جاده‌های جهانی | شرق


ریشارد کاپوشینسکی
[Ryszard Kapuscinski] را غالبا به‌عنوان بزرگ‌ترین روزنامه‌نگار قرن بیستم می‌شناسند که به مدت نیم‌قرن، گوشه‌وکنار جهان را درنوردید و در عصر انقلاب‌ها، شورش‌ها و جنبش‌های استقلال‌خواهی به آفریقا، آسیا و آمریکای‌لاتین سفر کرد و گزارش‌های دست‌اولی را درباره فرهنگ، زندگی و سیاست در جهان سوم به رشته تحریر درآورد.
او که برای یک آژانس خبری کار می‌کرد، هم‌زمان مشاهداتش را از زندگی روزمره و هیجانات جوشان در مناطق بحرانی جهان در قالب یادداشت، سفرنامه و گزارش‌های جذاب می‌نوشت که برای مخاطبان محصورش در پشت دیوار آهنین لهستان، شِمایی از سرزمین‌های دوردست و جذابیت‌های آن به دست می‌داد و عطش آنها را سیراب می‌کرد. کاپوشچینسکی آثار متعددی نوشته که معروف‌ترین آنها «امپراتور»، «سایه آفتاب»، «یک روز از زندگی»، «شاهنشاه» و آخرین کتابش «دیگری» [The other] است.

ریشارد کاپوشچینسکی [Ryszard Kapuscinski] دیگری» [The other]

درحالی‌که اغلب آثار وی گزارش‌های روایی- تاریخی از اوضاع و احوال مردمان، فرهنگ و سیاست به‌ویژه در آفریقا و آسیاست، کاپوشچینسکی در کتاب «دیگری» تأملات فلسفی‌ خود را که برگرفته از تجربیات طولانی سفرها و مشاهداتش است به مخاطبانش عرضه می‌دارد. کتاب حاوی چهار درسگفتار با عنوان «سخنرانی‌های وینی»، «دیگری من»، «دیگری در دهکده جهانی» و «مواجهه با دیگری به‌عنوان چالش قرن بیست‌ویکم» است که در نشست‌هایی در وین و کراکف لهستان ارائه شده و نقطه ثقل آن نیز مواجهه با افراد، تمدن و فرهنگ «بیگانه» است.

مقوله «دیگری» تا قبل از قرن بیستم بیشتر بیانگر نگاه اروپایی‌ها به سایر ملل غیراروپایی بود که تقریبا بقیه جهان را شامل می‌شد. اما آنگونه که کاپوشچینسکی در فصل «چالش چندفرهنگی» می‌گوید در قرن بیستم به‌ویژه با پایان جنگ سرد، یک «دیگری» دیگر متولد شد، یک غیراروپایی در مقابل یک غیراروپایی دیگر؛ «اکنون این روابط تا جایی که امکان‌پذیر است دامنه‌دار و متنوع شده و در فضایی بی‌پایان از احتمالات، همه نژادها و فرهنگ‌ها را دربر می‌گیرد - برای چینی‌ها، دیگران مالزیایی‌ها و هندی‌ها هستند، برای اعراب، دیگران آمریکای‌لاتینی‌ها و کنگویی‌ها - ترکیب حاصله بی‌شمار است».

او که تأملاتش درباره دیگری وام‌دار متفکرانی چون امانوئل لویناس و پدر ژوزف تیخنر، متأله لهستانی، است، معتقد است «خویشتن خویش تنها در مواجهه با دیگری فعلیت می‌یابد» و «هر مواجهه‌ای با دیگری یک معما است، یک کمیت ناشناخته - حتی یک راز و رمز». کاپوشچینسکی به تأسی از هرودت، تاریخ‌نگار یونانی، که می‌گفت برای «شناخت دیگران باید سفر کرد، به‌سوی آنها رفت و علاقه به دیدارشان را بروز داد»، سفرهای زیادی انجام داد تا این مواجهه را انجام دهد؛ در «جاده‌های جهانی» گام گذاشت، با دیگران ملاقات و گفت‌وگو کرد، شرح زندگی‌شان را بازنوشت و حوادثی را روایت کرد که در آنها دخالت داشته‌اند یا از دیگران شنیده‌ بودند.

