حرف زدن نیوتن افتضاح بود | اعتماد


مایکل هنلون [Michael Hanlon]، ژورنالیست علمی، در کتاب «ده پرسش (هنوز) بی‌پاسخ در علم» [10 questions science can’t answer (yet) : a guide to the scientific wilderness‎] می‌کوشد مسائلی بنیادی را که هنوز در برابر علم جدید سپر نینداخته‌اند، واکاوی کند. هنلون البته دانشمند نیست ولی به عنوان یک ژورنالیست علمی، سال‌ها نقش پلی میان دانشمندان و افکار عمومی را در بریتانیا ایفا کرده است. او اگرچه منتقد «دانش دروغین» در روزنامه‌ها و مجلات و سایر رسانه‌های جهان مدرن است، اما ناتوانی اکثر دانشمندان در انتقال یافته‌های‌شان به افکار عمومی را مهم‌ترین دلیل ضرورت ژورنالیسم علمی می‌داند.

مایکل هنلون [Michael Hanlon] ده پرسش (هنوز) بی‌پاسخ در علم» [10 questions science can’t answer (yet) : a guide to the scientific wilderness‎]

هنلون در تایید این مدعا، ایزاک نیوتن را مثال می‌زند که «شاید بزرگ‌ترین اندیشمند تاریخ» بود ولی توانایی‌اش در برقراری ارتباط و انتقال دانشش به دیگران «آنقدر اسفناک بود که فقط یکی، دو تا دانشجوی نخبه می‌توانستند حرف‌های او را بفهمند.» هنلون قبل از پرداختن به سوالات ستبر و بی‌جواب این کتاب، نکته مهم دیگری را هم ذکر می‌کند و آن هم «توهم شناخت» در میان دانشمندان است. وی کتابش را با این جمله‌ مشهور و - اکنون- مضحک از لرد کلوین، فیزیکدان و ریاضیدان انگلیسی آغاز می‌کند: «در فیزیک چیز جدیدی برای کشف باقی نمانده است. همه آنهایی هم که مانده، سنجش‌های دقیق و دقیق‌تر است.» هنلون می‌گوید اگرچه علم در قرن بیستم پیشرفت حیرت‌انگیزی داشته، ولی هیچ بعید نیست ما نیز همانند لرد کلوین دچار توهم شناخت باشیم اما به نوعی دیگر.

اگر کلوین در ابتدای قرن بیستم علم را کامل می‌دانست، امروزه دانشمندان معتقدند حجم بزرگ جهان هستی از دو عنصر اسرارآمیز «ماده تاریک» و «انرژی تاریک» ساخته شده است اما هیچ اطمینانی در کار نیست که ماده تاریک و انرژی تاریک، اصلا چیزهایی واقعی باشند. در غیاب چنین اطمینانی، علم می‌تواند وقت و انرژی و بودجه زیادی را هدر بدهد و عملا انسان را گامی به پیش نبرد. با این حال، سابقه پیشرفت علم و ایمان انسان مدرن به علم، موجب می‌شود که ما به حدس‌های نامطمئن دانشمندان اطمینان کنیم و بودجه چشمگیری را به تحقیقات علمی اختصاص بدهیم. بعد از این مقدمات، مایکل هنلون به سروقت ده سوال بی‌پاسخی می‌رود که خودش می‌گوید از بین ده‌ها سوال علمی انتخاب کرده است.

کتاب البته خواندنش آسان نیست؛ نه به دلیل علمی بودن مباحث، بلکه به علت ویراستاری ضعیف اثر. اگرچه این کتاب ترجمه درخشانی ندارد، اما ضعف مفرط ویراستاری، کار خواندن برخی جملات را حقیقتا دشوار کرده است. خواننده گاه با جملاتی ناقص و نامفهوم مواجه می‌شود که معنای‌شان را باید حدس بزند. ولی در جامعه‌ای که «تفکر علمی» محلی از اعراب ندارد، حتی خواندن چنین کتابی هم غنیمت است. نقطه ضعف دیگر کتاب هنلون، البته به خود او مربوط است. با اینکه هنلون در مقدمه کتابش به جملات علمی نادرست و بی‌معنایی اشاره می‌کند که در رسانه‌های مکتوب و اینترنتی به‌وفور یافت می‌شوند، ولی کتاب خودش هم از این آفت در امان نمانده است.

مثلا در بحث از پیری و طول عمر، هنلون این جمله عجیب را می‌نویسد: «با وجود هزینه‌ها و پژوهش‌های انجام شده و نویدها و فعالیت‌های بازاریابی، حقیقتی که باقی می‌ماند، این است که هیچ دارو و علاجی نتوانسته است عمر انسان را حتی یک روز افزایش دهد.» این جمله در حالی نوشته می‌شود که امروزه داروینیست‌ها از این حیث منتقد علم پزشکی‌اند که پزشکی مانع مرگ زودرس انسان‌های ضعیف‌تر می‌شود. یعنی علم پزشکی با داروها و معالجاتش، عمر انسان را افزایش می‌دهد و داروینیست‌ها افزایش عمر «مردنی‌ها» را به سود روند تکامل انسان نمی‌دانند. یا در جایی که هنلون درباره تاثیر انقلاب کشاورزی در زندگی بشر بحث می‌کند، سطح بحث او در مقایسه با بحث نوح هراری درباره انقلاب کشاورزی در کتاب «انسان خردمند»، به‌شدت پایین و کم‌عیار است. با این حال، این کاستی‌ها نافی نقاط قوت کتاب مایکل هنلون نیست.

کتاب هنلون به موضوعات مهم و جذابی پرداخته است. اینکه چرا مفهوم زمان گنگ است، آیا عمر جاودانه ممکن است، با آدم‌های کندذهن چه باید کرد، ماده تاریک چیست، آیا ما همان آدم یک دقیقه قبل هستیم، چرا اینقدر چاقیم و آیا چاقی واقعا اشکالی دارد، واقعیت واقعا چیست و...، سوالاتی هستند که هنلون می‌کوشد ‌خواننده را با جواب‌های نادرست و ناکافی دانشمندان به این سوالات آشنا کند. تشریح گنگ بودن مفهوم «زمان»، که به قول هنلون جانور وحشی لغزنده‌ای است که از چنگ ذهن می‌گریزد، یا آشنا ساختن خوانندگان کتاب با مفهوم «ماده تاریک»، که قطعا برای بسیاری از مردم مفهومی ناشنیده و بیگانه است، جزو ارزش‌های کتاب مایکل هنلون است؛ به ویژه اینکه توضیحات هنلون برای تقویت تفکر علمی خوانندگان کتاب، به زبانی ساده بیان شده و دقیقا به همین دلیل وافی به مقصود نویسنده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...