هنر سیاسی است | شرق


هنر تاکنون یا کالا بوده است یا ابزاری برای تبلیغات سیاسی که با سقوط اردوگاه کمونیستی باید گفت وجه کالایی آن یکه‌تازی می‌کند آن‌هم با وجود یک سلیقه پسامدرن که تنوعی رنگارنگ را جار می‌زند.
بوریس گرویس [Boris Groys] در کتاب «قدرت هنر» [Art Power] در بحث‌هایی شورانگیز درباره هنر، زیبایی‌شناسی و امر نو، منشأ این سلیقه پسامدرن را بازار معرفی می‌کند: این سلیقه‌ برآمده از بازار معاصر و برای آن است. از این منظر باید به‌یاد آورد که پیدایش سلیقه خواستار تنوع و تفاوت نسبت مستقیم دارد با پیدایش اطلاعات جهانی‌شده و رسانه‌ها و بازارهای سرگرمی‌‌ در دهه 1970 و گسترش این بازارها در دهه‌های هشتاد و نود... تنوع فرهنگی پسامدرن صرفاً نامی مستعار است برای جهان‌شمولی بازارهای سرمایه‌داری. پروژه‌های سیاسی جهان‌شمول و همگون اروپای پیشین از روشنگری گرفته تا کمونیسم جایشان را می‌دهند به دسترس‌پذیری جهان‌شمول محصولات فرهنگی ناهمگون که با جهانی‌‌شدن بازارهای اطلاعاتی امروزی تضمین می‌شود...

بوریس گرویس [Boris Groys] قدرت هنر» [Art Power]

در اینجا گرویس هوشمندانه اشاره می‌کند که «خصوصی‌سازی» بهترین مفهوم برای توصیف روندهایی است که پس از سلب مسئولیت رژیم کمونیستی در روسیه و کلاً در اروپای شرقی رخ داده است اما این کشمکش را صرفاً نباید گذاری دانست که از جامعه‌ای بدون مالکیت خصوصی به جامعه‌ای با مالکیت خصوصی (به‌عقب) می‌رود: عاقبت معلوم می‌شود که خصوصی‌سازی به‌همان اندازه یک برساخت سیاسی مصنوعی است که ملی‌سازی. همان دولتی که زمانی برای بناکردن کمونیسم به ملی‌سازی مبادرت کرده بود اینک دست‌به‌کار خصوصی‌سازی می‌شود تا بنای سرمایه‌داری را بگذارد. در هر دو مورد مالکیت خصوصی به یک اندازه تابع مصلحت دولت است و بدین‌ترتیب به‌صورت مصنوع و محصول برنامه‌ریزی دولتی جلوه‌گر می‌شود. بنابراین خصوصی‌سازی به‌منزله رواج (مجدد) مالکیت خصوصی در حکم بازگشت به طبیعت و قانون طبیعی نیست. دولت پساکمونیستی مانند سلف کمونیستی‌اش نوعی چیدمان هنری است. بنابراین موقعیت پساکمونیستی موقعیتی است که سرشت ساختگی سرمایه‌داری را آشکار می‌کند چون نشان می‌دهد پیدایش سرمایه‌داری پروژه‌ا‌ی کاملاً سیاسی است با هدف ساختاربندی مجدد جامعه (در روسی: پرسترویکا) و نه نتیجه روند «طبیعی» توسعه اقتصادی. در حقیقت دایرشدن سرمایه‌داری در اروپای شرقی از جمله روسیه نه پیامد ضرورت اقتصادی بود نه پیامد نوعی گذار تاریخی تدریجی و «طبیعی». موضوع نه نوعی بازگشت به بازار به‌منزله «وضعیت طبیعی» بلکه آشکارشدن خصلت به‌شدت ساختگی خود بازار است.

گرویس تصریح می‌کند: هنر پساکمونیستیِ امروز عمدتاً با خصوصی‌شدن یک قلمرو ذهنی و نمادین که از ایدئولوژی شوروی برجا مانده است پدید می‌آید. و از این منظر هنر پساکمونیستی مسلماً به هنر غربی پسامدرنیسم بی‌شباهت نیست؛ چون تملک یا به‌تعبیری خصوصی‌سازی کماکان روش هنری عمده در بستر هنر بین‌المللی معاصر است. امروزه اکثر هنرمندان علاوه‌بر تملک سبک‌های تاریخی مختلف و نمادهای آیینی یا ایدئولوژیک و کالاهای محصول تولید انبوه و تبلیغات فراگیر، به تملک آثار برخی از هنرمندان مشهور نیز دست می‌زنند. هنرِ تملک خودش را هنر پس از پایان تاریخ می‌داند؛ مسئله دیگر تولید فردی امر نو نیست بلکه نزاع‌‌‌هایی است بر سر توزیع و بحث بر سر حقوق مالکیت و فرصت فرد برای انباشتن سرمایه نمادین خصوصی. همه تصویرها و چیزها و نمادها و سبک‌های تملک‌شده هنر غربی امروزی بدواً به‌منزله کالا در بازاری گردش داشتند که همواره زیر سیطره منافع خصوصی بوده است.

