زندگی در زبان | شرق


«سرزمین عجایب» [اثر جعفر مدرس صادقی] رمان مهمی است. از آن جهت که در قیاس با آنچه به آن رمان آپارتمانی می‌گویند، رمان خانه‌ای است. رمان بیش از هر چیز درباره خانه است. کنش‌های داستان به‌جز یک مورد، همه در فضای مسقف اتفاق می‌افتند و اکثرا در آپارتمان‌. نوع کنش‌ و دغدغه‌ها شبیه است اما آنچه «سرزمین عجایب» را از خیل آپارتمانی‌ها جدا می‌کند، این است که آپارتمان و اساسا خانه از محل روی‌دادن اتفاق فراتر رفته و نمادی از سرزمین می‌شود. سرزمین عجایب و معجزه‌ها. «سرزمین عجایب» داستان دربه‌دری قهرمان است، از اولین روزهای استقلالش تا پایان آنچه نویسنده برای ما در نظر گرفته. هرچند که تضمینی برای ماندگاری در آن خانه هم وجود ندارد. قهرمان داستان بعد از چهارده‌سال زندگی، از شوهرش در استرالیا جدا شده و به ایران برمی‌گردد و همان اوایل می‌گوید: «از همان روزهای اول که برگشتم دیدم در خانه مادرم غریبه‌ام. دیدم مهمانم. همان که خودش می‌گفت. تازه یک مهمان ناخوانده، نه یک مهمانی که قدمش روی چشم باشد».

سرزمین عجایب جعفر مدرس صادقی

در نگاه ذات‌باورانه چامسکی به زبان و ساختار آن، خانه یک مفهوم اساسی و پایه برای درک ما از زبان است. او معتقد به درک ذاتی از مفهوم خانه در هر انسانی است که به او توانایی ساخت و زندگی در جهان زبان را می‌دهد. خانه حریم امن هر انسانی است. اما هیچ‌کدام از خانه‌های رمان این خصوصیت را نداشته و هرکدام به‌نوعی مورد هجوم افراد غریبه و آشنا قرار می‌گیرند و این هجوم باعث ساخت اتمسفری در داستان می‌شود که اگرچه محتمل ولی عجیب است. نامعقول است. با عقل جور درنمی‌آید. همین خصیصه اجازه می‌دهد سرزمین عجایب را یک رمان ابسورد بدانیم. خانه‌ها امن نیستند و همیشه عناصری کم یا زیاد دارند. خانه مادر پر است از اشیا و مبل و صندلی و گنجه‌های سنگین و جاگیر و خانه علی پاتوق دوستانش است و خانه آریا خالی از وسیله‌ای است.

خانه‌ها در «سرزمین عجایب» به‌گونه‌ای ساخته و معرفی می‌شوند که تغییر مکان در داستان معادل حرکت در زمان می‌شود. نویسنده به شیوه‌ای خلاقانه و در دسترس از تکنیک فلاش‌بک استفاده می‌کند و بدون خودنمایی امکان مقایسه زمان‌های مختلف را برای مخاطب فراهم می‌سازد. مثلا خانه آریا که پدرش از نظامیان زمان شاه بوده و وقتی که برگشته توانسته بخشی از املاکش را زنده کند، خالی است و فقط یک تلفن قدیمی دارد، دو صندلی که هیچ‌کس روی آنها نمی‌نشیند و دو چمدان بسته. این‌همه کامل و موجزبودن، در معرفی مکان/ زمان گاهی لذت خواندن را مضاعف می‌کند. گرگی، سگی هیولاوش مدام در اطراف خانه می‌چرخد و تهدیدش همیشگی است. در حالی قرار است ایجاد امنیت کند و قهرمان برای خلاصی از آن از «جیم» که او هم یک خارجی‌ است کمک می‌گیرد. این بخش یادآور نمایشنامه‌ای از مرحوم ساعدی است. قهرمان داستان هدف و اراده خاصی ندارد. گویی تا زمانی که زمین زیر پایش سفت نباشد، نمی‌توان از او توقع اراده‌ای معطوف به آینده‌سازی داشت. به آریا می‌گوید: «صندلی یعنی چه. خیلی بده صندلی. آدم وسط زمین و هواست. بلاتکلیفه. در حالت تعلیقه». همین ویژگی او را پرسه‌زن کرده. بارها کل تهران را با پای پیاده گز می‌کند و توی دردسر هم می‌افتد، چون زن است. یک زن پرسه‌زن در تهران، که به‌جای خیابان‌ها مجبور است به خانه‌ها روی آورد.

عنصر مهم دیگر «سرزمین عجایب» بدل‌پوشی است. بدل‌پوشی در برخی از حکایات و داستان‌های تاریخ ادبیات ایران مثل «سمک‌عیار» سلاحی است در حد نیزه و شمشیر و حتی کاراتر، چون وقتی آنها جواب نمی‌دهند، عیار رندی می‌کند. در «سرزمین عجایب» اما از این تکنیک، پیچیده‌تر استفاده شده است. مثلا «سونیا» که قهرمان داستان در استرالیا دوسالی پیش او کار و یا به‌قول خودش کلفتی می‌کرده، در خانه هیچ کاری انجام نمی‌داده جز غذاپختن، چون دستپخت کسی را قبول نداشته. همین ویژگی را مادر آریا هم دارد و فقط غذا می‌پزد و هم‌چنین زنِ شاعر معرف «شاهین»، که قهرمان داستان در اوایل زندگی‌اش مدتی پیش آنها زندگی کرده بود. «همایون» و پدر قهرمان به یک شکل کرم‌ کتاب بودند و از اندک انسان‌هایی که فقط کتاب می‌خواندند و نمی‌خواستند بنویسند. بدل‌پوشی به‌شکل صریح‌تری هم اتفاق می‌افتد. قهرمان بی‌نام که بعد از یک پرسه‌زنی طولانی، تن و لباسش بوی گند گرفته لباس آریا را می‌پوشد و در همان لباس مورد اذیت دو موتوری قرار می‌گیرد، یا «جیم» وقتی در خانه مادر قهرمان است، روبدوشامبر و کت و شلوار پدر مرحومش را می‌پوشد و هم‌زمان به‌شدت مورد محبت «ناتاشا»، دختر قهرمان و مادر او واقع می‌شود و نقش‌هایی فراتر از یک عاشق قدیمی به خود می‌گیرد. حضور برخی از شخصیت‌های آشنای ادبیات معاصر در متن داستان مثل «شاهین» که شاعر و نویسنده و مترجم و همه‌کاره است و لغت‌نامه هم درمی‌آورد و به همه دخترهایی که برایش کار می‌کنند نظر دارد، یا میرمیران که هفته‌ای یک شبِ هنرمندان برگزار می‌کند و کیفش کشکولی است كه همیشه به‌ اندازه سه چهار شماره از مجله‌اش، مطلب در آن دارد و هیچ‌کس زورش نمی‌رسد آن را بلند کند، داستان را شیرین‌تر می‌کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...