دُن‌کیشوتی دیگر | آرمان ملی


«جوزف اندروز» [Joseph Andrews] اثر هنری فیلدینگ [Henry Fielding] در سال‌های میان 50-1740 نوشته شده؛ این کتاب پاسخی است به رمان قطور و حجیم «پامِلا»ی ساموئل ریچاردسون، که به‌عقیده‌ فیلدینگ، کتاب مهملی است. جوزف پادوی پرهیزکاری است که در رویای رسیدن به فانی گودویلِ پاکدامن و همه‌چیزتمام، خود را از معاشرت با دیگر زیبارویان محروم کرده است. آبراهام آدامز، پدر روحانی آن منطقه، از آن جهت که جوزف مردی پرهیزکار است و کتاب‌های خوبی هم می‌خواند به او علاقه‌مند است. داستان، سرگذشت جوزف و پدر روحانی آدامز را در طی ماجراجویی‌های عجیب و غریبشان دنبال می‌کند. در ابتدا تلاش آنها را برای بازگشت به خانه بازگو می‌کند و بعد به جوزف و فانی که می‌خواهند باهم ازدواج کنند، می‌پردازد.

جوزف اندروز» [Joseph Andrews] هنری فیلدینگ [Henry Fielding]

رمان «جوزف اندروز» آکنده از کمدی‌ موقعیت است. سگ‌ها به پدر روحانی آدامز حمله می‌کنند، او به درون گل‌ولای یک خوکدانی می‌افتد، جامه‌ روحانیتش به کلی نابود می‌شود و تابه‌ای پر از خون خوک به سمتش نشانه می‌رود. درست در همان زمانی که او همه‌ این حقارت‌ها را متحمل می‌شود، جوزف می‌کوشد که فانی را از دست متجاوزان نجات دهد و تقوای خود را نیز در مقابل پیشنهاد علاقه‌ بانو بوبی، که به‌حق دارای چنین نامی است و مادام اسلیپ‌سلاپ حفظ کند. در پایانِ کتاب، هویتِ نامشخصِ شخصیت‌ها موقعیتی کمدی و مضحک رقم می‌زند، اما درنهایت، همانند کتاب «پاملا»، این تقوا است که پیروز می‌شود.
هر کسی که کتاب «دن کیشوت» را خوانده باشد، متوجه شباهت‌های زیادی بین آن و رمان «جوزف اندروز» می‌شود. فیلدینگ عمیقا تحت‌تأثیر سروانتس قرار دارد و در مقدمه‌ رمان خود نیز به صراحت آن را تصدیق می‌کند. او می‌نویسد که رمانش را به تأسی از «دُن‌کیشوت» به سبکِ «شعرِ منثور حماسی-کمدی» نوشته است. فیلدینگ با معرفیِ راویِ سوم‌شخصِ دانای کل، سبب پیشرفت سبک‌های داستان‌نویسی شد. «جوزف اندروز» نخستین کتابی است که راوی در آن عملا یکی از شخصیت‌های رمان نیست و تنها یک صدا است، می‌داند که شخصیت‌ها کدام کارها را قرار نیست انجام ‌دهند یا مثلا درمورد این کتاب با سبک خاصی که در روایت داستان دارد، ایجاد طنز می‌کند.به‌شخصه ماجراهای «جوزف اندروز» جذاب و گیراست، اما تنها به این دلیل نیست که آن در لیست بهترین رمان‌های جهان قرار دارد، بلکه به این دلیل است که این کتاب رمانی کمیک، بامزه، مسخره و خنده‌دار است.

