«کتابخانه انسانی محله هرندی» با اجرای «گروه شهر زنان، شهر امن» و همکاری اداره بانوان شهرداری منطقه ۱۲ و سرای محله هرندی، فعالیت خود را آغاز کرد.

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، «کتابخانه‌های انسانی» مکان‌هایی هستند شبیه کتابخانه‌های واقعی، با این تفاوت که در این کتابخانه‌ها، افراد به جای کتاب انسانی را انتخاب می‌کنند که با او حرف بزنند.

از سال ۲۰۰۰ تا امروز این ایده در ۶۰ کشور جهان پیاده شده و هم‌چنان هم در حال رشد است. افراد در این کتابخانه در کنار هم می‌نشینند، با هم حرف می‌زنند و از تجربه‌های هم استفاده می‌کنند.

گروه «شهر زنان، شهر امن» با همکاری اداره امور بانوان شهرداری منطقه ۱۲ و سرای محله هرندی، با استفاده از تجارب بین‌المللی و نیازهای محلی، از ایده کتابخانه انسانی به‌منظور تسهیل گفت‌وگو و ثبت روایت‌های تجربه‌زیسته زنان داوطلب محله هرندی از آسیب‌های آزار و اذیت خیابانی و به چالش کشیدن موانع بهره برده است.

اهداف کتابخانه انسانی محله هرندی به این شرح است:

افزایش آگاهی زنان محله و مقابله با خشونت و آزار و اذیت خیابانی؛ (البته در مراحل بعدی تلاش می‌کنیم روی موضوعات دیگر از جمله خشونت خانگی تمرکز کنیم.)
افزایش آگاهی درباره اهمیت مبارزه با تعصبات و کلیشه‌ها و نیاز به احترام به عقاید و باورها و پوشش یکدیگر
آگاهی‌رسانی درباره خطرات آزارهای جنسی. در جلسات پیش‌رو در جلسات گروهی درباره روش‌های مقابله با آزار و اذیت خیابانی نیز بحث و تبادل نظر خواهیم کرد.
تصحیح تصورات غلط درباره دیگران
توسعه مهارت‌های ارتباطی صحیح، پرورش همدلی و احترام به دیگران
تلاش برای پذیرش تنوع انسان، خودآگاهی و خودکاوی
دلایل انتخاب روش کتابخانه انسانی
ایجاد تفاهم در راستای تنوعی که وجود دارد از نظر عقاید، قومیت و...
تسهیل حس پذیرش بیشتر و افزایش انسجام اجتماعی محلی
ایجاد ارتباط واقعی بین مردم
تلاش برای به چالش کشیدن کلیشه‌ها
ایجاد فضایی برای تعامل و صدا دادن به گروه‌های در حاشیه و آنهایی که با افکار کلیشه‌ای پس زده شده‌اند.

کتابخانه انسانی و تبدیل شدن به کتاب برای بیان تجربه زیسته یک فعالیت صد درصد داوطلبانه است. کتابخانه انسانی فرصتی برای روایت کردن، تعامل، یادگیری و آگاهی‌رسانی است.

اکنون «کتابخانه انسانی محله هرندی» فعالیت خود را در سرای محله هرندی آغاز کرده و با کمک تسهیلگران حوزه اجتماعی می‌کوشد تا راوی صدای خاموش زنان محله هرندی ازآسیب‌های فضاهای نابهنجار و بی دفاع شهری باشد.

................ هر روز با کتاب ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...