هالو یا باهوش؟ | آرمان ملی


ژانر جنایی-پلیسی یکی از پرفروش‌ترین و شاید پرفروش‌ترین ژانر در ادبیات داستانی است؛ به‌طوری‌که از هر پنج کتابی که به انگلیسی منتشر می‌شود، یکی به این ژانر تعلق دارد؛ یکی از نویسندگان پرفروش این ژانر، دانلد ای. وست‌لیک [Donald E. Westlake] است. آخرین اثری که از این نویسنده آمریکایی به فارسی ترجمه شده، «حق ‌نگهدار ابلهان» [God saves the mark]‬ است. قهرمان این رمان، فِرِد فیچ، محقق مستقلی است که برای نویسندگان، محققان، تهیه کنندگان، و کارهایی از این قبیل اطلاعات جمع‌آوری می‌کند. از این راه درآمد خوبی دارد و با آرامش خاطر در خانه‌ای زندگی می‌کند که در طبقه‌ سوم یک خانه‌ ویلایی در خیابان 19 منهتن است.

حق ‌نگهدار ابلهان» [God saves the mark]‬  دانلد ای. وست‌لیک [Donald E. Westlake]

فِرِد سی‌ویک‌ساله است، اما از لحاظ ظاهر و رفتار پیرتر می‌زند. یک‌هوا شکم دارد که سعی می‌‌کند وقتی هوا خوب است با قدم‌زدن و اتوبوس‌نگرفتن آبش کند. از زمان دبیرستان، ارتباط چندانی با زن‌ها نداشته، و به‌نظر می‌رسد دوست هم‌جنس هم ندارد، البته به‌جز کارآگاهی به‌اسم جک رایلی، که فکر می‌کند فرد آمیخته‌ای از شادی و اندوه است. و این به این دلیل است که او ابله است. یک هالو. یک آدم ساده. یک احمق. یک آدم مشنگ. قهرمان فریب‌خوردن. پادشاه گول‌خورده‌ها. حق نگه‌دارش!

به‌قول خودش، همه‌چیز از روز اولی که رفت مهدکودک، و بدون شلوار برگشت شروع ‌شد. یکی از هم‌کلاسی‌هایش زیر پایش نشست که شلوارش را بدهد. هیچ نمی‌داند که این اتفاق چطور افتاد، و این پخمگی ذاتی‌اش در ربع‌قرن پیش‌رو اصلا بهبود نیافته، هرچند که حالا دیگر در بازی کلاهبرداری خبره شده. از تمامی شخصیت‌اصلی‌های وست‌لیک، فِرد معمولی‌ترین است. نه شجاع است، نه باهوش، نه خوش‌قیافه، نه جذاب، و به جز ساده‌لوحی افسانه‌ایش، حتی آدم جالبی هم نیست. انتخاب این شخصیت به جای قهرمان عجیب است.

در آغاز داستان، بعد از این‌که فِرد دوبار در یک روز سرش کلاه‌ رفته، تماسی از وکیل حقه‌بازی به اسم گودکایند دریافت می‌کند که می‌گوید عمویش مَت- آقایی که فِرد تا‌به‌حال اسمش را هم نشنیده بود، دیدنش پیشکش- برایش پانصدهزار دلار به ارث گذاشته، که با مالیات کلان ارثیه، می‌شود سیصدوهفده‌هزار دلار. هرچند فِرد در دم، و به‌طور قابل درکی مشکوک می‌شود که ماجرا کلاه‌برداری ‌است، این‌بار غرایزش اشتباه از آب درمی‌آیند. ماجرای ارثیه حقیقت دارد- خانواده‌‌اش تایید کرده‌اند که عمو مَت مایه‌ ننگ خانواده بوده، و به‌نظر می‌رسد چون باقی افراد خانواده با او رفتار مناسبی نداشتند، این پول را برای فِرد گذاشته. از طرفی دیگر، زنی وارد زندگی فِرد می‌شود که سابقا رقصنده بوده و در روزهای آخر عمر عمو مَت، که مبتلا به سرطان بود، همراه او بوده. این زن تمام چیزی‌ است که فِرد نیست. بلوند است، رُک و روراست است، و به‌طرز ساده‌ای زیبا. گِرتی همانقدر که فِرِد توسری‌خور است، محکم است.

