کتاب «خاطرات ناتمام» [The unfinished memoir] دست‌نوشته‌های مجیب الرحمان [Mujibur Rahman] رهبر استقلال بنگلادش؛ مردی است که دست خالی و صرفا با تکیه بر قدرت و حمایت مردم بنگال کشور بنگلادش را به وجود آورد.

خاطرات ناتمام» [The unfinished memoir] دست‌نوشته‌های مجیب الرحمان [Mujibur Rahman]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایرنا، شیخ مجیب الرحمان در هفدهم ماه مارس سال ۱۹۲۰ در روستای تونگیپارا واقع در شهرستان گوپالگانج که حالا به بخش تبدیل شده در بخش فریدپور به دنیا آمد او از میان چهار دختر و دو پسر سومین فرزند بود. در هفت سالگی مجیب تحصیل در مدرسه ابتدایی گیمادانگا را آغاز کرد در ۹ سالگی او را در مدرسه دولتی گوپالگانج در کلاس سوم پذیرفتند در ادامه نیز به یک مدرسه محلی که توسط مبلغان مسیحی اداره می شد رفت.

فعالیت سیاسی مجیب از سال ۱۹۳۹ بعد از دیدارش با حسین شهید سهروردی (حسین شهید سهروردی زاده ۸ سپتامبر ۱۸۹۲ – درگذشته ۵ دسامبر ۱۹۶۳ سیاست‌مدار اهل پاکستان و از سپتامبر ۱۹۵۶ تا اکتبر ۱۹۵۷ نخست‌وزیر این کشور) آغاز شد.

مجیب الرحمان در خاطراتش چنین می نویسد: مردم در سراسر کشور می دیدند که سیاهی و تباهی در همه جا گسترده شده است. تنها کورسوی امید آنها این بود که آقای سهروردی به کشور بازگردد و کشور را به سمت دموکراسی هدایت کند. در زندان از اتفاقاتی که به وقوع پیوسته بود بسیار غمگین بودیم و احساسی از خستگی و درماندگی در همه ما ریشه دوانده بود. من هم نمی توانستم دلیلی برای حمایت از تصمیم آقای سهروردی مبنی بر وزیر شدن پیدا کنم . در واقع از اینکه او چنین تصمیمی گرفته بسیار عصبانی بودم.
خیلی ها از من خواسته بودند تلگرامی برایش بفرستم و بابت بازگشتش به کشور بعد از درمان به او خوش آمد بگویم در پاسخ گفتم هرگز این کار را نخواهم کرد من به او تلگرام نخواهم فرستاد و دلیلی ندارد این کار را بکنم...

خاطرات ناتمام مجموعه یادداشت‌هایی است که شیخ مجیب الرحمن هنگام زندانی شدنش در فاصله سال‌های ۱۹۶۷ الی ۱۹۶۹ به رشته تحریر درآورد. ۲۰ سال بعد از مرگ مجیب الرحمان یادداشت های شخصی او در مورد زندگی اش پیدا شد و این دست نوشته ها پس از ۲۰ سال از ترور وی توسط دخترش شیخ حسینه جمع آوری و منتشر شد. در این نوشته ها بسیاری اتفاقات دوران کودکی و جوانی اش درج شده است. او درباره خانواده اش حرف زده و از جنبش هایی که از زمان دانشجویی به آنها پیوسته بود سخن گفته است. این یادداشت‌ها نزد دخترش یعنی شیخ حسینه واجد، رییس دولت کنونی بنگلادش نگهداری می‌شد تا اینکه برای نخستین بار به سال ۲۰۰۴ در قالب کتاب در دسترس بنگلادشی‌ها قرار گرفت.

در این کتاب روایت‌های مبارزات شیخ مجیب الرحمن از دوران دانشجویی‌اش (سال ۱۹۴۰) تا مبارزات برای دموکراسی (۱۹۵۵) نیز ارائه شده است. شیخ مجیب الرحمن خواستار یک جمهوری سوسیالیستی بود. پس از تشکیل کشور پاکستان و تحمیل زبان اردو بر جمعیت بنگالی زبان، در پاکستان شرقی توسط دولت به سال ۱۹۵۲، در پاکستان شرقی نهضت زبان مادری شکل گرفت. در این نهضت شیخ مجیب الرحمن بعنوان رهبر خط مقدم ظاهر شد و برای حقوق دموکراسی مبارزه کرد و تلاش‌هایش سرانجام به تشکیل کشور بنگلادش منتهی شد.
با این اوصاف سال ۱۹۷۵، یعنی چهار سال پس از تأسیس کشور مستقل بنگلادش در این کشور یک کودتای نظامی رخ داد که بر اثر آن شیخ مجیب الرحمن و خانواده‌اش و کارکنان دفترش همگی کشته شدند، این میان تنها دو دختر او که در اروپا حضور داشتند از مرگ نجات پیدا کردند که شیخ حسینه واجد یکی از آنهاست.
داستان پیوستن شیخ به حزب عوامی لیگ و گرفتن رهبری آن و هدایت ملت به طرف استقلال و آزادی از جمله خاطراتی است که در کتاب خاطرات ناتمام مسطور است. در صفحات آخر کتاب، نمونه‌هایی از یادداشت‌های با دست خط خود شیخ مجیب الرحمن به چاپ رسیده است.

هرچند شیخ مجیب الرحمان به همراه تعداد زیادی از اعضای خانواده اش در حمله تعدادی از اعضای کودتاچی ارتش در خانه خود در ۱۵ اوت سال ۱۹۷۵ ترور شد بنگلادش مسیر خود را پیدا کرد و امروز توانسته یکی از کشورهای رو به توسعه در آسیا باشد. بنگلادش طی سال های گذشته در بخش های کشاورزی و صنعت مسیر رو به رشدی را طی کرده است.

بخشی از کتاب: مسلما هیچ زبانی به اندازه بنگالی برای واژه «حسادت» معادل ندارد حسادت به زبان بنگالی دقیقا به معنای «مردن و سختی کشیدن از حال و روز خوب دیگران است. زمانی که ازدواج کردم ۱۳ سال داشتم رونو همسرم در آن زمان تنها سه سال داشت ما بنگالی ها دو وجه داریم از یک سو اعتقاد داریم که مسلمانیم و از سوی دیگر بنگالی هستیم کشورهای معدودی در سراسر جهان هستند که خاک حاصلخیزی به مانند خاک بنگال دارند اما ما همچنان فقیریم.
نمی توان به اقلیت اجازه داد جلوی رسد و پیشرفت اکثریت را بگیرد و چه کسی خوشبخت تر از کسی است که از نعمت رضایت والدین برخوردار باشد...

کتاب خاطرات ناتمام در ۴۹۰ صفحه توسط انتشارات کتابسرا با قیمت ۹۹ هزار تومان به تازگی منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...