از رویای سرمست کننده تا جنون گناه آلود | شرق


«قرون وسطی» اصطلاحی که اومانیست ها به برهه خاصی در تاریخ ملت های اروپایی اطلاق می کردند و هنگامه ای که بشر در تاریکی و جهل غوطه ور بود؛ سال های برتری خرافه پرستی بر ایمان و دوران بربریت انسان نامیده می شد. در حالی که صاحبان کلیسا در ثروت بی حد و حصری غوطه ور بودند، مردم در وضعیت معیشتی اسفناکی به سر می بردند. (کوچه ها بسیار تنگ و آفتاب در آنها بسیار کم رخنه می کرد. اهالی شهر از چهارپایان نگاهداری می کردند، خوک ها در کوچه ها رها بودند و در همان حال زباله و کثافت از پنجره به کوچه ریخته می شد. کثافت و تراکم جمعیت اغلب موجب شیوع امراض واگیردار می شد و...)۱ «نام گل سرخ» ماحصل همین دوران است.

the name of the rose movie نام گل سرخ فیلم شون کانری

داستانی کارگاهی در قرن چهاردهم، دوران اوج مباحثات و مجادلات کلامی و فکری مابین فرقه های مختلف مسیحی. پدر ویلیام باسکرویل کشیش انگلیسی روشنفکر فرقه فرانسیسکن ها (پیروان قدیس فرانچسکو آسیزی) که به همراه طلبه جوانش برای شرکت در جلسه ای تحقیقی وارد دیر دورافتاده ای متعلق به بندیکت ها۲ شده، با به وقوع پیوستن سلسله قتل های زنجیره ای مردان جوان ساکن دیر، مامور یافتن چهره های کریه المنظر اهالی سیاه پوش دیر است. انسان هایی محصور در ساختمان های بلند وهم آلود، با رنگ هایی قهوه ای، خاکستری و فضایی سرد و مرده.رئیس دیر پیرمرد نابینایی (نماد تعصب کورکورانه و جاهلانه) است که انگیزه خود از اعمال جنایات را عدم دسترسی همگان به کتاب فن شعر ارسطو عنوان می کند. رساله دوم فن شعر ارسطو در باب طنز است و به عقیده جورج مقدس: «طنز یعنی خنده و خنده یعنی عدم ترس از خدا و خوشامدگویی به شیطان!»به همین دلیل وی با آغشته ساختن کتاب به سمی مهلک که در اثر تماس انگشت با دهان وارد بدن گشته و موجب مرگی سریع می شود، به مقصود خود می رسد. این مسئله بسیار شبیه به یکی از داستان های هزار و یک شب است.

باسکرویل و همراهش به مانند کارآگاه خصوصی و دستیارش از نوع شرلوک هلمز و دکتر واتسن با مشاهده آثار و تکیه بر حس ششم، پله پله تا کشف حقیقت می روند. حقیقتی که در دهلیزهای پیچ در پیچ و مخوف کتابخانه معروف دیر پنهان شده.

در عین حال ماجرای عاشقانه مابین طلبه جوان و دختری فقیر و مفلوک در کنار خط اصلی داستان، رنگ و بویی رمانتیک به ماجراهای خشونت بار داستان بخشیده و صحنه جدال باسکرویل و جورج بر سر تصاحب کتاب و اثبات بی گناهی دختر که ژاندارک وار در حال سوختن در آتش است به همراه جمله پایانی طلبه که بر ابدی بودن تصویر دختر در ذهنش اشاره می کند، به مذاق تماشاگر خوش می آید.

«نام گل سرخ» اقتباس از رمان پرآوازه و مشهور «امبرتو اکو» استاد فلسفه هنر و ملقب به «پروفسور سوپراستار» است که گرچه عدم رضایتش از اقتباس سینمایی اثر را در قالب جملاتی همچون «اثر من همچون ساندویچ چندلایه بود» و یا «این اثر متعلق به آنو است و نه من» بیان کرد. معهذا بسیاری معتقدند، آنو بهترین گزینه برای کارگردانی این اثر بوده است.

ژان ژاک آنو [Jean-Jacques Annaud] فیلمساز وسواسی و گزیده کار فرانسوی، فارغ التحصیل هنرهای قرون وسطی و زبان یونانی از دانشگاه سوربن بود. او در ۱۱ سالگی مستندی پیرامون نقاشی و گچ بری از کلیساهای سبک رومی ساخت. وی برای پیدا کردن صومعه بندیکت ها، از سیصد صومعه در سراسر اروپا بازدید کرد و سرانجام صومعه «سیسترسیان» در ارباخ آلمان را برای فیلمبرداری صحنه های خارجی برگزید.

طراحی صحنه دانته فردی، طراح مشهور آثار فلینی، توانسته روح حاکم بر تمثیلات و توصیفات فوق العاده و غریب کتاب را به خوبی در فیلم نشان داده و موسیقی وهم آلود جیمز هورنر نیز تکمیل کننده صحنه های بصری فیلم است.آنو با ساخت این اثر که چهارمین فیلم وی محسوب می شود، به خوبی توانست فضای گروتسک حاکم بر اثر را نشان دهد. ضمن آنکه بازی شون کانری در نقش ویلیام نقطه عطفی در کارنامه هنری وی محسوب می شود. وی پس از این فیلم در تسخیرناپذیران دی پالما ظاهر شد.عمده ترین ایراد وارده به اثر را برداشت صرفا کارآگاهی از اثر دانسته اند و معتقدند که حق مطلب پیرامون کتاب ادا نشده، اما به راستی چه کسی می تواند مدعی شود می شود اقتباسی تمام و کمال از کتاب ارائه داد؛ اثری چندلایه و پیچ در پیچ به همان تودرتویی کتابخانه معرف دیر.

پی نوشت ها:
1. تاریخ قرون وسطی، پروفسور کاسمینسکی، ترجمه: صادق انصاری، محمدباقر مومنی، نشر اندیشه، ص ۹۱.
2. Benedictine: نام یک فرقه رهبانی کاتولیک است که به وسیله راهبی ایتالیایی به نام سنت بندیکت تاسیس شد. کتاب او به نام رگیولا مرناکروم (Regula Mohachorum) اساس رهبانیت را در جهان غرب تشکیل می دهد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...