یک انگلیسی در ایران! | الف


در روزگار حکومت قاجاریه (خاصه در نیمه دوم آن)، نوشتن سفرنامه، و یادداشت‌های روزانه ( یا همان روزنامه خاطرات) در میان سیاست مردان و یا اهل فرهنگ و ادب و... رونقی داشته و یکی از بهترین منابع ما برای شناخت آن روزگار بوده است. اما در کنار این نگاه از درون به اوضاع و احوال سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی و... که اغلب نیز با ملاحظات گوناگون همراه بوده است؛ شرح خاطرات و سفرنامه‌ها و مسافران از دیگر کشورها به ایران، نقش پررنگی در شناخت دقیق و بی تعارف از آن روزگار داشته است. نگاهی از بیرون که این سرزمین را به عنوان کلیتی واحد نگریسته و نقاط ضعف و قوتش را درقالب شرح سفر و یا رخدادیی که به چشم دیده‌اند، مکتوب کرده اند.



در دوره قاجار که حضور خارجی‌ها در ایران در قیاس گذشته بسیار پررنگ تر شده بود، هم در لباس مسیونرهای مذهبی، هم به عنوان مستشرق، مستشار و یا کارمندان سفارتخانه، کنسولگری و.... در میان خیل این سفرنامه‌ها (که هر یک به دلایلی در خور اعتنا و دارای ارزشند، گاه به نمونه‌هایی برمی‌خوریم که از جنبه‌هایی چند ممتاز و در خور اعتنا محسوب می شوند. «شش ماه در ایران» [Six months in Persia] اثر ادوارد استاک [Edward Stack] یکی از همین نمونه‌هاست. کتابی با ترجمه شهلا طهماسبی که به عنوان چهارمین اثر از «مجموعه‌ی ایران قاجار از نگاه اروپائیان» به همت نشر ققنوس منتشر شده است.

آنچه این اثر را با دیگر آثار مشابه متفاوت کرده است نوع نگاه نویسنده و رویکردی است که در نوشتن این خاطرات در پیش گرفته است. متاسفانه درباره نویسنده این سفرنامه اطلاعات زیادی در دست نیست، زندگی کوتاهی هم داشته و تقریبا در سی و هفت سالگی، حدود یک سال بعد از نوشتن اثر حاضر با زندگی وداع کرده است. تا آنجا که می‌دانیم ادوارد استاک ایرلندی تبار و کارمند غیرنظامی حکومت هند (راج) بریتانیا بوده است. در آن روزگار هند مستعمره بریتانیا بود و ساختار حکومتی خاصی داشت که زیر سلطه بریتانیا اداره می شد، عمده مقامات و کارمندان آن را غیربومی تشکیل می‌دادند. ادوارد استاک از مقامات سازمان «منطقه و مستعمره» در ایالات شمال غربی هند بود که بعدها به اوتارپرادش شهرت یافت.

این کتاب که به سال 1882 میلادی/ 1299 قمری انتشار یافته است و شأن نزول آن نیز به ماجرای قصد بازگشت استاک به وطنش برمی گردد. او پس از هشت سال کار در هندوستان، در ژانویۀ 1881 میلادی به قصد سفر به اروپا از هند خارج شد. مسافرات در آن ایام با وجود پیشرفت‌هایی که در وسایل حمل و نقل آغاز شده بود، گاه هفته‌ها و ماه‌ها به طول می‌انجامید.

استارک با توجه به چنین شرایطی، مسیر سفر خود به اروپا را به شکلی طراحی کرد که از ایران بگذرد. آن هم نه صرفا به صورت یک مسافر که دغدغه طی مسیر و به سرعت رسیدن به مقصد را دارد. بلکه به صورت سیاحی که با حوصله و طمأنینه این مسیر را طی می کند، از آن مهمتر نگاهی دقیق و پرسشگرانه به آنچه پیش رویش قرارداشته انداخته و با همان دقت نیز آن را در لابللای گزارش سفر خود منعکس می کند. چنانکه گاه خواننده از این همه اطلاعاتی که با جزتی نگری ارائه می شود حیرت می کند.

در عین حال باید توجه داشت، شرح سفرنامه او مبتنی بر روایتی بسیار موجز است او با حذف حشو و زوائد، تنها به سراغ مهمترین وجوهی که می توانسته مورد توجه یک مسافر غربی تیز بین در آن روزگار واقع شود، رفته و بدون اطناب آن را در کتاب خود منعکس کرده است. مسیر او نیز مانند بیشتر کسانی که از هندوستان به ایران می‌آمدند، مقصدش بوشهر بود و در فوریۀ 1881 در اواخر دهۀ سوم سلطنت ناصرالدین شاه قاجار وارد ایران شد. پس از گشت‌وگذاری مفصل و شبانه‌روزی در مناطق جنوبی ایران به تهران و از آنجا به شمال ایران رفت تا از راه روسیه به اروپا بازگردد.

