عشق‌هایی که به سرانجام نمی‌رسند | اعتماد


مجموعه داستان «کنار پرچین بهشت» نوشته مهدی عزتی و با ویراستاری سعید شریفی توسط موسسه انتشارات نگاه منتشر شده است. این مجموعه داستان شامل پنج داستان کوتاه و مستقل به عنوان‌های «موج کوتاه»، «آن‌که گفت آری»، «کنار پرچین بهشت»، «متولد برج یازده» و «کنسرو عروس دریایی» است.

کنار پرچین بهشت مهدی عزتی

«کنار پرچین بهشت» روایت زندگی افرادی معمولی است که شخصیت‌های آن قرار نیست کار قهرمانانه‌ای انجام دهند و با این حساب در این داستان‌ها با انسان‌هایی معمولی و ساده روبه‌رو هستیم که ممکن است هر روز با آنها برخورد ‌کنیم. این افراد کار خاصی انجام نمی‌دهند، ترسو هستند و حتی بعضی مواقع از انجام کارهای ساده فرار می‌کنند، اما این موضوعات باعث نمی‌شود که داستان‌ها جذابیت و کشش لازم را برای جذب مخاطب نداشته باشند. عشق ناکام موضوعی است که بین تمامی داستان‌های این کتاب مشترک است و عزتی به بهانه پرداختن به این موضوع علاوه بر ایجاد اشتراک، به داستان‌هایش چهره جذاب و امروزی‌تری هم داده است. تمام داستان‌ها در شهر تهران می‌گذرد و بازه زمانی انتخاب شده هم بیشتر مربوط به دو دهه‌ای است که از سال‌های پایان جنگ در نخستین داستان این مجموعه یعنی «موج کوتاه» شروع شده و به چند سال اخیر در آخرین داستان یعنی «کنسرو عروس دریایی» می‌رسد.

شخصیت نخستین داستان، جوانی است که به علت خانه‌نشینی پدرش به خاطر شکستگی کمر مجبور است مغازه دوچرخه‌فروشی او را اداره کند. روایت اصلی از آنجا آغاز می‌شود که شخصیت اصلی داستان کنجکاو است در مورد اشخاصی که از باجه تلفن عمومی روبه‌روی مغازه پدرش استفاده می‌کنند بیشتر بداند. با این حساب نقشه‌ای را عملی می‌کند تا با استراق سمع از باجه تلفن پی به این رازها ببرد و در نهایت با شرح عاشقی‌اش در مواجهه با یکی از همین اشخاص (ساقی) دچار مشکلاتی می‌شود. نکته این داستان در شرح این اتفاقات معمولی توجه به موقعیت نمایشی‌ای است که در بحث ممنوعیت مسائل اینچنینی در سال‌های اولیه دهه هفتاد مطرح بوده است.

استفاده از شیوه اول شخص در روایت این داستان‌ها نقطه قوت مجموعه عزتی است. تسلط این نویسنده به این شیوه و بجایی استفاده از آن در آنجا نمود بیشتری پیدا می‌کند که او در بعضی از داستان‌های مجموعه روایت سوم شخص را نیز به تنهایی یا در کنار روایت اول شخص استفاده کرده است. این تفاوت در دومین داستان این مجموعه به خوبی دیده می‌شود. «دو سالی می‌گذرد و از طلوع خبری نمی‌شود و گویا او هم از بچه آوردن برای خان عمو عاجز است. در توضیح این مساله عده‌ای می‌گفتند که اجاق طلوع کور است که البته با بچه زاییدنش در گذشته دلیل محکمی نبود، که البته باز همین عده‌ای در جواب می‌گفتند که بالاخره آدم هر روزش که به یک شکل نیست و شاید عیب و علتی پیدا کرده بعدا... » داستان دوم مجموعه روایت خان‌عمو است و تجدید فراش او به اصرار همسر اولش برای داشتن بچه. موضوعی اجتماعی که در چند دهه گذشته همواره نظرات مختلفی در مورد آن ارایه شده و داستان‌ها و فیلم‌های بسیاری هم با این موضوع ساخته شده است. جدا از تصمیماتی که هر شخص ممکن است در مورد این مساله بگیرد در این داستان بحث بر سر نگاهی است که اطرافیان نسبت به این موضوع و اشخاص درگیر با آن دارند. استفاده از شیوه گزارشی برای روایت چنین داستانی اگر چه ممکن است به آن حالتی مستند ببخشد اما در ادامه به خاطر محدودیت‌هایی که در داستان کوتاه در مورد فضاسازی یا توصیف عوامل خارجی همواره وجود داشته جای خود را به یک روایت چکیده از اتفاقات می‌دهد و در نهایت خواننده را در بین جملاتی کوتاه و مقطع رها می‌کند. عزتی این شیوه روایتی را در چند داستان دیگر مجموعه‌اش هم به کار برده است و مقایسه آن با داستان‌هایی که از روایت اول شخص سود برده‌اند نشان می‌دهد که دست‌کم این نویسنده در این مورد لازم است تجربه‌های بیشتری برای رسیدن به موفقیت داشته باشد.

