روایت داستانی شهریار زمانی از علی شریعتی کتاب شد.

من علی‌ام شهریار زمانی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، کتاب «من علی‌ام» نوشته شهریار زمانی به تازگی از سوی موسسه انتشارات بعثت روانه بازار نشر شده است.

این اثر در قالب یک داستان مستند تالیف شده و راوی آن یک عنصر رده بالای ساواک به نام پژمان کیان آقایی رهبر عملیات اداره کل سوم است که درباره زندگی علی شریعتی سخن می‌گوید.

در پشت جلد کتاب می‌خوانیم:
«معاون محترم نخست‌وزیر و ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور
ارتشبد نعمت‌الله نصیری

با سپاس از مراحم حضرت‌عالی که همیشه شامل حال این بنده درگاه بوده است، از خداوند منان آرزو دارم عالی‌جناب در صحت و سلامت باشند.
با رؤیت مرقومه شریف حضرت‌عالی عرق سردی بر پیشانی‌ام نشست. از خود بی‌خود شدم و مثل مارگزیده به خود پیچیدم. به‌نظر این کمترین لطف ایزد منان شامل حال مُلک و ملت شده که شاهنشاه آریامهر هم‌زمان با تعطیلی حسینیه ارشاد از خیابان کورش کبیر رد شده و سیل جوانان عاطل‌و‌باطل را ملاحظه فرموده و شخصاً دستور رسیدگی عاجل صادر فرموده‌اند.

در اولین فرصت عازم حسینیه ارشاد شدم تا از نزدیک در جریان کم‌وکیف فعالیت سوژه قرار بگیرم. حقیر سراپا تقصیر با تحقیقات کتابخانه‌ای مخالف نیستم، اما اکتفا به آن را خلاف عقل می‌دانم؛ مضافاً به این‌که جمعی از اساتید دانشگاه به دستور وزیر محترم دربار شاهنشاهی در قالب کمیسیونی در حال مطالعه و بررسی پیرامون فعالیت‌‌های ضد‌میهنی سوژه می‌باشند.

توی حیاط حسینیه ارشاد جای سوزن انداختن نبود. ملت بیکار که خوشی زیر دلشان زده از ساعت دو بعدازظهر جلوی حسینیه صف می‌کشند. از همه جای شهر هم می‌آیند، از سلطنت‌آباد بگیر تا گود زنبورک‌خانه؛ ایضاً از شیراز، کرمانشاه و مشهد. بعضی از دختران مینی‌ژوپ پوش روسری سر می‌کردند و داخل حسینیه می‌شدند. تالار حسینیه و حتی بالکن یک جای خالی نداشت، به ناچار به زیر‌زمین رفتم و از طریق تلویزیون مداربسته پای صحبت سوژه نشستم. دو ساعت سخنرانی صاعقه‌وار بر من گذشت و آنچه شنیدم کلمه نبود، فوران آتش‌فشانی بود که گداخته‌هایش همه را می‌سوزاند. سوژه با همه بدنش سخن می‌گفت و پرخاش در صدایش موج می‌زد. از 25 سال سکوت امام علی و 5 سال تلاش برای برقراری عدالت با شدت و حدت دم زد و دختر و پسر گریه کردند. بعد از سخنرانی جوانان دورش حلقه زدند. با زحمت بسیار خودم را به سوژه رساندم. سیگارش را روشن کرد. سر‌به‌زیر و غرق در خودش بود. دوستانش او را از میان جمعیت عبور دادند. چهره‌اش کویری و سوخته بود، تکیده‌تر و سیاه‌چُرده‌تر از عکس‌هایش. در برنامه‌ام بود برای آشنایی بیشتر با فضای حسینیه ارشاد، لااقل یک بار دیگر به حسینیه ارشاد بروم، اما نرفتم. ترسیدم جادوگر سحرم کند و از راه به در شوم.

قربانت گردم! اگر بخواهم وضعیت حسینیه ارشاد را در یک جمله خلاصه کنم، با کمال شرمندگی عرضه می‌دارم، سوژه از غفلت دستگاه که در این سال‌ها درگیر چریک‌‌های فدایی و مجاهدین خلق بوده سوء‌استفاده کرده و سرو تناوری شده که گردنش با تبر هم قطع نمی‌شود.

سرورم! خوف به دلتان راه ندهید، غرض بیان اهمیت و حساسیت کار است؛ سازمان بینی حریف‌‌های گردن کلفت‌تر از این را هم به خاک مالیده است.
با کسب اجازه از مرشد و آقای خودم به استحضار می‌رسانم؛ به سرانجام‌رساندن پرونده با توجه به وسعت، پیچیدگی و چند‌لایه‌بودن سوژه که اتفاقاً شباهت زیادی به «شاه‌ماهی»[1] دارد، نیاز به مساعدت و همراهی همه دستگاه‌ها و دوایر دولتی دارد، بنابراین درخواست اختیار تام و ابلاغ مأموریت ویژه از طرف شخص حضرت‌عالی را دارم.
امیدوارم با توجه به حمایت‌ها و ارشادات راهگشای حضرت‌عالی از عهده این مأموریت بزرگ به شایستگی برآیم و اجازه ندهم خطری از ناحیه سوژه متوجه کیان سلطنت بشود.
لازم به عرض است برای سوژه این پرونده اسم مستعار «عقاب» را پیشنهاد می‌دهم، این اسم برگرفته از عقاب طلایی خراسان است.
ضمن تبریک به آقای خودم برای دریافت درجه ارتشبدی هم‌زمان با جشن با شکوه 2500 ساله، مجدداً آمادگی خود را برای انجام مأموریت‌‌های خطیر اعلام و به عرض می‌رسانم، خدمت در جایگاه ریاست اداره کل سوم سازمان بزرگ‌ترین و آخرین آرزوی این غلام خانه‌زاد است.

با احترامات فائقه، پژمان کیان آقایی
رهبر عملیات اداره کل سوم
20/7/1351»


[1]. گزارش پژمان کیان ‌آقایی درباره جلال آل‌ ‌احمد با اسم مستعار شاه‌ماهی در قالب کتاب «خانه پدری» در سال 1395 شمسی توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامی چاپ و منتشر شد.

................ هر روز با کتاب ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...