جدا از مقدمه مترجم درباره کتاب که به ویژگی های کلی کتاب اشاره دارد، استاک کتابش را در بیست و شش فصل نوشته است، عناوین فصل ها اغلب اشاره به شهرها و مناطق ایران دارد که نشان دهنده حضور استاک دراین شهرها و یا شرح پیمودن منطقه‌ای تا منطقه دیگر است. پیگیری عناوین فصل ها در واقع نشان دهنده خط سیر استاک در طول این سفر و بخصوص پس از ورود به جنوب ایران عبور از آن و خروج از شمال آن است. برای نمونه : بوشهر به شیراز، شیراز به فیروز آباد، فیروز آباد به لار، لار به سعید آباد ، سعید آباد به کرمان و...در فصو آخر کتاب نیز، از تهران به دماوند، از دماوند به مشهد سر و نهایتا در فصل بیست دوم به سوی دریای خزر و خانه. چهار فصل پایانی کتاب نیز از جمله فصول مه و خواندنی کتاب محسوب می شوند، بخصوص برای پژوهشگران. در این چهارفصل استاک به جمع بندی مشاهدات و ارزیابی آنها می پردازد و همین بخشها و برداشتی که او نسبت به سرزمین ایران و ساکنانش دارد، از نقاط قوت کتاب محسوب می شود. مختصات جغرافیایی، یادداشت‌هایی دربارۀ نظام مالیات ارضی در مناطق جنوبی و مرکزی ایران، اشاراتی در مورد وضعیت کنونی ایران و در باب سفر به ایران عناوین چهارفصل پایانی کتاب است که با اتکاء به آنها می‌توان گفت استاک تنها به شرح آنچه بر او به عنوان سیاح و مسافرگذشته بسنده نکرده بلکه کوشیده در حد توان خود تصویری از آنچه بر ایران و ایرانی گذشته را روایت کند.

بدیهی‌ست سفرنامه‌ها از منابع مهم تاریخی به شمار می‌روند؛ هم به لحاظ شرح مطالب و اطلاعات دست‌اول از وقایع و رویدادها و هم برخورداری از موضوعات مردم‌شناسانه، جامعه‌شناسانه، اقتصادی، جغرافیایی و طبیعت‌شناسانه. امتیاز آنها بر کتاب‌های تاریخ، پرداختن به جوانبی است جز سیاست و روابط سیاسی و نظامی صرف و خشک، به همین سبب با وجود ارائۀ اطلاعات بسیار مفید و اختصاصی سرگرم‌کننده‌اند و خواننده را از چیزهایی باخبر می‌کنند که دیگر وجود ندارند یا تغییر شکل داده‌اند. پدیدآورندگان این آثار به طور معمول، مأموران سیاسی و نظامی دولت‌های اروپایی و به‌ویژه انگلستان هستند که غالباً تحت عنوان سیاح یا مبلّغ مذهبی به ایران می‌آمدند و مشاهدات و داوری‌های خود از جامعۀ ایران و سلوک ایرانیان و وضعیت آنها را ثبت می‌کردند که معمولاً با نگاه از بالا و تحقیر همراه بوده است. با این حال، چون از بیرون به جامعۀ ایران نگریسته‌اند، نظریات آنها تأمل‌برانگیز و راهگشاست.

شش ماه در ایران

دقت نظر و دیدگاه‌های جامعه‌شناسانه و واقع‌بینانه و نثر هنرمندانه و تصویری استاک جذابیت زیادی به نوشته‌های او بخشیده است. از سوی دیگر با توجه به تمایلات خودخواسته و شخصی اش برای چنین سفری که خارج از چهارچوب‌های کاری یا ماموریت‌های دولتی بوده، اگر چه در نگاه او نیز تا اندازه‌ای خود شیفتگی و نگاه از بالا به پایین محسوس است، اما با ایرانیان احساس نزدیکی و صمیمیتی یافته که تا اندازه‌ای مانع از قضاوت‌های غیر واقع بینانه و یا یکجانبه است. بی اغماض او با وجود جوانی، نگاهی پخته به پیرامون خود دارد، ذهنش در عین کنجکاوی و جستجوگر بودن، هم در درک زیبایی تواناست و هم در بیان ضعف‌ها نقادانه عمل می کند.

یکی از محاسن کار او این است که هم به جامعه ایران توجه ویژه دارد و هم به طبیعت بکر و متنوع آن. بنابراین تصویری واقعبینانه و زیبا از طبیعت ایران، در لابلای سفرنامه خود ارائه می‌کند که می تواند بازگو کننده گوشه‌ای از زیبایی های مجذوب کننده این سرزمین در آن روزگار باشد. در کنار این مهم اما استاک به بیان توانمندی و ظرفیت‌ها اقلیمی سرزمین ایران پرداخته که اگر در زمان خود توسط سیاستمردان ایرانی بدان‌ها توجه می‌شد، می‌توانست برکات بسیاری برای مردم زجر کشیده این سرزمین باشد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...