او با اعتقاد عمیق به اینکه «مردم بیگانه» جزئی از دانش غنی ما درباره جهان هستند، «بیگانه‌هراسی» را تخطئه کرده و این سخن هرودت را یادآور می‌شود که «بیگانه‌هراسی، بیماری مردمان ترس‌خورده است، آنهایی که از عقده حقارت رنج می‌برند و از اینکه خود را در آینه فرهنگ دیگران ببینند وحشت دارند».
اما وی در این میان چشم خود را بر حقایقی نمی‌بندد که در طول تاریخ به شکلی خشن و خونبار میان اروپایی‌ها و «دیگری» حاکم بوده و در چهره «نژادپرستی»، «استعمارگری»، «امپریالیسم» و «غارت منابع مادی و معنوی» سایر ملل ظهور کرد. این روزنامه‌نگار برجسته، بروز چنین پدیده‌ای را ناشی از «تصویری» می‌داند که اروپاییان از دیگری داشتند، هنگامی که کره زمین را به تسخیر خود درآوردند؛ «تصویر افراد بدوی، درنده‌خو و غیرمسیحی، کسانی که تحقیر و سرکوب آنها حق الهی و وظیفه اروپاییان است».

از سوی دیگر، «علت ستمگری استثنایی و بیدادگری که ویژگی سفیدپوستان بود» نه‌تنها به خاطر حرص و طمع حاکمان اروپایی به طلا و بردگان، بلکه همچنین از این واقعیت نشأت می‌گرفت که پیش‌قراولان اروپایی و خدمه کشتی‌ها، افرادی با سطح پایین فرهنگی و اخلاقی بودند که «در آن روزها، عمدتا شامل افراد تبهکار، مجرم و راهزن، سابقه‌دار و اراذل و اوباش می‌شدند و در بهترین حالت، شامل ولگردها، بی‌خانمان‌ها و ورشکسته‌ها».

او در فصل «دیگری من»، با اشاره به دغدغه‌هایش نسبت به موضوع «بیگانه»، سه مؤلفه را در مواجهه و قضاوت درباره دیگری دخیل می‌داند؛ نژاد، ملی‌گرایی و دین. و نقطه مشترک این سه مؤلفه هم این است که «هر کدام از آنها مسئولیت عظیم تهییج‌کننده‌ای را به دوش می‌کشند، آنقدر عظیم که در هر دوره، دیگری من، ناتوان از کنترل آن بوده که بعد منجر به درگیری، برخورد، کشتار و جنگ شده است». کاپوشچینسکی این دیدگاه اروپایی را به باد انتقاد می‌گیرد که به «دیگری» همچنان به‌عنوان «فردی بیگانه» و «تهدید» می‌نگرد، حال آنکه وی نماینده «گونه‌ای متفاوت» است. این دیدگاه همچنان اهمیت خود را حفظ کرده است، ازآن‌رو که به‌رغم گذشت دو دهه از بیان آن، اروپا همچنان درگیر مقوله چگونگی برخورد با «دیگری» است و در سال‌های اخیر که با موج گسترده «مهاجرت» روبه‌رو شده نتوانسته رگه‌های ستبر نژادپرستی و بیگانه‌ستیزی را از میان بردارد.

آیا ادبیات مدرن توانسته «پیشداوری‎ها»، «نادیده‌انگاری‌ها» و «بی‌تفاوتی آشکار» نسبت به بیگانه را زایل کند؟ پاسخ کاپوشچینسکی منفی است و در این زمینه از روزهای انقلاب در ایران مثال می‌آورد: «در کمال شگفتی، در دوره یا ماه‌هایی که این حوادث در حال رخ‌دادن بود، من نه یک نویسنده آمریکایی و نه حتی یک نویسنده از اروپا را در ایران ملاقات نکردم. چطور چنین چیزی ممکن است، من در تهران از این شوک تاریخی بزرگ در شگفت شدم. آیا نباید چنین برخورد غیرمعمول میان تمدن‌ها علاقه‌ای در نویسندگان جهان برانگیزد؟». وی در کتاب «دیگری»، این وضعیت را نشانه‌ای از «یک بحران عمیق در خط مقدم بین تاریخ و ادبیات» می‌داند، «نشانه‌ای از ناکارایی ادبیات در روبه‌روشدن با وقایع جهان مدرن».

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...