رمان «عشق و زباله» [Love and garbage] نوشته ایوان کلیما با ترجمه فریده گوینده توسط نشر لگا منتشر و راهی بازار نشر شد.

عشق و زباله» [Love and garbage] نوشته ایوان کلیما

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، ایوان کلیما یکی از مهم‌ترین نویسندگان ادبیات معاصر چک، بسیار دیر به جامعه کتاب‌خوان ایران معرفی شد. او نمایشنامه‌ها و کتب زیادی نوشته و با «روح پراگ» که چندترجمه از آن به بازار نشر آمد، به مردم کتابخوان ایران معرفی شد. «در انتظار تاریکی، در انتظار روشنایی»، «نه فرشته و نه قدیس»، «قرن دیوانه من»، «کار گل»، «اولین عشق من» و «در میانه امنیت و ناامنی» از جمله آثاری هستند که از کلیما به فارسی ترجمه شده‌اند.

کلیما در سال ۱۹۳۱ در یک خانواده یهودی در پراگ متولد شد. او نویسنده، مقاله‌نویس، نمایشنامه‌نویس و روزنامه‌نگار است. در سال ۱۹۳۸ زمانی که یک پسربچه بود، کشور چک عملاً تسلیم آلمان نازی شد. او در جریان جنگ جهانی دوم همراه خانواده‌اش راهی اردوگاه کار اجباری ترِزین‌اشتات شد، و با آنکه اکثر فامیلش در این اردوگاه کشته شدند، جان سالم به در برد. در سال ۱۹۴۸ چکسلواکی تحت حکومت دیکتاتوری کمونیستی قرار گرفت و ایوان کلیما به‌عنوان نویسنده‌ای جوان خیلی زود در صف منتقدان حکومت در آمد و انتشار آثارش به‌مدت ۲۰ ‌سال ممنوع شد و در زمره نویسندگان ممنوع‌القلم درآمد.

این‌نویسنده در روزهای ممنوع‌القلمی، می‌نوشت و نسخه‌های غیرمجاز و شب‌نامه آثارش دست به دست می‌گردید. به‌همین‌دلیل مدت‌ها تحت نظر و بازجویی دولت کمونیستی چکسلواکی بود. او یکی از اعضای گروه نویسندگان روشنفکر چکسلواکی بود که واتسلاف هاول(واسلاو هاول) [Václav Havel]، میلان کوندرا و یوزف اشکورتسکی اعضایش بودند. این‌گروه نماد مقاومت چک برابر نظام دیکتاتوری حاکم بود. بسیاری از منتقدان، پس از میلان کوندرا، کلیما را مهم‌ترین نویسنده چک می‌دانند. نوشته‌های این‌نویسنده دارای مضامینی مثل آزادی، صداقت، عشق، خیانت، ناامیدی، سیاست و دروغ‌های حکومت کمونیستی و نیز فضای مخرب اخلاقی در دوران آزادی پس از کمونیسم هستند.

رمان «عشق و زباله» ازجمله آثاری است که کلیما در زمان ممنوع‌القلم‌بودنش نوشت و پس از فروپاشی شوروی در سال ۱۹۸۹، صدهزار نسخه از آن فروش رفت.

این‌کتاب با ۲۶۰ صفحه، شمارگان ۷۰۰ نسخه و قیمت ۶۵ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...