گذار از جنبشی سنتی به دوران مدرن | اعتماد


«آرزو به دل مانده بودم یك‌بار هم شده از این لعنتی بگذرم، از گنطره... هربار كه نزدیكش می‌شدم و لرزش آن را می‌دیدم دست و پایم می‌لرزید و ناچار پس می‌كشیدم... (ص 94)

گنطره

واژه گنطره، كاربردی ایهامی دارد: در معنای عام و ظاهر، نوعی پل لرزان است از تنه درخت نخل روی گذرگاه آب و در معنای استعاری و تمثیلی-آنچه در رمان موردنظر نویسنده است- گذار جنبشی مردمی از یك دوران سنتی به دورانی مدرن است. «گنطره» [اثر هادی هیالی] رمانی اجتماعی- سیاسی است. رمان روایتی وارونه دارد؛ شروع داستان برخلاف فصل‌بندی ارایه شده در آغاز كتاب، در فصل پایانی است: ثامر، شخصیت كلیدی رمان، هنگامی كه پس از پشت سر گذاشتن زیست پرفراز و فرود و مشقت‌بارش، به این نتیجه می‌رسد كه آرمانش، عدالت اجتماعی، دست‌نیافتنی است، گرفتارسرخوردگی و افسردگی شدید می‌شود كه تنها راه برون‌رفت از این وضعیت غیرقابل تحمل را در خودكشی می‌بیند. «افتان و خیزان سمت دكه روزنامه‌فروشی رفتم. با آه و ناله اشكی بی‌اختیار، گاهی روی گونه‌ام می‌سرید. قفل بزرگی از در دكه آویزان بود. روی سكو چمباتمه زدم و پلك‌هایم روی هم افتاد.» (ص 432) رمان با بازگشت به گذشته و تداعی معانی، سه دوره از زندگی ثامر را روایت می‌كند: كودكی، نوجوانی و بخشی از جوانی او را. مثل هر روایت بازگشت به گذشته، در این رمان نیز ما در موارد و مقاطعی روایت را به صورت جریان سیال ذهن (سیلان ذهن) می‌بینیم.

سراسر زندگی ثامر آمیزه‌ای است از رنج، ناكامی، شكست و گاه خوشبختی‌های مقطعی و گذرا. ثامر در این تك‌گویی بلند، به عنوان نماد مبارزه، قومی را روایت می‌كند كه تبعیض را از زمانی كه چشم به جهان اطرافش می‌گشاید با تمام وجود خود حس می‌كند؛ نه كودكی‌اش یك كودكی بی‌دغدغه و متعارف است، نه نوجوانی‌اش و نه جوانی‌اش. ثامر بار این تبعیض و رنج مضاعف را تمام عمر بر گُرده خود می‌كشد. این تبعیض و مرارت بخشی جدانشدنی از زیست اوست. او به مقتضای سن و سالش هر بار و در هر مقطع از زندگی‌اش، بخشی از این تبعیض و ناروایی را روایت می‌كند. مردمی خواست‌های مسلم و به‌حق خودشان را به شیوه‌های گوناگون فریاد می‌زنند: مسالمت‌آمیز و هرگاه تمام روزنه‌ها بر روی‌شان بسته شود، غیرمسالمت آمیز.

ثامر دلایل شكست جریان‌های مبارزه‌جو و گروه‌ها و احزاب مدعی این مبارزات (چریك‌های فدایی خلق و حزب توده) را در این می‌داند كه مبارزه اینان متكی به مردم و حقایق حاكم بر جامعه نیست و این دسته‌ها انگار در حال و هوای اطراف خودشان نفس نمی‌كشند. عامل دیگر شكست و ناكامی مبارزات مردمی اینها وابستگی‌شان به جریان‌های آن سوی مرزهاست كه از دور، دستی بر آتش دارند. ثامر تلاش می‌كند ابتدا پلی بزند میان مبارزان سنتی و مدرن عرب و از این گذرگاه میان جنبش مردم عرب و جریان‌های ترقی‌خواه سراسری پلی استوارتر پایه‌ریزی كند. برگ برنده و امتیاز رمان گنطره در تجربه زیسته راوی- نویسنده است. راوی- نویسنده لحظه‌لحظه رویدادهایی را كه روایت می‌كند، زیسته است. به همین دلیل روایتش صادقانه و به دور از بازی‌های زبانی و توسل به تكنیك‌های من‌ درآوردی برای فریب خواننده است. تمامی رویدادهای پاره‌روایت‌های رمان گنطره در مقطع زمانی رژیم پیشین می‌گذرد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...