همچنین این رمان به‌خوبی ساخته‌وپرداخته شده است. پدر روحانی آدامز شخصیتی بی‌نظیر‌، استثنایی و دارای فطرتی بی‌نقص است. فیلدینگ آنقدر ماهرانه این شخصیت را خلق کرده که خواننده درعین‌حال که عاشقش می‌شود، به‌کرات نیز به او می‌خندد.مجموعه‌ای از شخصیت‌های گوناگون در رمان «جوزف اندروز» دیده می‌شود. از شخصیت‌هایی کم‌مایه، ازخودراضی و پرنخوت گرفته مانند بانو بوبی و مادام اسلیپ‌سلاپ تا شخصیت‌های معصوم، صادق و پرهیزکاری همانند جوزف و فانی. حضور شخصیتی مثل بانو بوبی و دیگر شخصیت‌هایی که به همان اندازه ازخودراضی و دورو به تصویر کشیده شده‌اند، اهمیت حضور روحانیون را برای همگان آشکار می‌سازد. بیشتر روحانیونی که در داستان با آنها مواجه می‌شویم، با دیدگاه ما درباره‌ «انسان‌های مقدس» مطابقت ندارند. این روحانیون حتی با دیدگاه خود فیلدینگ هم مطابق نیستند. پدر روحانی آدامز تنها شخصیتی است که تصور فیلدینگ از نقشِ حقیقیِ روحانیت را به نمایش می‌گذارد. فیلدینگ معتقد است که یک روحانیِ حقیقی کسی است که به دیگران رهنمودهای اخلاقی می‌دهد، پرهیزکار و نیکوکار است.

از آنجا که فیلدینگ باور دارد نیکوکاری نشانه‌ بارز روحانیون حقیقی است، می‌توان نمونه‌های متعددی را از نیکوکاری‌های پدر روحانی آدامز در طول کتاب برشمرد. اما اگر تنها به این موضوع بپردازیم که دیگر شخصیت‌ها تا چه اندازه بدکردار هستند، نیکوکاری آدامز نیز بیشتر به چشم می‌آید. زمانی که جوزف در مهمانخانه‌ اژدها اقامت دارد، با خانم و آقای توووز آشنا می‌شود. با وجود حضور کمرنگی که آقای توووز، صاحبِ مهمانخانه، در کتاب دارد، می‌توانیم شخصیت دوستانه‌‌‌ او را ببینیم؛ برخلاف او، همسرش انسانی دندان‌گرد و بدکردار است. وقتی که آقای توووز پیراهنی می‌آورد تا جوزف برهنه را بپوشاند، همسرش می‌گوید: «اصول نیکوکاری به ما آموخته که اول خِیر خود و خانواده‌مان را بخواهیم؛ تو هم مطمئن باش که با این کارها نمی‌توانی کمر به نابودی من و اموالم ببندی.» بعد از این جوزف با آقای بارناباس آشنا می‌شود. پدر روحانی بارناباس در مقایسه‌ با آدامز مایه‌ رسوایی و خفت است. مقام آدامز به‌عنوان مردی روحانی مهم است چون که «او با داشتن هر مقام دیگری به‌جز روحانیت مجال آن را نمی‌یافت که بتواند تمایلات شایسته خود را تا این اندازه آشکار سازد.»

کشیش بارناباس را بر بالین جوزف در مهمانخانه می‌فرستند چون که او حال مساعدی نداشته و در آستانه‌ مرگ قرار دارد، اما بارناباس بیش از آنکه به رسیدگی به وظایفش علاقه‌مند باشد، عاشق نوشیدن پانچ است. حتی نیکوکاری بتیِ خدمتکار نیز بیشتر از او است.در رمان «جوزف اندروز»، روحانیون به دو قسم هستند. کشیشانی بدکردار، فاسد و نادرست همانند ترولیبر و بارناباس. شخصیت‌های ریاکاری که به شکلی افراطی درگیر دارایی‌های دنیوی هستند. بناست که آنان پیشوای دین باشند، اما درعوض دو تن از افتضاح‌ترین شخصیت‌های کتاب را به تصویر می‌کشند. برخلاف دیگر روحانیونی که در کتاب توصیف می‌شوند، پدر روحانی آدامز، انسانی به‌غایت نیکوکار و شریف است. او و جوزف همواره بر طبق اعتقاداتشان پیش می‌روند و حاضرند حتی اگر لازم باشد برای اعتقاداتشان بجنگند.هرچند فانی و جوزف از نظر اخلاقی شخصیت‌های برتری هستند، اما آنها هنوز هم شخصیت‌های معمولی به‌شمار می‌آیند. شخصیت آدامز به شکلی منحصر‌به‌فرد نمایان می‌شود. او هر زمان که اقتضا کند به جوزف و فانی رهنمودهای اخلاقی می‌دهد و خود به اصول نیکوکاری که بدان اعتقاد دارد، پایبند است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...