جنینِ هملتی | شرق


«پرده حائل» [Nutshell] رمانی است از یان مک یوون [Ian McEwan] که با ترجمه سیامک دل‌آرا در انتشارات کتاب پارسه به چاپ رسیده است. یان مک یوون از نویسندگان سرشناس انگلیسی است که تاکنون 16 اثر داستانی از او به چاپ رسیده است. او برای رمان «تاوان» [Atonement] که در سال 2001 به چاپ رسید، جایزه انجمن ملی منتقدان کتاب و جایزه ادبی دبلیو. اچ. اسمیت را دریافت کرد. مجله تایم، یان مک یوون را در فهرست 50 نویسنده بزرگ بریتانیا از سال 1945 به این سو قرار داده است و شیکاگو تریبیون در توصیف او نوشته است: «هر آنچه را می‌توان از یک رمان‌نویس انتظار داشت، یان مک یوون یک‌جا دارد. خواندن کتاب‌های او لذت‌بخش است. سلیس و روان‌بودن نوشته‌هایش، چهره‌ای واقعی به شخصیت‌های داستانی‌اش می‌بخشد».

پرده حائل» [Nutshell] یان مک یوون [Ian McEwan]

رمان «پرده حائل» این نویسنده روایتی است با زاویه دیدی غریب و نامتعارف. راوی این رمان چنان‌که در توضیح پشت جلد ترجمه فارسی آن نیز آمده «جنینی در شکم مادر است» که «با درکی که از فضای پیرامونی خود دارد، متوجه می‌شود که مادر و عمویش توطئه‌ای را علیه پدرش تدارک دیده‌اند. هرچه زمان می‌گذرد، ترس و دلهره این جنین از آینده نامعلومش بیشتر می‌شود. او حتی می‌کوشد تا جایی که می‌تواند بر روند اتفاقات تاثیر بگذارد». گفتن ندارد که باخبرشدن راوی این داستان از توطئه‌ای که مادر و عمویش علیه پدرش تدارک دیده‌اند، «هملت» را به یاد می‌آورد و همچنین با گوشه‌چشمی شیطنت‌آمیز به رمان «تریسترام شندی» لارنس استرن حکایت می‌کند که در آن یک راویِ رند، داستان زندگی خود را از لحظه شکل‌گیری جنینش آغاز می‌کند و این تداعی‌ها نشان از اتصال محکمِ یان مک یوون به میراث‌های ادبی سرزمینش دارد و نشان از اینکه شاهکارهای کلاسیک در همه دوران‌ها می‌توانند الهام‌بخش نویسندگان پیشرو باشند.

هملتِ رمان یان مک یوون پیش از آنکه متولد شود از توطئه باخبر می‌شود و اضطراب و دلهره به جانش چنگ می‌اندازد. در بخشی دیگر از توضیحی که در پشت جلد ترجمه فارسی این رمان آمده است، رمان «پرده حائل» به نقل از رادیو ملی آمریکا کتابی توصیف شده است که «استادانه به رشته تحریر درآمده است»؛ کتابی که در ابتدای آن «اتفاق‌ها با ریتمی مناسب و سریع رخ می‌دهند و انتهای داستان نیز از ظرافتی برخوردار است که در نوشته‌های کمتر نویسنده‌ای یافت می‌شود». همچنین بوستون گلوب این کتاب را این‌گونه توصیف کرده است: «اوج ظرافت را در این کتاب می‌توان یافت؛ کتابی که نمی‌توانید از ادامه خواندنش صرف‌نظر کنید. فقط یک استاد واقعی می‌تواند در کتابی حدودا 200صفحه‌ای این‌همه ایده را گردهم بیاورد و سؤال‌های بی‌پاسخ بسیاری در ذهن خواننده ایجاد کند».

آنچه در ادامه می‌خوانید قسمتی است از این رمان که با خواندن آن در می‌یابیم رمان یان مک یوون نه فقط داستان یک توطئه خانوادگی که داستانی است که در آن بحران‌های جهان و انسان معاصر با طنز و ظرافتی منتقدانه روایت شده است: «آنچه به وحشتم می‌اندازد زندگی‌نکردن است. بعضی‌ها اسم این حس را عطش می‌گذارند و بعضی‌ها طمع. اول از همه می‌خواهم زندگی کنم و به آنچه حق مسلمم محسوب می‌شود-تصاحب ذره‌ای از زمان لایتناهی و هشیاری و آگاهی- دست پیدا کنم. باید چند دهه به من فرصت داده شود تا شانس خود را در جهان امتحان کنم. من حق دارم چنین چیزی را تجربه کنم. برای آن، نام دیوار زندگی- در مقابل دیوار مرگ- را برگزیده‌ام. می‌خواهم شانس خود را امتحان کنم و موجودیت پیدا کنم. اجازه بدهید طور دیگری بگویم، می‌خواهم کتابی را بخوانم که هنوز نه کسی آن را خوانده و نه منتشر کرده. البته باید بگویم نوشتنش آغاز شده است. می‌خواهم کتاب تاریخچه قرن بیست‌ویکم را در اوایل دهه نهم عمرم زمانی که پیر اما پرانرژی و قبراق هستم مطالعه کنم. می‌خواهم 31 دسامبر سال 2099 را ببینم و جشن بگیرم. البته باید بگویم شاید همه چیز قبل از آن تاریخ به پایان برسد مثل داستانی هیجانی که هم خشونت را به تصویر می‌کشد و هم احساس را و کاملا تجاری و گیشه‌پسند است، کلکسیونی از رویا که با عامل ترس همراه شده است. البته این کتاب باید داستان عاشقانه و قهرمان نیز داشته باشد. اگر می‌خواهید بدانید چه‌جور کتابی مدنظرم است به تاریخچه قرن بیست‌ویکم نگاهی بیندازید. این کتاب، قرنی را به تصویر می‌کشد که دست‌کم تا میانه آن هولناک است، و با این حال جذاب و گیراست. چند فصل این کتاب که به انیشتین و استراوینسکی می‌پردازد درخور توجه است. یکی از مسائل حل‌نشده کتاب جدید این است که آیا 9 میلیارد قهرمان این داستان می‌توانند بدون آنکه شاهد جنگ هسته‌ای باشند عمر خود را سپری کنند؟ می‌توان به این موضوع به دید یک ورزش نگاه کرد که در آن، تیم‌های رقیب مقابل هم صف‌آرایی می‌کنند. هند در مقابل پاکستان، آمریکا مقابل چین، روسیه در برابر آمریکا و ناتو و کره‌شمالی مقابل بقیه. برای اینکه در هرکدام از این مسابقات امتیازی رد‌و‌بدل شود، باید بازیگران غیر دولتی را هم وارد عرصه کرد».

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...