افشاری می‌گوید: نگاه نئولیبرالیسم به اقتصاد و سیاست و انسان موجب نابرابری حاد و گسترده و گسترش فقر، از یک‌سو و از سوی دیگر موجب از بین رفتن محیط زیست که تنها منبع زیستی انسان ‌است شده، که نمونه‌های آن چنان روشن است که نیازی به بازگو کردن در این مجال کوتاه نیست.

«فرهنگ نئولیبرال» [Neoliberal culture] اثری است از جیم مک گیگان [Jim McGuigan] درباره سیاست فرهنگ به معنای قاره‌ای که به‌تازگی از سوی دفتر مطالعات اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران انتشار یافته است. این کتاب به جلوه‌های فرهنگی تمدن حکمفرما بر دنیا از منظری جامعه‌شناختی پرداخته است. ایبنا گفت‌وگویی داشته‌است با نریمان افشاری، مترجم آن که در ادامه می‌خوانید:

فرهنگ نئولیبرال»  [Neoliberal culture]  جیم مک گیگان [Jim McGuigan]
 

تمرکز کتاب حاضر بر جلوه‌های فرهنگی تمدنی است که امروزه برسرتاسر جهان غالب است یعنی تمدن نئولیبرال، ضرورت پرداختن به این موضوع و الگویی که کتاب آن را در این باره دنبال کرده چیست؟
خب فکر می‌کنم یکی از نکات جالب توجه این کتاب همین است که نویسنده نئولیبرالیسم را نه یک سیستم اقتصادی (چنان‌که گاه اظهار می‌شود) بلکه در مقام یک تمدن تعریف می‌کند. و هر تمدنی جدای از در بر گرفتن شیوه‌های اقتصادی و سیاسی برای تمشیت امور از سویه‌های ظریف اجتماعی و فرهنگی و دستگاه‌های مفهوم‌سازی برای توجیه و بقای خود نیز بهره می‌برد. این دستگاه‌های مفهوم‌سازی ارزش‌ها و در نهایت انسان‌هایی متناسب با خواست و نیاز تمدن حاکم می‌سازند.

ضرورت پرداختن به این موضوع همان ضرورت شناخت واقعیت اجتماعی است. مناسبات جهان که خود ساخته دست انسان است و همزمان انسان را می‌سازد واقعیتی است که اگر نگوییم قدرتمندتر از جهان طبیعی است دست‌کم به همان اندازه در تحمیل اجبارهای خاص بر بشر توانمند است. پس شناخت وضعیت گام نخست برای تغییر آن است. طبیعتاً شناختن و شناساندن همه وجوه یک تمدن در مجال یک کتاب و یک نویسنده نیست و هر نویسنده بنا به توانایی‌ها و علایقش به بخش و حوزه‌ای از آن تمدن می‌پردازد. دغدغه جیم مک‌گیگان در این کتاب هم پرداختن به وجوه فرهنگی تمدن نئولیبرال است که البته جدای از مناسبات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نیست. در این کار مک‌گیگان به حوزه‌های مختلف فرهنگی می‌پردازد. کالایی‌سازی هنر، آموزش، ساخت ارزش‌های انسانی که منجر به ایجاد حجم عظیمی از نیروی کار می‌شود که به‌ویژه در مشاغل فرهنگی و هنری (یا به اصطلاح خلاق) حاضر به پذیرفتن دشواری‌های کار بی‌ثبات می‌شود، سویه‌های اقتصادی و سیاسی جشنواره‌های بزرگ فرهنگی و ... از مقولاتی هستند که مک‌گیگان برای بررسی جلوه‌های فرهنگ نئولیبرال آن‌ها را وارسی می‌کند.

فرهنگ نئولیبرال در این کتاب چگونه تعریف شده و به صورت خاص چگونه به سیاست‌گذاری در حوزه فرهنگ مرتبط می‌شود؟
تعریف فرهنگ نئولیبرال در چند سطر شاید کار چندان دقیقی نباشد و مک‌گیگان هم چنین کاری نمی‌کند. بلکه به ویژگی‌‌های کلی‌‌ می‌پردازد که در این فرهنگ بسیار برجسته و چشمگیرند. مثلاً به مفهوم «کول بودن» می‌پردازد (که به دلایلی که در کتاب خواهید دید به همین صورت ترجمه شده) که از ویژگی‌های بارز این فرهنگ است که تمدن نئولیبرال از آن بهره می‌برد تا هم سویه‌های تاریک‌تر خود را بپوشاند هم سوژه‌هایی منعطف‌تر ایجاد کند که با هر شرایط و هر وضعیتی کنار می‌آیند. از چهره‌های برجسته «کول» در این فرهنگ نویسنده به استیو جابز می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه شخصیت «کول» خود او و محصولاتی که تولید می‌کند استثمار تلخ و وحشیانه پس پشت تولید ابزارک‌های اپل را مخفی می‌کند. از طرفی این کول بودن به نوعی دلالت بر در خود هضم کردن عناصر متضاد و مخالف دارد که از ویژگی‌های بارز سرمایه‌داری است. یا مثلاً به ایجاد سبک زندگی جدید متناسب با جهان جدید می‌پردازد، نوعی زندگی رقابتی که مناسبات فضای بازار را به دیگر حوزه‌های زندگی تسری می‌بخشد. در چنین شرایطی فرد مسئول همه انتخاب‌هایی است که می‌کند (یا نمی‌کند) وبه تنهایی باید تاوان نپذیرفتن احتمالی مناسبات رقابتی فضای درنده‌خوی بازار راکه بر همه عرصه‌های زندگی فردی و اجتماعی حاکم شده بپردازد. همه این‌ها از طریق هژمونیک شدن گفتار نئولیبرالی حاصل می‌شود که بخش عمده آن محصول سیاست‌گذاری‌های فرهنگی است.

