رمان «نویسنده» [L'écrivain] نوشته یاسمینا خضراء [Yasmina Khadra] با ترجمه مسعود سنجرانی راهی بازار کتاب شد.

نویسنده» [L'écrivain] یاسمینا خضراء [Yasmina Khadra]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایسنا، این رمان در ۲۶۲ صفحه و با قیمت ۷۵ هزار تومان در انتشارات نگاه منتشر شده است.

در معرفی این کتاب آمده است: این رمان زندگی‌نامه خودنوشت افسری الجزایری به نام «محمد مولسهول» است که چون نمی‌خواست به سانسور نظامی تسلیم شود، نام همسرش «یاسمینا خضراء» را برای خود برگزید. او با این نام مستعار، رمان‌های پلیسی زیادی نوشت که در عمق تراژدی الجزایر استعمارزده، گواهی بود بر وحشتِ دوران. چرا نمی‌خواهیم حقیقت را بشنویم؟ او ارتش را پس از پایان خدمت نظامی‌اش ترک می‌کند و هویت خود را آشکار می‌سازد، هرچند نام مستعاری که او را به شهرت رساند، نگه می‌دارد.

«نویسنده» حکایت ماجراجویی‌های کودکیِ این سرباز وطن است که در سال ۱۹۶۴، وارد مدرسه نظام مِشوار در شهر وهران می‌شود. پدرش که خود افسر ارتش است، رؤیاهایی بلندپروازانه برای او در سر دارد: «اگر بخواهم تصویری از پریشانی ترسیم کنم، بی‌‏شک تصویر پدرم خواهد بود. برای شوربختی نیز ‏همین‏‌طور. پدرم عادت داشت اگر بخت به او روی آورد، به‌‏جای آن‌که آن را سخت در میان دستانش بفشارد، احمقانه انگشتانش را می‏‌گشود تا از آن بگریزد. پدر بازنده‌ای بزرگ بود.»

بااین‌همه، این عضو ارتش و سرباز نمونه آینده، در دوران خدمتش، استعدادهایی شگرف در خود کشف می‌کند. اما سربازی شیفته تئاتر و ادبیات که خواب دیگران را آشفته و آن‌ها را متهم می‌سازد، سوءظن فرماندهانش را برمی‌انگیزد. «ایو ویولیه»، منتقد هفته‌نامه فرانسوی زندگی، «نویسنده» را «رمان کودکی الجزایری که مهربانی و حقیقت را برمی‌انگیزد» نامیده است. در سال ۲۰۰۴، نیوزویک نویسنده این کتاب را به عنوان «یکی از نویسندگان نادری که قادر به معنای خشونت امروز در الجزایر است» تحسین کرد.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: از آن‌جا که نه بهشت و نه جهنمی در دسترس است و نمی‏‌دانیم اتفاق کجا پایان می‌پذیرد و تقدیر کجا آغاز می‌شود، تمایل به بخشش داریم. چند بار به بهانه این‌که خوبی مرا می‏‌خواهند، باعث رنجم شده‌‏اند؟ من وسواس‏‌گونه سعی می‏‌کردم در برابر زخم حاصل از نوازش دیگران ناله نکنم و در برابر اقدامات سحرآمیز شلاق‏‌زنندگانم فریب آنان را نخورم. بعدها، بسیاری غم‏زده خواهند گفت چرا و چطور نتوانسته‌‏اند پشت لبخند «رضایت‌‏آمیز»م درد و رنجم را بفهمند؛ آنان می‌‏دانند که میان رنج خودم و رنج دوستی که به ‏اشتباه فکر می‏‌کند ندانسته باعث آزارم شده است، من رنج خودم را ترجیح می‏‌دهم. ما آدم‌‏ها در زندگی مادرمان را انتخاب نمی‌‏کنیم، دوستانمان را نیز. گمان می‌‏کنیم دنیای خودمان را می‏‌سازیم، درحالی‌‏که به آن‌چه هست راضی می‏‌شویم. هرگز چیزی جز ابزاری برای خیال واهی خود نیستیم. خواه تسلیم بشویم یا لذت ببریم، دلگیری‏ زمستان مانع رسیدن بهار شاد نخواهد شد. انسان فرزانه برای دگرگونی ناگهانی فصل‏‌ها فلسفه‌‏ای دارد. آن‏‌کس که فرزانگی ندارد، نمی‏‌تواند هیچ‌چیز را تغییر دهد. برای ساختن دنیا، از هرچیزی کمی لازم است و نیز شجاعت بسیار تا خللی در آن وارد کند. شاید به این دلیل بود که در آن صبح پاییز در گوشه‌‏ای پناه گرفته بودم، درحالی‌‏که ماشین پژو زمان را می‏‌شکافت و به جلو می‏‌رفت.

................ هر روز با کتاب ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...