داستان‌ها به مرور شامل موضوعاتی می‌شوند که به سال‌های نزدیک‌تر مربوط می‌شوند اما همچنان دغدغه اجتماعی و البته عمومی بودن موضوعات آنها مدنظر نویسنده است. داستان سوم مجموعه که نام کتاب «کنار پرچین بهشت» هم از آن گرفته شده حکایت مردی است که عاشق دختری بوده و او تازگی‌ها ازدواج کرده است. داستان با روایت رویارویی این جوان با دختر و همسر جدیدش در کوچه شروع می‌شود و در ادامه به محل کار شخصیت اصلی کشیده می‌شود. اما باز هم به شیوه دو داستان قبلی این‌بار روایت اصلی داستان شرح موقعیت و فضایی است که در دهه گذشته با مهاجرت به شهرهای بزرگ برای کار و زندگی ایجاد شده بود. داستان در ادامه به زندگی شخصی جوان هم سرک می‌کشد و برای نخستین‌بار در طول این مجموعه تصویری ارایه می‌کند که خاص به‌نظر می‌رسد. شخصیت اصلی داستان با «خانبا» زندگی می‌کند؛ یکی از آشنایانش که شرایطی خاص دارد و همواره باید در کنارش بخاری روشن باشد. همین شرایط زندگی برای شخصیت اصلی داستان موقعیتی فراهم آورده تا بتواند در یک فانتزی‌پزی با وجود گرمای زیاد تنور کار مناسبی پیدا کند. داستان که در شروع با روایتی سرسری، مواجهه جوان با عشق از دست رفته‌اش را شرح می‌دهد این‌بار با ارایه جزییات بیشتری به حذف بهانه‌ها و موقعیت‌هایی دست می‌زند که این جوان را به واسطه آنها به زندگی در شهر دلخوش کرده است. او اول کارش را از دست می‌دهد، در برگشت به خانه و در موقعیتی که شرح کامل آن در داستان «کنار پرچین بهشت» داده شده خانبا از دنیا می‌رود و همین‌ها در مجموع شخصیت اصلی را مجبور می‌کند تا بین ماندن و برگشتن به جایی که سال‌ها پیش از آنجا به تهران مهاجرت کرده دست به انتخاب بزند.

موقعیت‌های نمایشی و سینمایی که عزتی در دو داستان ابتدایی مجموعه داستانش گهگاه از آن سود برده بود در این داستان شکل و شمایل دیگری پیدا می‌کند و در ادامه در دو داستان دیگر نمونه‌های دیگری از آن هم دیده می‌شود. داستان «متولد برج یازده» روایت عشق ناکام را این‌بار در بستر همه‌گیر شدن شبکه‌های اجتماعی روایت می‌کند و در آخرین داستان مجموعه هم سرنوشت عشقی ناکام از دوران دانشجویی چند جوان به شکل فلاش‌بک روایت می‌شود. به گفته خود عزتی با توجه به اینکه تحصیلاتش در رشته تئاتر است و کار فیلم هم می‌کند، داستان‌هایی هم که نوشته بیشتر تصویری هستند و مخاطب با خواندنش، تصاویر داستان را در ذهنش تصور می‌کند. او از این تعبیر استفاده می‌کند که شاید داستان‌ها متعلق به فیلم‌هایی باشد که موفق به ساخت آن نشده است. این شکل نگاه در روایت در مجموعه داستان عزتی به صورت برش‌هایی از واقعیت تعریف می‌شود. مساله اصلی در این بین کارکردهای متفاوتی است که این برش می‌تواند در دو بستر مختلف سینما و داستان به خود بگیرد. فضای داستانی در طول این سال‌ها ترجیح داده تا به جای استفاده از تصویرهای ذهنی مخاطب خودش این نقش را بر عهده بگیرد و شاید مخاطب داستان‌های عزتی با عادت به این شیوه در برخورد اولیه با این داستان‌ها دچار مشکل شود. موضوعات این داستان‌ها گرچه موضوعاتی بکر به نظر نمی‌رسند اما این قابلیت را دارند که در پرداختی دوباره بتوان روایتی تازه از آنها ارایه کرد. آنچه در این میان موجب تفاوت شیوه‌های مختلف روایت می‌شود استفاده از ترفندهای مختلف و البته متفاوت با روش‌های تجربه شده قبلی است. این چیزی است که عزتی در مجموعه داستانش به‌طورنسبی از عهده آن برآمده و شاید در ادامه تجربه‌های بهتری از این شیوه پرداخت به موضوعات اجتماعی را هم ارایه دهد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...