رابطه میان ایدئولوژی و اقتصاد سیاسی نئولیبرال با هنر به طور خاص و با فرهنگ به طور عام چگونه توضیح داده می‌شود؟
اگر دستورکار این تمدن جدید را با گفته‌ مارگارت تاچر بیان کنیم که می‌گوید «اقتصاد ابزار است، هدف ما ساخت انسان جدید است» متوجه می‌شویم که سویه‌های فرهنگی نئولیبرالیسم چقدر مهم‌اند. همان‌طور که پیشتر گفتم نئولیبرالیسم بدون هژمونیک کردن گفتمان خود نمی‌توانست همه عرصه‌های حیات فردی و اجتماعی را تسخیر کند. این کار با حاکم کردن ارزش‌های جدید انجام می‌شود که مشخصاً حوزه‌ای مربوط به فرهنگ و هنر است. و البته خود فرهنگ و هنر هم به‌مثابه بخشی از این حیات اجتماعی دستخوش کالایی‌سازی می‌شود و تحت قواعد بازار درمی‌آید. نویسنده در این کتاب تا حدودی به همین وجه کالاشدگی آثار هنری و به‌طور خاص «هنر معاصر» انگلستان می‌پردازد و تأثیرات چهره‌هایی شاخص مانند دیمین هرست (درمقام هنرمند) و چارلز ساعتچی (در مقام گالری‌دار و ...) را بررسی می‌کند. از سویی دیگر تأثیر سلبریتی‌ها در‌مقام نوعی نمونه آرمانی از شخصیت مطلوب در دوران نئولیبرال را بررسی می‌کند و نشان می‌دهند که چگونه این افراد مثل الگوهای سازنه ارزش‌های جدید عمل می‌کنند. همین‌طور به جشنواره‌های فرهنگی شهری عظیم و مقاصد اقتصادی نهفته در پس آن‌ها می‌پردازد.

مشکلات نئولیبرال‌سازی فرهنگ است و چه پیامدهایی برای جوامع دارد؟ آیا اساسا ازنئولیبرال‌سازی گریزی هست؟
یکی از مهم‌ترین کارهایی که نئولیبرالیسم (و به‌طور کل سرمایه‌داری) در توجیه خود انجام می‌دهد این است که امکان هر بدیلی را رد می‌کند و خود را حالت طبیعی و ناگزیر می‌نامد. درواقع این نکته که «بدیلی در کار نیست» شعار معروف مارگارت تاچر است که سرواژه‌اش معروف شد به TINA (there is no alternative). واقعیت این است که سرمایه‌داری همواره باید توجیه شود و در راستای این توجیه امکان‌ها و حتی کوچک‌ترین اشاراتی به دیدگاه‌های بدیل و جایگزین باید از بین برود. این توجیه معمولاً به خوبی انجام می‌شود و حتی در دوران بحران‌ها شدیدتر هم توجیه می‌شود، مانند آنچه در ۲۰۰۸ شاهد آن بودیم که موجب شد دولت‌هایی که بر مبنای نگاه نئولیبرالیستی همواره شعار عدم مداخله دولت را سر می‌دادند با تزریق حجم عظیمی نقدینگی به بانک‌ها عملاً و این بار بی‌هیچ پرده‌پوشی در نظام بازار دخالت کنند، دخالتی که البته مانند همیشه از کیسه عموم مردم و در جهت منافع عده‌ای معدود بود.

