رمان «روی ماه خداوند را ببوس» نوشته مصطفی مستور برای نودوسومین‌ بار و از سوی نشر مرکز تجدید چاپ شد.

روی ماه خداوند را ببوس

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، چاپ نودوسوم رمان «روی ماه خداوند را ببوس» نوشته مصطفی مستور از سوی نشر مرکز به کتابفروشی‌ها رسید. این کتاب نخستین‌بار در سال 1379 منتشر شد.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «چه با شتاب آمدی! گفتم برو! اما نرفتی و باز هم کوبه در رو کوبیدی. گفتم: بس است برو! گفتم: اینجا سنگین است و شلوغ. جا برای تو نیست؛ اما نرفتی؛ نشستی و گریه کردی؛ آن‌قدر که گونه‌های من خیس شد. بعد در را گشودم و گفتم نگاه کن چه قدر شلوغ است! و تو خوب دیدی که آنجا چه قدر فیزیک و فلسفه و هنر و منطق و کتاب و مجله و روزنامه و خط‌کش و کامپیوتر و کاغذ و حرف و حرف و حرف و تنهایی و بغض و یاس و زخم و دل‌تنگی و اشک و آشوب و مه و مه و مه و تاریکی و سکوت و ترس و اندوه و غربت در هم ریخته بود و دل گیج‌گیج بود و دل سیاه و شلوغ و سنگین بود. گفتی: اینجا رازی نیست؟ گفتم: راز؟ گفتی: من آمدم. وقتی طلوع کردی، من آن بالا بودم پشت شیشه. محو تو. آخ که گاهی پایین چه‌قدر بهتر از بالاست! تو نمی‌دانستی من چه بازی غریبی را شروع کرده‌ام. تو آن پایین مثل یک حجم آبی می‌درخشیدی و من به هرچه رنگ آبی بود، حسودی‌ام می شد.»

مصطفی مستور، نویسنده، مترجم، شاعر و نمایش‌نامه‌نویس، در سال 1343 در اهواز به دنیا آمد. وی فارغ‌التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی در مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه شهید چمران اهواز است.
مجموعه داستانک «چند روایت معتبر»، داستان «استخوان خوک و دست‌های جذامی»، مجموعه داستانک «من دانای کل هستم»، داستان «من گنجشک نیستم»، مجموعه داستانک «حکایت عشقی بی‌قاف، بی‌شین، بی‌نقطه»، مجموعه داستانک «تهران در بعدازظهر»، داستان «سه گزارش کوتاه درباره نوید و نگار»، داستان «رساله درباره نادر فارابی»، مجموعه داستانک «بهترین شکل ممکن» و داستان «عشق و چیزهای دیگر» از آثار مستور در حوزه داستان به شمار می‌آید.

مصطفی مستور عنوان برگزیده بهترین رمان سال‌های 79 و 80 جشنواره قلم زرین را برای کتاب «روی ماه خداوند را ببوس» به دست آورده است. این کتاب در کشورهای اندونزی، ترکیه، روسیه، مصر و بوسنی هرزگوین ترجمه و منتشر شده است.

چاپ نودوسوم کتاب «روی ماه خداوند را ببوس» نوشته مصطفی مستور، در 132 صفحه، به قیمت 32 هزار و 500 تومان، در قطع پالتویی و جلد شومیز، از سوی نشر مرکز روانه بازار کتاب شد.

................ هر روز با کتاب ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...