ترجمه مهرناز زاوه | ایبنا


وقتی نوبت به صنایعی می‌رسد که عاشق تحول و ساختارشکنی هستند، انتشار کتاب در انتهای فهرست قرار می‌گیرد. کلمات مکتوب یکی از قدیمی‌ترین قالب‌های ارتباطی هستند. نخستین کتاب‌ها به هزاره سوم قبل از میلاد برمی‌گردند که بر روی پاپیروس و لوح‌های سفالی نوشته می‌شدند؛ و با آنکه دیگر از خاک رس استفاده نمی‌کنیم، کتاب کم‌وبیش شبیه همانی است که هزاران سال پیش بود (البته با یک جلد خیلی بهتر). حتا کتاب‌های الکترونیکی که اوایل دهه ۲۰۰۰ وارد صحنه ادبی شدند، هنوز به‌اندازه کتاب‌های جلد گالینگور محبوب نیستند. با این حال از یک سال و نیم گذشته زمانه در حال تغییر است. از آغاز همه‌گیری مردم بیش از هر زمان دیگری کتاب خوانده‌اند و فروش کتاب‌های چاپی در بالاترین سطح خود در طول بیش از یک دهه گذشته قرار دارد. در عصری که مردم تشنه ارتباطند، باشگاه‌های کتاب، به‌ویژه در انواع مجازی خود، بسیار گل کرده‌اند. علاوه بر مکان‌هایی برای صحبت در مورد کتاب‌ها با دیگر خوانندگان، تقاضا برای گفت‌وگو با نویسندگان و ناشران نیز وجود دارد. این چهار زن موسس بر این باورند که عادات‌ خواندن و باشگاه‌های کتاب، هردو آماده تغییرند و با یک برنامه می‌توان با این تغییرات هم‌گام شد.

پدمسری وارییر [Padmasree Warrior]

پدمسری وارییِر موسس، رئیس و مدیرعامل «فِیبل»
پس از سه دهه حضور در دنیای فناوری، مدیر ارشد فناوری پیشین شرکت سیسکو، پدمسری وارییر [Padmasree Warrior] –که خود را خواننده‌ای وسواسی در دوران کودکی توصیف می‌کند- برگ جدیدی در سفر حرفه‌ای خود باز کرد. او در جولای ۲۰۲۱ «فِیبل» را -که یک پلتفرم اجتماعی برای خواندن است- تاسیس کرد. به گفته واریور، نارضایتی‌های مربوط به خواندن اغلب در سه دسته قرار می‌گیرند: مردم نمی‌دانند چه بخوانند؛ وقت برای خواندن ندارند؛ یا می‌خواهند همراه دیگران بخوانند. برخلاف پلتفرم‌های موجود که سعی دارند تنها بر یکی از این نقاط تمرکز داشته باشند، فِیبل به دنبال برآمدن از پس هر سه مورد است.

به کمک فهرست‌هایی به نام «فولیو» -که توسط سلیقه‌آفرین‌های این صنعت انتخاب و تنظیم شده‌اند- ردیاب‌هایی که در ایجاد عادات سالم برای خواندن کمک می‌کنند (فِیبل در وب‌سایت خود می‌گوید تنها ۳۰ دقیقه کتاب خواندن در روز می‌تواند شما را شادتر و سالم‌تر کند و کمک کند زندگی طولانی‌تری داشته باشید) و یکی از مولفه‌های شبکه‌های اجتماعی، هدف فِیبل این است که به کاربران کمک کند تا به عنوان تمرینی برای سلامت ذهن و همچنین یک تمرین اجتماعی عاشق خواندن شوند. وارییر با مشاهده تحقیقاتی که حاکی از فواید خواندن بر سلامت روان بود، تصمیم گرفت به‌صورت حرفه‌ای وارد دنیای کتاب شود. او در توضیح اینکه چرا فکر می‌کند تجربیات اشتراکی کتاب در طول بحران پاندمی رشد کرده می‌گوید: «خواندن همواره مولفه‌ای برای یادگیری است. همه ما تفسیر خود را داریم و این به خودی خود به چشم‌اندازمان وسعت می‌بخشد.»

ملیسا گیل، بنیان‌گذار «استیم باکس»
ملیسا گیل [Melissa Gill] در آغاز همه‌گیری با مشکلی دوچندان روبه‌رو شد؛ او نه‌تنها به‌خاطر قرنطینه دسترسی به سیستم پشتیبان خود را از دست داد؛ بلکه همسرش هم به یک ماموریت نظامی ۳۰۰ روزه اعزام شد. گیل که احساس تنهایی می‌کرد، برای گذران روزهایش به خواندن رمان‌های عاشقانه تکیه کرد. علاقه او به این ژانر سوالاتی برایش ایجاد کرد: چرا با وجود اینکه این ژانر یکی از پرفروش‌ترین‌هاست، مردم از حرف‌زدن درباره کتاب‌های عاشقانه خجالت می‌کشند؟ چرا عاشقانه‌های کمی برای زنان رنگین‌پوست و یا توسط آنها نوشته شده است؟ او توضیح می‌دهد: «اگر می‌خواستم آدم‌هایی را پیدا کنم که شبیه من یا دوستانم (در مورد کتاب‌) هستند، می‌بایست کندوکاو می‌کردم.»