اگر بخواهیم کلی‌تر به سوال شما بپردازیم به قول بعضی‌ها باید گفت که «اصلاً مشکل نئولیبرالیسم چیست؟» واقعیت این است که این نوع نگاه به اقتصاد و سیاست و انسان موجب نابرابری حاد و گسترده و گسترش فقر، از یک‌سو و از سوی دیگر موجب از بین رفتن محیط زیست که تنها منبع زیستی انسان ‌است شده، که نمونه‌های آن چنان روشن است که نیازی به بازگو کردن در این مجال کوتاه نیست. از سوی دیگر نگاه نئولیبرالیستی مبتنی بر رقابت (نابرابر) و بازار (به اصطلاح آزاد) دستاویزی شده است برای چپاول دارایی‌های عمومی به دست گروهی معدود. نگاهی به تبعات خصوصی‌سازی‌هایی که در دهه‌های اخیر در کشور خودمان با شعار توسعه انجام شده است گویای همه‌چیز است. عملاً توسعه‌ای که با شعارهای نئولیبرالیستی در کشور مان و بسیاری نقاط دیگر جهان پیاده شده چیزی جز غارت دارایی‌های عمومی به دست گروهی معدود و صاحب نفوذ و از بین بردن منابع طبیعی نبوده است. توجیه اقتصادی غارت منابع طبیعی مکان‌های چون خوزستان که امروز به یک بحران ملی تبدیل شده برگرفته از نگاه‌هایی بوده که از الگوی توسعه مبتنی بر دیدگاه نئولیبرال برآمده‌اند. این نوع توسعه تبدیل به نام کوچک غارت شده است.

اگر به‌طور مشخص‌تر به بحث فرهنگ بازگردیم باید گفت که همان طور که از حرف تاچر برمی‌آید هدف این پروژه ساخت انسانی جدید است، یعنی تبدیل کردن انسان اجتماعی به انسان اقتصادی. یعنی مسلط کردن ارزش‌ها و الگوهای رقابتی بازار بر حوزه‌های از زندگی که اساساً نباید قلمرو رقابت باشد. کسانی که با مثال آوردن از زندگی حیوانات و فرگشت طبیعت به قواعدی چون بقای اصلح اشاره می‌کنند اصولاً انگار فراموش کرده‌اند که دارند درباره جامعه انسانی حرف می‌زنند که با عاملی به نام اخلاق خود را وضعیت طبیعی جدا کرده است. اگر هدف از تمام این بحث‌ها بازگرداندن انسان به «قانون جنگل» و از بین بردن عرصه اجتماعی است که اطلاق عبارت «تمدن» به این نگاه طنزی تلخ با خود دارد.

یکی از فصول کتاب به نئولیبرال سازی آموزش می‌پردازد و اینکه چگونه آموزش عالی کالایی می‌شود. در این باره توضیح دهید؟
بله، نویسنده به طور مشخص به جامعه انگلستان می‌پردازد. البته در کنتار آموزش عالی به بهداشت و درمان هم می‌پردازد که نکته مهمی است. در راستای نگاه نئولیبرال دولت‌ها هرچه بیشتر سعی می‌کنند که از مسئولیت‌های خود در باب ارائه خدمات به شهروندان شانه خالی کنند و حوزه‌های خدماتی را نیز به بخش خصوصی یا همان بازار آزاد بسپارند. برای این‌که این حوزه‌ها برای بخش خصوصی جذاب باشد باید که سودآور باشد و برای سودآور بودن موضوع آن باید تبدیل به کالا شود. که در این مورد آموزش عالی تبدیل به کالایی می‌شود که فرد برای رشد در ساختار سلسله‌مراتبی جامعه‌ مذکور ناگزیر است که آن را با هزینه‌های هنگفت جدید خریداری کند. نکته جالب دیگری که مک‌گیگان به آن می‌پردازد این است که در چنین شرایطی تحصیلات عالیه دیگر نه نوعی تلاش برای خودشکوفایی یا کسب دانش و فضیلت بلکه نوعی سرمایه‌گذاری روی خویشتن تلقی می‌شود. سرمایه‌‌گذاری‌ای که البته با توجه به بازار کار بسیار رقابتی ممکن است که به سوددهی هم نرسد. در کنار کالایی شدن آموزش نویسنده به افت سطح کیفی آموزش نیز می‌پردازد و یکی از دلایل آن را تبدیل شدن نهادهای آکادمیک به بنگاه‌هایی که طبق قواعد بازار هدف اصلی آن سوددهی بیشتر است می‌داند.