فرد برخلاف دیگر شخصیت‌های وست‌لیک، هیچ‌وقت با خشونت فیزیکی اُخت نبوده. عکس‌العملش به تیرخوردن یا اذیت‌شدن، این است که دو پا قرض بگیرد و فرار کند، که استراتژی بقای بسیار مناسبی است. به‌قول وست‌لیک: «آنچه نثر ریچارد استارک را تا این حد تاثیرگذار می‌کند صاف‌وساده‌بودن آن است.» و اما کمی از این صاف‌وساده‌بودن را در کمدی‌های او هم می‌توان یافت. رمان‌های جنایی درباره‌ کلاهبردارانی که حقه‌های پیچیده سوار می‌کنند کم نیست، اما اغلب از دید کلاهبرداران بوده-اند و نه فریب‌خوردگان. پس نوآوری این اثر گذاشتن خواننده در جایگاه تماشاگر نمایش شعبده‌بازی است، هرچند خواننده آنقدر درگیر حقه‌های ساده می‌شود که از نمایش‌بودن کلیت اثر غافل شده و حقه‌ اصلی را فراموش می‌کند.

شکوه فِرد آنجا مشخص می‌شود که حقه‌ای که همه را گول می‌زند، او را فریب نمی‌دهد. او دیگر ابلهِ ابلهان نیست. باهوش شده. مثلا در جایی از رمان، هم‌کلاسی قدیمی فِرد در خانه را می‌زند و می‌گوید نامه‌ای که برای دختر نوشته بود، از نظر قانونی خواستگاری محسوب می‌شود و اگر فِرد با او ازدواج نکند، شکایت می‌کند. همان‌جا فِرد با آن وکیل دغلکار تماس می‌گیرد و صحت و سقم قانونی ماجرا را از او جویا می‌شود و صدای روده‌بُرشدن از خنده‌ وکیل پشت تلفن را برای دختر پخش می‌کند. در این میان فِرد پی می‌برد که عمویش به قتل رسیده و برای نجات‌یافتن از خطر پا به فرار و پنهان‌شدن می‌گارد و از این و آن چراییِ ماجرا را جویا می‌شود. در همین دوره می-بینیم که فِرد سخت‌گیرتر، و آگاه‌ می‌شود. دلیلش هم آن است که فرد با توجه به ماجراهایی که در این دوره از زندگی‌اش مشاهده کرده نمی‌تواند دیگر همان آدم ابله بماند.

درواقع آن فِردِ گذشته، با آن‌همه حماقت و ناآگاهی نمی‌توانست با چنین مسائلی رودررو شود، و لازم بود که شخصیتش دستخوش تغییراتی شود که برآمده از اتفاقات و جریانات داستان‌اند. ولی حتی با وجود این، فِرد هنوز هم شخصیت منفعلی دارد و وقتی که گرتی ناپدید می‌شود، با اینکه بسیار متاثر می‌شود، حتی بیشتر از آنکه فکرش را می‌کرد، دنبال او نمی‌گردد و سعی نمی‌کند نجاتش بدهد. این رمان یکی از آثار مهم وست‌لیک است؛ سبکی نوآورانه و خاص دارد و لحظات کمدی جذابی را شامل می‌شود که درکنار نثر قوی وست‌لیک آن را تبدیل به یک اثر جذاب می‌کند. از دیگر نکات مثبت این اثر، نشان‌دادن پیچ‌وخم ها و مناظر شهر به سبک و سیاقی سینمایی است؛ ولی با اشراف به این موضوع که فیلمسازان کار راحت‌تری در بازنمایی این مناظر دارند، و نثر شاید در بازنمایی آنها کم بیاورد. برای همین است که وست‌لیک با توجه به جزییات سعی در برانگیختن احساس خواننده در قبال این منظره‌ها دارد و نشان می‌دهد که در نثر، شهر فقط دیده نمی‌شوند، بلکه احساس می‌شوند، شنیده می‌شوند، و زندگی می‌شوند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...