آنچه دیوید ریف در این کتاب به آن توجه کرده است، بخشش و گذشت در سطح کلان است. او تلاش می‌کند نشان دهد که ملت‌ها گاهی می‌توانند و باید بتوانند آنچه به لحاظ تاریخی از سر گذارنده‌اند را فراموش کرده و اراده‌شان را معطوف به آینده نمایند.

در ستایش فراموشی» [In praise of forgetting: historical memory and its ironies] دیوید ریف [David Rieff]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، «در ستایش فراموشی» [In praise of forgetting: historical memory and its ironies] کتابی است به قلم دیوید ریف [David Rieff] که با ترجمه مسعود شیربچه و معظم وطن‌خواه توسط نشر گستره در اختیار مخاطبان قرار گرفته است. فراموشی برای بسیاری از ما واژه آشنایی است و اگر به خود و زندگی‌مان دقیق شویم شاید بتوان فراموشی را موهبتی برای بشر به شمار آورد. فراموشی هر چند در ذات خود می‌تواند دردناک باشد اما آیا اگر انسان نمی‌توانست فراموش کند، به راستی می‌توانست زیستن را ادامه دهد؟ البته آنچه دیوید ریف در این کتاب به آن توجه کرده است، بخشش و گذشت در سطح کلان است. او تلاش می‌کند نشان دهد که ملت‌ها گاهی می‌توانند و باید بتوانند آنچه به لحاظ تاریخی از سر گذارنده‌اند را فراموش کرده و اراده‌شان را معطوف به آینده نمایند. نویسنده این اثر برای رسیدن به این هدف از نظرات فیلسوفان تاثیر گذار حوزه حافظه بهره گرفته و در از نظرات متفکرانی چون «ریکور»، «توردوروف»، «آلبواکس» بهره می‌برد. کتاب زبانی غامض و نثری سخت دارد که مترجمان نیز به این موضوع اشاره کرده‌اند تا خواننده پیش از پرداختن به متن اصلی به آن آگاه باشد. دیوید ریف زاده ۲۸ سپتامبر ۱۹۵۲ کارشناس سیاسی، روزنامه‌نگار، و نویسنده اهل ایالات متحده آمریکا است. او تنها فرزند سوزان سانتاگ نویسنده و نظریه‌پرداز مشهور آمریکایی است. پدر او نیز فیلیپ ریف، نویسنده فروید: ذهن اخلاقی بود.

کتاب دیوید ریف از 8 فصل اصلی با عنوان‌های «ردپایی در شن‌های زمان و باقی ماجرا»، «آیا برای حفظ گذشته حتما باید آن را تحریف کرد و از شکل انداخت؟»، «حافظه جمعی عملا به چه کار می‌آید؟»، «پیروزی حافظه بر تاریخ»، «بخشش و فراموشی»، «حافظه زخم‌ها و دیگر لنگرگاه‌های امن»، «عشق به سرنوشت» و «علیه یادسپاری» تشکیل شده است. پیش از پرداختن به فصول اصلی اما پیشگفتاری از مترجمان کتاب برای نزدیکی بیشتر خوانندگان با فضای اثر آورده شده است، مترجمان در این دیباچه به دو راهی میان فراموشی و به یادآوردن می‌پردازند و فضایی گفتمانی از فراموشی، بخشش و ابعاد آن ترسیم می‌کنند، در قسمتی از این بخش می‌خوانیم: «ارتباط میان بخشش و فراموشی همواره چالشی بزرگ در تاریخ فلسفه اخلاق بشری بوده است و فارغ از هر پاسخی که در ارتباطات فردی بدین پرسش داده شود، همچنان این سوال مطرح خواهد بود که آیا چنین پاسخی قابل تعمیم در مقیاس‌های جمعی همچون ملت، قوم و فرقه نیز خواهد بود؟ آیا فراموشی بدون بخشش امکان پذیر است؟» مترجمان در این دیباچه همچنین تلاش می‌کنند با مرور نظریات مربوط به فراموشی و بخشش به طرح پرسشی در مورد ساحت فردی و اجتماعی و تاریخی این پدیده دست بزنند.

یکی از ویژگی‌های کتاب ارجاع‌های مدام به هنر و اندیشه و تاریخ است به همین دلیل برای خواننده‌ای که دانش پیشینی از این حوزه‌ها ندارد، درک کتاب سخت‌تر خواهد بود. نویسنده در قدم اول سعی می‌کند ما را با درکی متفاوت از فراموشی در بعد تاریخی آن رو به رو کند. در ادامه او به کنکاش در مفاهیمی چون حافظه جمعی و مفهوم تاریخ و شکل‌گیری حافظه تاریخی دست می‌زند و باورهای مرسوم و همراه با نگاه ارزشی به این مفاهیم را مورد بازاندیشی قرار می‌دهد. بخشش و فراموشی از دیگر مباحثی که او بخش‌هایی از کتاب را به آن اختصاص داده است و در این مسیر به پیچیدگی‌های این مفاهیم و ثمرات تاریخی و اخلاقی آن‌ها نگاه می‌کند. او در ادامه و پایان نگاهی به یادسپاری و ابعاد آن می‌اندازد تا ذهن ما را با پرسش‌هایی در مورد این پدیده رو به رو کند که شاید پیش‌تر به آن نپرداخته باشیم. پرسش‌هایی در بایدها، نبایدها و ثمرات این عمل.

ریف اما در پایان به نتیجه روشن و قطعی در مورد فراموشی نمی‌رسد اما تاکید او بر ادامه دادن و سرشار از نفرت نبودن را می‌توان یک نتیجه کلی در نظر گرفت. در انتها او کتاب خود را این طور به پایان می‌رساند : «آنان که بر کانونیت بخشش پافشاری می‌کنند، به قلب مطلب رسیده‌اند. اما بخشش تنها کافی نیست، زیرا هرگز نمی‌تواند از امکان وقوع دوباره پیشگیری کند. خورخه لوییس بورخس در کتاب الف می‌گوید:«من نه از انتقام سخن می‌گویم و نه از بخشیدن، فراموشی تنها انتقام و بخشش ممکن است». شاید که بورخس کمی زیاده پیش رفته است، اما حداقل آن است که اگر گزینه فراموشی را از پیش روی خود برداریم، مبدل به هیولاهایی زحمی خواهیم شد، هیولاهایی که نمی‌بخشند و فراموش نمی‌کنند... و حتی اگر مورد توجه قرار گرفته باشیم، باز هم تسلی نمی‌یابیم.»

کتاب در «ستایش فراموشی» اثر دیوید ریف با ترجمه مسعود شیربچه و معظم وطن‌خواه در 240 صفحه، شمارگان 1100 نسخه و قیمت 60 هزار تومان توسط نشرگستره روانه بازار نشر شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...