سفر به یک ذهن غریب | شرق


لطیف هلمت [Latif Halmat] را می‌توان سرشناس‌ترین شاعر مطرح معاصر دانست اما دغدغه‌ها و مطالعات و تلاش‌هایی نیز در حوزه ادبیات داستانی داشته و حالا نخستین رمانش «همه‌ی همسران اجنه‌ی شیخ محمود» [ژنه جنو که کانی شیمه حموو] را نوشته که اخیرا به‌همت فریاد شیری با ترجمه‌ای شسته‌رفته به فارسی درآمده است. این رمان یا بهتر است بگوییم اثر حیرت‌انگیز روایی را، می‌توان اتفاقی تازه در رمان‌نویسی کردی تلقی کرد، چراکه برخلاف رمان‌هایی که مبتنی‌بر توصیف و گسترش فضای زندگی و حوادث پیرامون شخصیت‌ها است.

لطیف هلمت [Latif Halmat] همه‌ی همسران اجنه‌ی شیخ محمود» [ژنه جنو که کانی شیمه حموو]

رمان «همه‌ی همسران اجنه‌ی شیخ محمود» بیشتر مبتنی‌بر اتفاقات پشت‌سرهم و عجیب‌وغریبی است که برای راوی و دیگر شخصیت‌ها رخ می‌دهد. آن‌هم نه در روایتی ممتد و پشت‌سرهم بلکه در اپیزودهایی که اگر ارتباط تنگاتنگِ تماتیک و فضایی حاکم بر آنها و فراتررفتن از یک تأثیر واحد را که ویژگی مختص و برجسته داستان‌ کوتاه است در نظر نگیریم، می‌توان آن‌ها را در حکم داستان‌‌های کوتاهی هم دانست، با قهرمان‌ها و ضدقهرمان‌ها و شخصیت‌هایی فرعی که همین تنوع قصه‌ها - افسانه‌سرایی‌های نویسنده- باعث تازه‌شدن مدام و پی‌درپی این متن روایی می‌شود. بنابراین اگر مطابق معیارهای مرسوم رمان‌نویسی پیش برویم نمی‌توان نام رمان را بر این کتاب گذاشت مگر اینکه این‌گونه پنداریم که با انقلابی در فرم و شکلی جدید و تازه از رمان مواجهیم!

خود نویسنده هم به‌نوعی به این قضیه اشاره کرده و گفته است: «این اثر، نوعی سعی و کوشش است برای ازبین‌بردن رمان ساده و معمولی که در جغرافیای ادبیات کُردی مُد شده. و نیز تلاشی است برای تولد رمانِ نو و مدرن». میزان تنوع اتفاقات غریب در این اثر، هم از تخیل وسیع و سرشار خود نویسنده سرچشمه می‌گیرد، هم مبتنی است بر الهام نویسنده از آموزه‌های عرفانی و میراث خانواده پدری‌اش (که از خاندان مشایخ طریقت قادریه هستند) و هم ملهم از افسانه‌ها و ادبیات فولکلوریک کرد. از طرفی هم، خرده‌روایت‌هایی هستند که ذهن «لطیف هلمت» انباشته از آنها است. خرده‌روایت‌هایی که آن‌ها را می‌توان جزو شنیده‌ها و دیده‌های واقعی خود نویسنده از فضای غالب بر زندگی‌اش قلمداد کرد. مثل ارجاعات مختلفی که او به کرامات پدر واقعی‌اش، «شیخ محمود کفری»، می‌دهد. درواقع نویسنده در بخش‌هایی از این رمان دیده‌ها و شنیده‌هایی را که بعد از سالها در ذهنش ته‌نشین شده بازگو کرده است تا شاید از آنها خلاص و یا خالی شود. این دیده‌ها و شنیده‌ها در خیلی از مقاطع این رمان به‌عنوان موتیف آورده می‌شوند و این موتیف‌ها‌ی متنوع، بخشی از بافت متن را تشکیل داده‌اند و یکی از عناصر مهم در پیشبرد روایت و خلق اتمسفر و فضای حاکم بر رمان هستند. ضمن اینکه از آن‌ها استفاده‌های تماتیک و فرمی هم شده است اما در جاهایی هم این موتیف‌ها اضافه به نظر می‌رسند.

اما یکی دیگر از نکات بسیار قابل‌تأمل و تحسین‌برانگیز این رمان، وفور و تنوع و خلاقه و بکربودن اتفاقات تخیلی شگفت‌انگیز و در جاهایی ترسناک، در آن است. از آن دست و جنس اتفاقات و روایت‌هایی که اگر ترجمه خلاقی از آنها بشود و دست کمپانی‌هایی چون «والت دیزنی» و یا «پیکسار» بیفتد، این کمپانی‌ها انیمیشن‌های شاهکاری با اقتباس از آنها خواهند ساخت. به‌جرأت می‌توان گفت که این نوع اتفاق‌ها در رمان هلمت با «هری پاتر» قابل مقایسه هستند. این اتفاق‌ها البته صرفا ملهم از تخیل نویسنده نیستند بلکه برآمده از آموزه‌ها و میراث عرفانی اجدادی او هستند و هلمت آن‌ها را از فیلتر ذهنی خودش گذر داده و به رمان تبدیل کرده است.

شکستن زمان و مکان مثل سرچ در فضای مجازی برای به‌دست‌آوردن اطلاعاتی درباره فلان شخصیت، مداخله نویسنده در مقاطعی از رمان و اظهارنظرها راجع به اتفاقات و حوادث و مشارکت‌دادن خواننده به صورت ادامه‌دادن مسیر اتفاقات توسط وی در ذهن‌اش و یا حتی دخالت‌دادن شخصیت‌های رمان در سرنوشت خودشان از دیگر ویژگی‌های این رمان است. همچنین خلق داستان‌ها و روایت‌های جدید تخیلی سرگذشت محور کوتاه و ناب و طنز و تحریف کتاب‌ها و مکان‌ها و شخصیت‌ها.

تنوع زاویه دید روایی در این رمان کم‌نظیر است. در جایی خود نویسنده راوی دانای کل است و علاوه بر روایت، دخالت صریح و مشهود هم می‌کند و جاهایی هم دست به خودنگاری می‌زند. راوی اصلی هم، که اول‌شخص است، حکم نخ تسبیحی را دارد که خرده‌روایت‌های راویان دیگر را، که گاهی دوم‌شخص و گاهی سوم‌شخص هستند، ساماندهی می‌کند و پیش می‌برد. هلمت در فصلی از این رمان، ادامه روایت اول‌شخص را به راوی دوم‌شخص می‌سپارد! او با این پاساژها و دالان‌های روایی درهم‌تنیده مدام انگیزه خواننده را تقویت می‌کند و حسی مطبوع در مخاطب پدید می‌آورد. در این رمان با طنزی شیطنت‌آمیز و گاهی فلسفی نیز مواجه می‌شویم. طنزی که در شعر هلمت هم بسیار برجسته شده و جالب است که این روحیه طنز، در عین عمق و غنا، جاهایی کودک‌مآبانه اما فیلسوفانه است. از دیگر ویژگی‌های این رمان حضور شخصیت‌های بسیار غریب و شگفت افسانه‌ای و تخیلی در آن است. شخصیت‌هایی نظیر پهلوانان، دیوها، غول‌‌ها و موجودات عجیب‌وغریب دیگر.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...