طرحی نو درانداز | اعتماد


سه ماه - به‌عبارتی نود شبانه‌روز- زمان زیادی است برای ماندن بین مرگ و زندگی. درست‌ترش می‌شود سه ماه از گردونه‌ زندگی خارج‌شدن و به‌ تخت ‌چسبیدن؛ مساله‌ بغرنجی است. حالا اگر کسی که با این توقف دست‌وپنجه نرم می‌کند، زنی باشد که حرفه‌اش روزنامه‌نگاری است، این غفلت از جهان اطراف برایش هضم‌نشدنی‌تر خواهد بود. پونه، دختر ‌یکی‌یکدانه آذر، بعد از تصادف به یک کمای طولانی رفته و حالا که به زندگی برگشته، تلاش می‌کند به بهانه‌ این حفره‌ زمانی که در زندگی‌اش به وجود آمده، آدم‌های اطرافش، چالش‌ها و رابطه‌های‌شان را بررسی کند.

کمی مایل به سرخ فرشته نوبخت

«کمی مایل به سرخ» [اثر فرشته نوبخت] پر از کلیشه‌های دوست‌داشتنی است؛ خانه‌‌باغِ قدیمی بزرگ، آبا و پسر خانه‌زادش که امورات خانه را به ‌عهده دارند، و خاطرات پونه از بازی‌های کودکی. با این‌حال آنچه این داستان را از سایر داستان‌ها متمایز می‌کند و به آن عمق می‌بخشد، نه این کلیشه‌ها، که یک اتفاق خاص است؛ تصادفی که به‌سبب آن راوی جوان به کما می‌رود. این تصادف باعث می‌شود که زن ‌جوان رمان که یک ازدواج ناموفق داشته و رابطه‌ جدیدی را هم شروع کرده، با این توقف نسبتا طولانی در مسیر خود، بار دیگر به زندگی بازگردد. این خواب سه‌ماهه او را از دنیای شلوغ و درهمی که در آن می‌زیسته، دور می‌کند. او بعد از به‌ هوش ‌آمدن سعی دارد با مرور و تحلیل خاطرات و با کمک خانواده و دوستانش خلئی را که در ذهنش به وجود آمده، پر کند؛ او می‌خواهد که جهان پیرامونش را از نو بشناسد، دوستان و روابط‌شان را بپذیرد و کارهای گذشته‌اش را عیب‌یابی‌کند.

شخصیت‌‌پردازی‌ کاراکترها در این رمان به گونه‌ای است که هرکدام به‌نوعی، در تحول فکری «پونه» -شخصیت محوری داستان- نقش مهمی را ایفا می‌کنند. امیر - دایی روانشناسی- که از بیماری ارثی روان‌پریشی رنج می‌برد، علی - همسر سابق پونه- که یک بازیگر معروف تئاتر است، مهرداد -همکار او- که رابطه‌ عاشقانه نصفه‌ونیمه‌ای بین‌شان است، آذر - مادر چیتان‌پیتان پونه- که زندگی‌اش وابسته به حضور آبا و احد است، لیلای شاد و شنگول، تکین و سایر شخصیت‌ها که هرکدام در جای خود به‌درستی قرار گرفته‌اند. زاویه‌دید رمان ترکیبی است؛ ماجرا در ابتدا با زاویه‌دید دانای‌کل شروع ‌می‌شود و سپس به‌صورت اول- شخص (از زبان پونه) ادامه پیدا می‌کند. این ویژگی اگرچه ممکن است در فصل‌های ابتدایی خوشایند خواننده نباشد، ولی با پیشرفت داستان، جزیی از آن می‌شود.

اگرچه نویسنده، داستان را در دنیایی وابسته به اینترنت و شبکه‌های اجتماعی روایت کرده و دیالوگ‌های روشنفکرانه را چاشنی کار می‌کند، ولی در قسمت‌هایی از متن نیز با هوشمندی، خاطرات نوستالژیکی را - از بوی‌ آش و سیر و نعناع گرفته تا نوبرانه‌ گیلاس یا حتی قالیچه‌های گلی و عمارت اجدادی- خلق ‌می‌کند. آنچه‌ پونه در دیروز و امروزش و در مواجهه با دیگران جست‌وجو می‌کند، در نهایت او را به دنیایی تازه می‌برد؛ دنیای تازه‌ای که برای به دست آوردنش باید گذشته را دور بریزد: «حالا فقط به خانه‌ تازه‌ام فکر می‌کنم؛ به پنجره‌ها، به کرکره‌های چوبی تازه، چند گلدان، یک دست میز و صندلی و کاناپه‌ای راحت و بزرگ، به گردگیری و تمیزکاری و خرید برای یخچال... با اینکه وقتی برگردم تهران، جایی را دارم که از آن خودم است؛ بکر، بی‌خاطره، نو، تازه، خوشبو.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...