آسوموار | امیل زولا

15 اردیبهشت 1400

الهامی از زندگی کارگران پاریسی... با کار رختشویی توانسته است که مبلغی پس‌انداز کند... از او دو پسر داشت... تنبل و خوش‌گذران است و به زودی معشوقه را رها می‌کند و به زنان دیگری روی می‌آورد... با او ازدواج می‌کند... کارگر دیگری زن را می‌ستاید و در دل به او عشق می‌ورزد، اما یاری او کارساز نیست... به باده‌گساری روی می‌آورد... شوق کار را از دست می‌دهد... برای گذران زندگی به روسپی‌گری روی می‌آورد...

آسوموار [L'Assommoir] امیل زول
آسوموار
[L'Assommoir] رمانی از امیل زولا1 (1840-1902)، نویسنده‌ی فرانسوی، که به سال 1877 منتشر شده است و هفتمین رمان از زنجیره‌ی داستانی خانواده‌ی روگون ماکار به شمار می‌رود. ژروز2 یکی از صادق‌ترین افراد خانواده‌ی ماکار، از آغاز جوانی با کلاهدوزی به نام لانتیه3 سروسری پیدا کرده بود و از او دو پسر داشت: کلود4 و اتین.5 او به امید دستیابی به ثروت، ولایت خود را ترک گفته و به پاریس آمده است و با کار رختشویی توانسته است که مبلغی پس‌انداز کند. ولی تانتیه تنبل و خوش‌گذران است و به زودی معشوقه را رها می‌کند و به زنان دیگری روی می‌آورد. ژروز همچنان با اعتماد کار می‌کند و به خاطر علاقه به دو فرزند خود به هرگونه فداکاری تن در می‌دهد، تا روزی با کارگری به نام کوپر6 آشنا می‌شود که شیروانی‌ساز است و در همان خانه‌ای می‌نشیند که ژروز در آن مستأجر است. با او ازدواج می‌کند، ولی کوپو بر اثر سقوط از شیروانی خانه‌ای سخت مجروح می‌شود.

ژروز از او پرستاری می‌کند، ولی به‌زودی همه‌ی اندوخته‌ی ژروز خرج می‌شود و کوپو به تن‌پروری خو می‌گیرد و به می‌خواری و فساد روی می‌آورد. زندگی ژروز روز به روز تیره‌تر می‌شود. گرچه کارگر دیگری به نام گوژه7 زن را می‌ستاید و در دل به او عشق می‌ورزد، اما یاری او کارساز نیست. ژروز هم برای از یادبردن سیاه‌بختی خود از پی شوهر می‌رود و به باده‌گساری روی می‌آورد. کوپو در جشنی لانتیه را به شام دعوت می‌کند. از آن روز به بعد لانتیه در خانه‌ی آنها سکونت می‌گزیند و در حالی‌که کوپو در اتاق مجاور مست و بی‌خبر است لانتیه رابطه‌ی دیرین خود را با ژروز بار دیگر برقرار می‌کند. زن بینوا رفته‌رفته شوق کار را از دست می‌دهد و دچار فساد و فقر شدید می‌شود. او اکنون که پیش از موعد پیر شده است برای گذران زندگی به روسپی‌گری روی می‌آورد. پس از مرگ جانشکار شوهرش در یک نوانخانه، او نیز با چهره‌ی مرگی آشنا می‌گردد که به زندگی فلاکت‌بارش پایان می‌بخشد.

این اثر که به طرز دل‌آزاری واقع‌گرایانه است، از زندگی کارگران پاریسی الهام پذیرفته است. نویسنده گاه از مشاهدات شخصی خود و گاه نیز از حوادث مندرج در مطبوعات بهره گرفته است، و پاره‌ای از اطلاعات خود را نیز از کتاب دنی پولو8 (1832-1900)، با نام بزرگواری یا کارگر، چنان‌که در سال 1870 هست و چنان‌که می‌تواند باشد، اقتباس کرده است. گرداگرد آسوموار، میخانه‌ای که قهرمانان قصه به آنجا روی می‌آورند تا از جام باده رؤیاهای دلفریب فساد را بخواهند، تن دردمند و لرزان کسانی می‌لولد که دستخوش فریب فسادند و از این رهگذر طعمه‌ی شوربختی هراس‌انگیزی می‌شوند و در عین حال آرزومند رستگاری اجتماعی‌اند.

محمدتقی غیاثی. فرهنگ آثار. سروش


1. Émile Zola 2. Gervaise 3. Lantier 4. Claude
5. Etienne 6. Coupeau 7. Goujet 8. Denis Poulot

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...