پس از شروع فاز آزمایشی در سال ۲۰۲۰، او اوایل امسال استیم باکس را راه‌اندازی کرد. سرویس اشتراک هر سه ماه یک‌بار یک رمان عاشقانه نوشته یک زن رنگین‌پوست را برای اعضای خود ارسال می‌کند. این شرکت همچنین بحث‌های مجازی با نویسندگان و خوانندگان پیرامون کتاب‌‌ها و همچنین بحث در مورد تنوع در صنعت نشر را تدارک می‌بیند.

الیسون تروبریج [Allison Trowbridge]

الیسون تروبریج، موسس و مدیر عامل «کاپر»
سفر الیسون تروبریج [Allison Trowbridge] برای راه‌اندازی شرکتش با یک شهود آغاز شد: زمانی که او در حال اتمام مدرسه کسب و کار در دانشگاه آکسفورد بود، تلاش می‌کرد یک کتاب منتشر کند، اما روند تبلیغ کارش را طاقت‌فرسا یافت. با اینکه تروبریج به شوخی می‌گوید که این تجربه باعث شد دیگر هرگز نخواهد چیزی منتشر کند؛ اما در عین حال به او کمک کرد تا متوجه شود کار عرضه کتاب برای اکثریت قریب به اتفاق نویسندگان چقدر دشوار است.

تروبریج با ترکیب این شناخت‌ها و آگاهی از نحوه مراجعه مردم به باشگاه‌های کتاب برای معاشرت، «کاپر» را راه‌اندازی کرد، بازاری دوجانبه که از طرفی به نویسندگان اجازه می‌دهد تا مخاطبان خود را افزایش دهند و از سوی دیگر به خوانندگان کمک می‌کند تا با یکدیگر و با نویسندگان مورد تحسین خود گروه تشکیل دهند. او توضیح می‌دهد: «به عنوان یک نویسنده دوست دارم آدم‌ها کتابم را بخوانند و برایم مثل این است که آنها مثلا هشت ساعت را به‌طور کاملا شخصی با من سپری کرده‌اند. باشگاه کتاب به افرادی که این لحظات مشترک و بسیار صمیمانه را تجربه‌ کردند این فرصت را فراهم می‌کند که درباره آنچه خوانده‌اند گفت‌وگو کنند. در کاپر، نویسندگان می‌توانند ارتباطات بی‌درنگ با خوانندگان ایجاد کنند. در همین حال خوانندگان می‌توانند فهرستی از کتاب‌ها تهیه کرده و توصیه‌هایی بدهند یا دریافت کنند، و همچنین به نویسندگان مورد علاقه خود دسترسی مستقیم داشته باشند. از نظر تروبریج این یک رابطه برد-برد است.

جسیکا اوینگ، موسس و مدیر عامل «لیتراتی»
داستان شکل‌گیری لیتراتی با تغییر شغل جسیکا اوینگ [Jessica Ewing] -که شاید به نظر خیلی‌ها احمقانه‌ترین کاری است که یک نفر می‌تواند انجام دهد- و رهاکردن حرفه‌ موفقش به عنوان مدیر تولید گوگل برای تبدیل‌شدن به یک نویسنده شروع شد. با این همه، این حرکت به اوینگ نشان داد که فضای عظیمی برای بهبود دنیای کتاب وجود دارد و نه نهادهای ادبی و نه سیلیکون ولی به‌طور کامل برای اداره آن مجهز نبوده‌اند. صنعت مرسوم کتاب می‌توانست داستان‌های خوبی ارائه دهد؛ اما به شدت نیازمند به‌روزرسانی‌های مدرن و کارآمد در فرآیند انتشار بود؛ و دنیای فناوری می‌توانست بازاریابی کتاب را به راحتی خودکار کند؛ ولی در این راه مقداری از هنر را قربانی می‌کرد.

با ورود به لیتراتی یک سرویس اشتراک کتاب برای کودکان و بزرگسالان را مشاهده خواهید کرد که فهرست بزرگسالان توسط چهره‌های شناخته‌شده‌ای نظیر استف کری بسکتبالیست و ملاله یوسف زی، برنده جایزه نوبل انتخاب شده است. آدم‌های خلاق و دوراندیش اغلب کتاب‌هایی با موضوعات اصلی انتخاب می‌کنند و می‌توانند میزبان گفت‌وگوهای کتابی یا رویدادهای مجازی با نویسندگان باشند. اوینگ درباره ادغام هنر و فناوری در یک شرکت توضیح می‌دهد: «برای من لیتراتی حقیقتا پیوند این دو جنبه از خودم است که همواره با یکدیگر در تضاد بوده‌اند.» او می‌گوید: «عدم موفقیت کتاب‌ها باعث شده که مردم هنر و هنرمند واقعی را درک نکنند. ما در تلاشیم تا تجربه انسانی‌تری پیرامون خرید و خواندن کتاب‌ها ایجاد کنیم.» اشتیاق اوینگ برای انجام این کار تاکنون جواب داده است: این کسب و کار که در سال ۲۰۱۶ راه‌اندازی شد، از ۲۰ کارمند در شروع همه‌گیری به بیش از ۱۴۰ نفر در تنها یک سال رسیده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...