مهندسی آلمانی که به‌تازگی در ازدواج‌اش شکست خورده برای اجرای پروژه‌ای ساختمانی به پاراگوئه می‌رود... کارخانه‌ی کاغذسازی در دل جنگل با تبلیغات گسترده‌ برای شغل و آتیه‌ی درخشان منطقه... جنگل را به کارخانه و اتوبانی تبدیل می‌کنند که کارکردی برای هیچ‌کس ندارد، جز پولی سرشار برای شبکه‌های بزرگ قدرت... جهانی تاریک و سرشار از خشونت عریان و فساد افسارگسیخته


وقتی پرده‌ها کنار می‌روند... | الف


اووه تیم [Uwe Timm]، نویسنده‌ی آلمانی متولد 1940، همواره بُعدی از تاریخ سیاسی را در داستان‌نویسی‌اش در نظر داشته و نگاه تیزبین‌اش را بر نقد سیاسی جوامع متمرکز کرده است. شاید بتوان از این لحاظ او را به هاینریش بُل نزدیک دانست؛ نویسنده‌ای که به تأثیری که جنگ و دیگر تحولات سیاسی کلان، بر زندگی نسل‌های مختلف می‌گذارد علاقمند است. او در معروف‌ترین رمان‌اش، «کشف سوسیسِ کاری»، با جست‌وجوی دستور تهیه‌ی سوسیس، به بخش بزرگی از تاریخ سیاسی آلمان نقب می‌زند.

درخت مار» [The snake tree (Der Schlangenbaum)]  اووه تیم [Uwe Timm]

در واقع موضوعات روزمره‌ای که به نظر ساده می‌آیند، همواره او را به داستان‌های پیچیده رهنمون می‌شوند. روزنامه‌نگاری که به‌ظاهر تنها به‌دنبال یک راهنمای آشپزی است، به کشف معضلات اجتماعی بزرگی که ناشی از تصمیمات سیاسی اشتباه دولت است می‌رسد و پرستاری که به نظر می‌رسد رویکردی نه‌چندان بغرنج در مراقبت در پیش گرفته، پرده از رازهای مهم تاریخی برمی‌دارد. شخصیت‌های داستانیِ او، اغلب در سفری نسبتاً کوتاه، وارد سلسله ماجراهایی می‌شوند که آن‌ها را به تأملی عمیق و طولانی در مسائل جامعه‌شناختی می‌رساند. این کاری است که او در رمان «درخت مار» [The snake tree (Der Schlangenbaum)] نیز با خلق شخصیتی کنجکاو و ماجراجو، برای کشف نظام قدرت در یک کشور آمریکای لاتین می‌کند.

شخصیت اصلی رمان «درخت مار»، مهندسی آلمانی است که برای اجرای پروژه‌ای ساختمانی از آلمان به پاراگوئه می‌رود. کارخانه‌ای در دل جنگل که طی تبلیغات گسترده‌ی بانیان‌اش، می‌تواند برای مردم منطقه شغل و آتیه‌ای درخشان رقم بزند. واگنر، شخصیت کلیدی داستان با همین اوصاف از پروژه است که به آن علاقه‌مند می‌شود و ساخت چنین کارخانه‌ای را گامی بلند برای پیشرفت این کشور آمریکای جنوبی می‌بیند. واگنر که به‌تازگی در ازدواج‌اش شکست خورده و افسردگی و احساس ناکامی رهایش نمی‌کند، می‌کوشد با ورود به چنین پروژه‌ای دوباره حس کارآمدی و کفایت را در خود تقویت کند. او قادر به تحمل روزمرگی کسالت‌بار شهر و کشور خود نیست و در پی کشف دنیایی تازه، پا به سرزمینی متفاوت می‌گذارد.