بخش دیگری از این کتاب تصویری از خود مطلوبی که سرمایه‌داری نئولیبرال می‌سازد اشاره می‌کند. این خود مطلوب چه ویژگی‌هایی دارد و نئولیبرالیسم همگانی چطور با کمک‌ الگوهای سلبریتی بر عملکرد مردم و مشاغل تاثیر می‌‌گذارد؟
خود مطلوب نئولیبرال با دستاوردهایش که بر مبنای موفقیت در کسب وکار و جایگاه‌هایی که در این نظام سلسله‌مراتبی کسب می‌کند مشخص می‌شود. مهم‌ترین و موفق‌ترین چهره‌هایی که این نظام آن‌ها را تبدیل به سلبریتی می‌کند و نوعی نمونه آرمانی از خود مطلوب نئولیبرال هستند کارآفرین‌های «موفق»اند. در این کتاب نویسنده به مشهورترین آن‌ها یعنی استیو جابز می‌پردازد، اما احتمالاً خواننده نمونه‌های بسیار بیشتری سراغ دارد. کسانی که الگوی موفقیت و زندگی موفق در این جهان بازاری شده هستند و آموزه‌ها و کتاب‌هایشان بین مسحورشدگان برای رسیدن به چنین خود مطلوبی دست به دست می‌شود. این نوع سلبریتی‌سازی در واقع رازآمیز کردن قهرمان کارآفرین است. این قهرمان تبدیل به مرشدی می‌شود که خیل عظیمی از پیروان او برای رسیدن به جایگاه و منزلتش راه و روش او را در پیش می‌گیرند.

کار فرهنگی یکی دیگر از موضوعاتی است که در کتاب مورد توجه قرار گرفته است. اگر بخواهیم کار فرهنگی را با معیارهایی چون خلاقیت و ... در نظر بگیریم در فرهنگ نئولیبرال، کار فرهنگی چگونه معنا می‌یابد؟
از توضیحاتی که نویسنده ملهم از آرای مارکس در باب خود مقوله کار ارائه می‌دهد و تلاش برای رسیدن به خودآیینی و رهایی از بیگانگی از طریق کار فرهنگی (هنری) ارائه می‌دهد صرف نظر و این‌ها را به‌ خواننده واگذار می‌کنم. نکته‌ای که نویسنده در این کتاب به ‌طور خاص به آن می‌پردازد وضعیت بی‌ثبات و پرمخاطره کار در مشاغل فرهنگی است که او به طور خاص تلویزیون را مدنظر قرار می‌دهد. فضای حاکم بر این گونه مشاغل بسیار رقابتی است و فرد برای ورود به آن باید دوران گاه طولانی کار کردن با دستمزد کم یا حتی بدون دستمزد را بپذیرد تا بتواند با قرار گرفتن در مجموعه روابط و مناسبات آن حرفه به مرور قراردادهای کوتاه مدت بیشتری برای خودش دست و پا کند. چنین امری برای دوستان من که در حوزه سینما و تئاتر و تلویزیون کار می‌کنند بسیار آشنا است. کار بی‌ثبات، و قراردادهای موقتی تنها از طریق شبکه‌‌سازی‌های مداوم و طرز رفتاری که به آن به اصطلاح روابط عمومی قوی می‌گویند حاصل می‌شود. همه این‌ها یعنی که عمده علاقمندان برای ورود و ادامه حضور در این مشاغل باید از مناسبات و الگوهای رفتاری پیروی کنند که چندان سنخیتی با آن نوع کار فرهنگی که در تقابل با بیگانگی و شیءوارگی است ندارد. بخش عمده‌ای از شاغلان خلاق چنین حوزه‌هایی عملاً پیاده نظام ارزش‌های حاکم هستند. ضمن آنکه در کنار تعداد معدودی از این افراد که از جایگاه و ثروت و منزلتی برخوردار می‌شوند کثیری از فعالان این حوزه‌ها زیر بار فشار اقتصادی قراردادهای بی‌ثبات که جوابگوی هزینه‌های زندگی‌شان نیست و فضای تنش‌آلود و فشرده محیط کاری این مشاغل دستخوش رنج و گرفتاری‌اند.

مک‌گیگان مختصری هم به مفهوم خلاقیت می‌پردازد که به قول او از حوزه هنر اخذ و وارد حوزه کارآفرینی می‌شود و بدین‌گونه است که به مرور کارآفرین موفق جایگاهی هم‌شأن جایگاهی که هنرمندان دوره‌های پیشین داشتند می‌یابد. بحث‌های مربوط به طبقه خلاق مورد نظر ریچارد فلوریدا و صنایع خلاق از دیگری مواردی است که مک‌گیگان با نگاهی انتقادی به آن‌ها می‌پردازد و جزيیات آن را خوانندگان محترم می‌توانند در کتاب دنبال کنند.

در مجموع به نظرم این کتاب نکات کلیدی و مدخل‌های مناسبی برای ورود به بحث فرهنگ نئولیبرال مطرح می‌کند. ضمن این‌که مقایسه موردهای مطالعاتی که مک‌گیگان از انگلستان مطرح می‌کند با نمونه‌های داخلی می‌تواند الگوی خوبی برای مطالعه دانشجویان و پژوهشگران به ویژه علوم اجتماعی باشد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...