کتاب «کتابخانه پاریس» [The Paris library] نوشته جنت اسکسلین چارلز [Janet Skeslien Charles] که براساس داستانی واقعی درباره کتابخانه آمریکایی پاریس در جنگ جهانی دوم نوشته شده است، با ترجمه لیلا کُرد از سوی نشر کوله‌پشتی به بازار کتاب رسید.



به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، نویسنده در این اثر با الهام از داستانی واقعی درباره کتابخانه آمریکایی پاریس در جنگ جهانی دوم، رمانی فراموش‌نشدنی درباره قدرت کتاب‌ها و قهرمانانی معمولی که در پرمخاطره‌ترین ایام از دل زندگی سربرمی‌آورند، خلق کرده است.

در توضیحی بر این اثر آمده که پاریس سال 1939؛ اودیل جوان، جاه‌طلب و پرهیجان در زندگی‌اش همه‌چیز دارد، اما جنگ از راه می‌رسد تا تمام چیزهایی را که برایش عزیز است، به تاراج ببرد -‌ازجمله کتابخانه محبوبش- بعد از اینکه نازی‌ها وارد پاریس می‌شوند، اودیل و سایر کتابداران با بهترین اسلحه‌ای که دارند به جبهه مقاومت می‌پیوندند: کتاب‌ها. آن‌ها بارها‌وبارها زندگی‌شان را برای اعضای یهودی کتابخانه به خطر می‌اندازند؛ اما وقتی جنگ پایان می‌گیرد، ادویل درد تلخ خیانتی هولناک را می‌چشد.

مونتانا سال 1983؛ لی‌لی دختر نوجوان تنهایی که تشنه ماجراجویی‌ست، تنهایی اودیل را در شهر کوچک مونتانا درهم می‌ریزد. هنگامی که لی‌لی از گذشته اسرارآمیز اودیل پرده برمی‌دارد، هردو متوجه می‌شوند که نه‌تنها در عشق به زبان فرانسه، بلکه در حسادت نیز به هم شبیه‌اند. اودیل با پیشنهاد کتاب مناسب در زمان مناسب، به لی‌لی کمک می‌کند تا در دریای متلاطم نوجوانی پیش رود و جان سالم به در ببرد؛ بی‌خبر از اینکه لی‌لی آن کسی خواهد بود که به او در مواجهه با راز وحشتناکی کمک می‌کند.

رمان «کتابخانه پاریس» با این جملات شروع می‌شود: «اعداد مانند ستاره‌ها دور سرم می‌چرخند. 823. اعداد کلید یک زندگی جدید بودند. 822. صور فلکی امید. 841. آخر شب‌ها در اتاق‌خوابم، صبح در راه خرید کروسان، همه‌جا پشت سر هم مقابل چشمانم می‌آمدند-810-840-890. آنها نماینده آزادی بودند؛ نماینده آینده. علاوه بر اعداد، تاریخچه کتابخانه‌ها را هم -که به قرن پانزدهم برمی‌گشت- آموخته بودم. در انگلستان، وقتی هنری هشتم مشغول بریدن سر همسرانش بود، پادشاه ما، شاه فرانسوا، کتابخانه‌اش را برای گشودن به روی دانشمندان مجهز می‌کرد.»

کتاب «کتابخانه پاریس» نوشته جنت اسکسلین چارلز، در 440 صفحه، به قیمت 79هزار تومان، در قطع رقعی، کاغذ بالک و با ترجمه لیلا کُرد، به همت نشر کوله‌پشتی به کتاب‌فروشی‌ها رسید.

................ هر روز با کتاب ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...