بیگانگی‌ها و سوءتفاهم‌ها از شروع سفر دامن‌گیر قهرمان داستان می‌شود و تفاوت‌های فرهنگی که در آغاز به نظر ساده و کوچک می‌رسیدند، به‌تدریج بزرگ و بزرگ‌تر می‌شوند و شخصیت را برای سازگاری با محیط تازه به چالش می‌کشند. از فرودگاه با زبانی که مدام او را دچار تعبیر و تفسیرهای اشتباه درباره‌ی لاتین‌تبارها می‌کند، تا اقامتگاه و جنگل که جهانی از ابهام و پرسش‌های بی‌پاسخ برای او می‌آفریند، روند ارتباطی او را پر مسأله می‌کند. او در آغاز می‌بیند که زمان زیادی را باید صرف رسیدن به تفاهم و خلق زبانی مشترک با بومیان کند. آن‌ها به چشم موجودی مهاجم و متعرض به او و تمامی خارجی‌هایی که برای احداث کارخانه آمده‌اند، نگاه می‌کنند. گرچه به مرور زمان، رهبریِ کاریزماتیک و برنامه‌های جذاب تبلیغاتی، به میزان چشمگیری از این احساس بیگانگی می‌کاهد. واگنر می‌بیند که شرکت سرمایه‌گذار کاغذسازی چه تلاش شگرفی برای سامان بخشیدن به اوضاع اقتصادی مردم منطقه می‌کند. همین تلاش ستودنی است که دروازه‌ی پیشرفت و مدنیت را رو به مردم باز می‌کند. به نظرِ واگنر، تفاوت‌های فرهنگی در سایه‌ی چنین کوشش‌هایی قابل حل خواهد بود. پروژه‌ی کاغذسازی به این خاطر، در ابتدای راه به مذاق واگنر و نیز جامعه‌ی ساکن حاشیه‌ی جنگل خوش می‌آید. هرچند در ادامه، مسائل تازه‌ای پیش می‌آید که برای همه تکان‌دهنده و غیرمنتظره است.

کارخانه‌ی کاغذسازی رویه‌ی استثمارگر و سودجوی خود را پس از طی مراحل اولیه‌ی ساخت‌وساز است که نشان می‌دهد. صاحبان کارخانه گرچه مدام درصدد تراشیدن توجیهی خیرخواهانه برای تأسیس کارخانه در این منطقه‌ی جنگلی هستند، اما هرچه پیش می‌روند با خشونت و فساد رو به گسترش خود، خلاف آن بهشت رؤیایی را برای مردم ترسیم می‌کنند. آن‌ها ظاهراً مردم را در سهام کارخانه شریک می‌کنند، اما در واقع نه‌تنها اندوخته‌های آن‌ها را به یغما می‌برند، بلکه طبیعت محیط زندگی‌شان را نیز نابود می‌کنند. در واقع کارخانه نه‌تنها توجیه و مجوز قابل قبول اقتصادی ندارد، بلکه ابزاری برای پیشبرد مطامع مافیایی است که جز بهره‌کشی از مردم کار دیگری نمی‌کند. آن‌ها جنگل را به کارخانه و اتوبانی تبدیل می‌کنند که کارکردی برای هیچ‌کس ندارد، جز این‌که پول سرشاری عاید باند بزرگ اقتصادی کند که خشونتی افسارگسیخته را در اجرای سیاست‌های توسعه‌طلبانه‌ی خود دارد. واگنر و مردم منطقه، مبارزه‌ای پیچیده و غیرقابل پیش‌بینی با مافیای قدرت در پیش می‌گیرند و تمام توان خود را برای مقابله با آن صرف می‌کنند؛ مقابله‌ای که چشم‌اندازی روشن در پیش رو نشان نمی‌دهد.

درخت مار» [The snake tree (Der Schlangenbaum)]  اووه تیم [Uwe Timm]

اووه تیم در داستان خود سعی دارد، پرده از تعاملاتی بردارد که شبکه‌های بزرگ قدرت در کشورهای در حال توسعه برقرار کرده‌اند. تعاملاتی معیوب که به خالی کردن جیب مردم و دامن زدن به فقر و فساد در این‌گونه سرزمین‌ها منجر می‌شود. اووه جهانی تاریک و سرشار از خشونت عریان و فساد افسارگسیخته را در رمان خود رونمایی می‌کند. جهانی که همچون ماری عظیم‌الجثه، قادر است تمامی انسان‌های ضعیف و بی‌دفاع را در چنبره‌ی خود بگیرد و زندگی آزاد و ساده‌ی آن‌ها را ببلعد. شکلی تازه از استعمار که خزنده و فریبنده است و می‌تواند آن‌ها را تهی از اراده، در برهوتی خشک رها کند.

«صحبت فروپاشی دنیا که شروع شد، سیلابی از کلمات از این زن غرغرو و کم‌حرف بیرون ریخت و هم‌زمان دستانش را به نرمی تکان می‌داد، همان دستانی که همیشه زمخت و بی‌حالت آویزان‌شان می‌کرد. این نیروی اعتقاد از کجا می‌آمد؟ یقیناً تنها از روایات انجیل نبود. حتماً از نظر او در حال حاضر نشانه‌هایی از نابودی قریب‌الوقوع دنیا وجود داشت. ولی واگنر مایل نبود در این‌باره چیزی از او بپرسد، چون می‌ترسید که بعد از آن هر شب مجبور باشد با او جروبحث کند.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...