه بستری است و اینکه چگونه از این مکان سر درآورده در جای خودش خواندنی است. او در اتاقی است که همه‌ی ثانیه‌هایش کنترل می‌شود و اطلاعاتی دارد که برای آدم‌هایی که دورا دور هادی را کنترل می‌کنند مهم است. هادی سه سال در فرانسه است و حالا که به خودش آمده چیز زیادی از گذشته به یاد نمی‌آورد تا اینکه حسام پیدا می‌شود و با آوردن عکس‌ها و دادن اطلاعات سعی می‌کند خیلی چیزها را برای هادی روشن کند.

هادی به شیوه‌ای برنامه‌ریزی شده از پژوهشگاه فراری داده می‌شود و در آن مسیر اتفاقات تازه‌ای برایش به وقوع می‌پیوندد. او کم کم به سمتی کشیده می‌شود که کشف گذشته‌اش برای خودش مهم است؛ چرا اگرچه وی در کما بوده اما خیلی جاها صداها در سرش زنگ می‌خورند و او را برای کشف حقیقت جسورتر می‌کنند. هادی برای گذشته‌ای که در ایران جا گذشته با هویتی جعلی به کشور بر می‌گردد و کم کم با رفتن به جاهایی که قبلاً بوده خودش را کشف می‌کند و این کشف و مشخص‌شدن حقیقت برایش سخت و سنگین تمام می‌شود. خوب است بدانید که این آمدن هم نه به خاطر شخص هادی بلکه برای رسیدن یک سری از آدم‌ها به منافع شخصی‌شان است.

زندگی پر از فراز و فرود هادی نصیری، کسی که سه سال گم می‌شود و کسی ازش خبری ندارد از انستیتو فرانسه آغاز و با رسیدن به بیابان‌های اطراف تهران تمام می‌شود و مخاطب را در تمام این هیجان، ترس، نگرانی، ماندن و رفتن با خود همراه می‌کند. داستان «متولد زمستان» داستان انرژی هسته‌ای، روابط بین‌الملل، جاسوسی، ترور و خیانت است. تصویری از موضوعی که شاید مخاطب امروز هم لازم است از این زاویه به آن نگاه کند و به خیلی از ابعادش که در نگاه اول می‌تواند از قلم بیافتد، حذف شود و شاید به چشم نیاید توجه کند.

تعلیق یکی از ابزارهای مهم و سودمند در دست هر نویسنده‌ای است که به وسیله آن بتواند مخاطبش را با خود همراه کند. بسیار مهم است که این تعلیق به گونه‌ای در داستان پیش رود که به خواننده قدرت کشف و پیداکردن لایه‌های زیرین داستان را بدهد و عمق و ابعاد آن را پیدا کند. تعلیق نباید به ابزاری تبدیل شود که قدرت فکر کردن و تحلیل را از خواننده بگیرد و تنها حض خواندن یک داستان را منتقل کرده و کاری بیشتر از این را انجام نداده باشد. بنابراین می‌توان گفت استفاده از ابزار تعلیق در داستان نیاز به هوشمندی و استفاده درست، دقیق و به جا دارد و بدون شک نویسنده همیشه باید این را مد نظر داشته باشد. هادی عبدالوهاب در هر قسمت از داستان که جلو می‌رود از این ابزار سعی کرده خوب و به جا استفاده کند و البته این تعلیق‌ها به سرعت ایجاد می‌شوند تا خواننده داستان را به کشف برسانند.

عبدالوهاب در رمانش تصویری از آدم‌هایی را پیش روی مخاطب می‌گذارد که با همه قدرت، هوش و ذکاوتی که دارند گاهی یک تصمیم اشتباه و خیلی جاها تسلیم شرایط و موقعیت‌ها شدن می‌تواند زندگی‌شان را به باتلاقی فرو برد که برای بیرون آمدن از آن مجبور می‌شوند تاوان سنگین پرداخت کنند. این موضوع برای همیشه در گوشه‌ای از حافظه چنین آدم‌هایی می‌ماند و نه‌تنها هیچ زمان پاک نمی‌شود، بلکه اگر به واسطه‌ی هر اتفاقی به آن وصل شوند کل دپارتمان ذهنی و زندگی‌شان را سست و متزلزل می‌کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...