پائولو کوئیلو درباره کتاب «کماندار» [The Archer یا The Way of the Bow] خود که به تازگی به فارسی ترجمه شده می‌گوید: کتاب اساسا بازتاب تفکرات من در چند مرحله از تیراندازی با کمان بود. اما معمولا من سریع می‌نویسم. برای مثال «کیمیاگر» را من در دو هفته نوشتم. به‌طور معمول من تصمیم می‌گیرم، می‌نشینم، کتاب درون من است و آن را تایپ می‌کنم.

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایلنا، آنچه می‌خوانید گفتگویی با پائولو کوئیلو درباره رمان کوتاه «کماندار» است که با عنوان «کمانِ کماندار، زندگی است» توسط «مسیحا وثیق» به فارسی ترجمه و از سوی نشر شورآفرین منتشر شده است.

پائولو کوئیلو کماندار» [The Archer یا The Way of the Bow]

آقای کوئیلو، این کتاب چگونه متولد شد؟

خب، حدود بیست‌سالی من تیراندازی با کمان می‌کردم. آن زمان در کوهستان‌های پیرینه ساکن بودم و حسی فوق‌العاده بود. کافی‌ست یک‌بار امتحان کنید، درگیر آن خواهید شد. روزی در جایی که نمی‌شناختم گیر کرده بودم و داشتم به دنبال راه درست می‌گشتم که دست بر قضا در آن مسیر نیروهای فرانسه مستقر بودند. و من تنها با کمانی در دست که برایم همه‌چیز بود. با خودم گفتم خدایا بوی دردسر می‌آید. مجوز داشتم. من مجور شکار داشتم ولی اهل شکار نبودم. وانمود کردم که کسی را نمی‌بینم و به راهم ادامه دادم. بین همه سربازها. و وانمود کردم که تنهایم. از مکان اردوگاه آنها دور شدم. و ناگهان یک ستوان جلوی من سبز شد. دیدم که به سمتم می‌آید و در دلم گفتم که حتما توی دردسر می‌افتم. من خارجی‌ام و اسلحه دارم. چون کمان اسلحه محسوب می‌شود پس حتما توی دردسر می‌افتم. بلاخره آن ستوان به من رسید و گفت: تو پائولو کوئیلو هستی؟ گفتم بله. خودمم. گفت وای خدایا من عاشق کتاب‌های شما هستم. و گفت شما تیراندازی با کمان می‌کنید؟ چون خودش قبلا این ورزش را انجام می‌داده است. می‌دانید، هر روز پنج یا شش پیشنهاد نوشتن کتاب به من می‌شود. اما در این مورد احساس فوریت در نوشتن کتاب کردم. درباره چیزی که آموختم و حدود ده‌ماه بعد کتاب را نوشتم. اما بعید می‌دانستم آن را منتشر کنم.

نوشتید اما نمی‌خواستید منتشر کنید؟

من یک نسخه را خودم در آمازون منتشر کردم.

واقعا؟ کِی؟

این کتاب را سال ۲۰۰۳ یا اگر اشتباه نکنم ۲۰۰۴ نوشتم.

شما این کتاب را ۷ سال پیش نوشتید؟ گمان می‌کنم همان فلسفه‌ای را دنبال کردید که موضوع این کتاب است.

دقیقا، بله، بله.

این کتاب سریع نوشته شد؟

این یکی خیلی سریع پیش رفت. نمی‌دانم چقدر زمان برد، ولی خیلی سریع نوشته شد. چون اساسا بازتاب تفکرات من در چند مرحله از تیراندازی با کمان بود. اما معمولا من سریع می‌نویسم. برای مثال «کیمیاگر» را من در دو هفته نوشتم. به‌طور معمول من تصمیم می‌گیرم، می‌نشینم، کتاب درون من است و آن را تایپ می‌کنم.

تصویرگر کتاب کیست؟ چون تصاویر کتاب فوق‌العاده هستند.

بله تصاویر فوق‌العاده هستند. کریستف نیمان جوانی است که آنها را خلق کرده. برای مجله نیویورکر طراحی‌های بسیاری کرده است. او یکی از بهترین‌‌ها و قطعا یکی از مشهورترین تصویرگران اینجا در اروپا است. البته فکر می‌کنم که شهرت او جهانی باشد. من طرفدار او هستم. بسیار دقیق و درست کار می‌کند.

هنگام تیراندازی به عناصر تیر و کمان هم در ذهن خود فکر می‌کردید؟ کمان. تیر. هدف. جزییات کتاب قبل از نوشتن در ذهن‌تان بود؟

اساسا هشت مرحله وجود دارد. پاها را در جای درست می‌گذاری. کمان را داریم. تیر را داریم و حالا چند حرکت دیگر مانده. پس فقط هشت مرحله است. بعد از مدتی بسیار آسان خواهد شد. کمان. تیر. هدف. حماقت محض است که عمر خود را برای پرتاب تیر به یک تکه کاغذ هدر دهی. باید هدف بزرگ‌تری داشته باشی. من اهل نشستن و مراقبه‌کردن در سکون نیستم. من اهل عمل‌ام. پس تیراندازی با کمان بهترین راه برای مراقبه و تفکر برای من است. تیراندازی با کمان. راهپیمایی. فعالیت‌های فیزیکی. من نمی‌توانم یکجا بنشینم و به گذشته فکر کنم. من نیاز به تحرک و فعالیت دارم.

................ هر روز با کتاب ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...