این هنر پساکمونیستی از نگاه گرویس هنری است که از وضعیتی پس از پایان تاریخ به وضعیتی دیگر پس از پایان تاریخ یعنی از سوسیالیسم واقعاً موجود به سرمایه‌داری پسامدرن گذر کرده است؛ یا از بهشت مصادره‌گری عام که ناشی از پایان مبارزه طبقاتی است به تسلیم و رضایی نهایی در مورد بی‌کرانگی ملالت‌باری گذر کرده است که در آن مبارزه‌هایی یکسان بر سر توزیع و تملک و خصوصی‌سازی دائماً تکرار می‌شود. هنر پسامدرن غربی که بر این بی‌کرانگی تأمل و درعین‌حال دلالت می‌کند می‌خواهد گاهی ستیزه‌جو و گاهی کلبی‌مسلک ولی درهرحال انتقادی جلوه‌گر شود. اما هنر پساکمونیستی نشان می‌دهد که عمیقاً پایبند بهشت کمونیستی است و به‌جای ترک این بهشت آن را شخصی می‌کند و توسعه می‌دهد. ازهمین‌رو، هنر پساکمونیستی معمولاً خیلی بی‌آزار به‌نظر می‌رسد یعنی هنری که نه به‌اندازه کافی انتقادی است نه به‌اندازه کافی رادیکال و درحقیقت این هنر دنبال‌کننده منطق اتوپیایی شمول و دربرگیری است نه منطق رئالیستی طرد و مبارزه و نقد. این هنر درحکم امتدادی از منطق ایدئولوژی کمونیستی است که می‌خواست عام و جهان‌شمول باشد و در جهت وحدت دیالکتیکی تمام تقابل‌ها می‌کوشید ولی نهایتاً گرفتار رویارویی‌های جنگ سرد شد چراکه در برابر تمام نمادهای سرمایه‌داری غربی مقاومت می‌کرد. هنر مستقل و غیررسمی سوسیالیسم متأخر می‌خواست با حدت و شدتی بیش‌تر درباره پایان تاریخ تصمیم بگیرد و اتوپیای همزیستی صلح‌آمیز همه ملت‌ها و فرهنگ‌ها و ایدئولوژی‌ها را تا حدی وسعت بخشد که همزمان غرب سرمایه‌دار و تاریخ پیشاکمونیستی گذشته را دربرگیرد.

با نگاهی به شرایط امروز گرویس اما هنرِ انگیخته ایدئولوژی را صرفاً امری منسوخ یا متعلق ‌به جنبش‌های ایدئولوژیک و سیاسی حاشیه‌ای نمی‌داند: جریان غالب هنر غربی امروز نیز پیوسته بیش از پیش به‌منزله تبلیغات سیاسی عمل می‌کند. این هنر نیز برای توده‌ها خلق می‌شود و به‌نمایش درمی‌آید یعنی برای کسانی که لزوماً نمی‌خواهند این هنر را بخرند؛ درحقیقت کسانی که خریدار اثر هنری نیستند مخاطب عمده و پیوسته فزاینده هنری‌اند که به‌طور منظم در دوسالانه‌ها و سه‌سالانه‌های بین‌المللی و غیره به‌نمایش درمی‌آید. در نهایت گرویس به‌شدت تأکید دارد که هنر البته سیاسی است و همه تلاش‎ها برای تعریف هنر به‌منزله امری خودآیین و قراردادن آن در جایگاهی بالاتر و فراتر از حوزه سیاست کاملاً ساده‌لوحانه‌ است. بااین‌حال نباید فراموش کرد که هنر را نمی‌توان به حوزه‌ای در میان بسیاری از حوزه‌های دیگر تقلیل داد که حوزه تصمیم‌های سیاسی‌اند. این‌که بگوییم هنر به سیاست وابسته است کافی نیست؛ نکته مهم‎تر این است که وابستگی گفتمان‌ها و استراتژی‌ها و تصمیم‌های سیاسی به رویکرد‌ها و سلیقه‌ها و ترجیح‌ها و گرایش‌های زیبایی‌شناختی مضمون قرار گیرد...

[«قدرت هنر» با ترجمه‌ی اشکان صالحی و توسط نشر اختران منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...