زندگی در قلمرو گر‌گ‌ها | اعتماد


«آنگاه که آیین داعش را دیدی، همه آیین‌های روی زمین را نفرین خواهی کرد.»

در خلاصه کتاب آمده: «باکره سنجار، روایت‌گر نسل‌کشی و پاک‌سازی دینی و قومی ایزدیان در زمانه دشواری است که چه‌ بسا حساس‌ترین و دشوارترین برهه تاریخ ایزدی‌گری نیز باشد. داستان هفتادوپنجمین کشتار و قتل‌عامی است که با پشتوانه آموزه‌های افراطی علیه این قوم صورت گرفته است. «باکره سنجار» به ما می‌گوید که چگونه در قرن بیست‌ویکم، زنان و دختران‌ به بردگی‌ جنسی و کنیزی گرفته و در بازارهای برده‌داری به حراج گذاشته شدند.»
این کلمات به هم چسبیده در مستطیلی کرم‌رنگ روی جلد کتاب شباهت دقیقی به آنچه قرار است در 500 صفحه پیش روی‌تان بخوانید، ندارد و شاید هم دلیل آن ناتوان بودن کلمات است.

وارد بدرالسالم، نویسنده این کتاب در مقدمه «باکره سنجار» [عذراء سنجار] را رمان می‌خواند. کتابی که در آن توصیف جنایت‌های داعش در سنجار به قلم واگذار شده و گاهی یادآوری این حقیقت تلخ که آنچه در این کتاب می‌خوانید به تاریخی دور تعلق ندارد و درست بیخ گوش شما درکشور همسایه رخ داده، نفس‌تان را حبس می‌کند.

وارد بدرالسالم باکره سنجار» [عذراء سنجار]

باکره سنجار، برخلاف عنوانی که برایش انتخاب شده و توصیف‌های کوتاهی که از آن تاکنون منتشر شده تنها و تنها حکایت رنج دختران و زنان ایزدی نیست که قربانی توحش داعش شدند بلکه نویسنده همزمان که رنج دختران و زنان را در سنجار حکایت می‌کند، آینه‌ای در دست به سراغ پسران و مردانی می‌رود که با یورش داعش در مقابل ربودن، تجاوز و قتل محبوب یا دختران‌شان به عاجزترین مخلوق‌ها بدل شدند. زنی آبستن که داعش همسرش را مقابل چشمانش به فجیع‌ترین شکل ممکن سلاخی کرده و حال و روز سنجار را از گفت‌وگو با حیوانات جویا می‌شود، نخستین مواجهه خواننده با اتفاق‌های تندی است که نویسنده کم‌کم از آنها رونمایی می‌کند. زنی که در طول داستان به نماد مقاومت و امیدواری به پایان اسارت سنجار تبدیل می‌شود و بار بر زمین نمی‌گذارد تا روزی که سنجار رها شود.

بدرالسالم همزمان با تبدیل کردن زن آبستن به مغز داستان، «سربست» را به خواننده معرفی می‌کند. پدری که از ترس داعش فرار را بر قرار و نجات دختر نوجوانش ترجیح می‌دهد اما با بازگشت به سنجار به دنبال تلافی گناهی است که ترس نام دارد. «سربست» در طول داستان به راوی رنج مردان در سنجار تبدیل می‌شود. دست خواننده را می‌گیرد و به چاهی می‌برد که در آن پدری، فرزندانش را از بیم داعش حبس کرده و به آنها آموخته که برای زنده ماندن در تاریکی چاه، آواز بخوانند هرچند که وعده «سربست» برای باطل شدن سحر به جان سنجار افتاده با آوازخوانی هرگز محقق نشود.

در جای دیگری به سراغ مردانی می‌رود که از بیم جان به ظاهر همراه داعش شدند اما در خلوت خانه از شرم این همراهی و نامردی گریه می‌کنند. بدرالسالم تلاش می‌کند در 500 صفحه که گاه خواندنش از حوصله مخاطب نیز خارج می‌شود از جنایتی پرده بردارد که طبق گزارش‌های سازمان ملل به مرگ بیش از ۵۰۰۰ ایزدی منتهی شد و در نتیجه آن حدود 5 هزار نفر شامل تعدادی از دختران و زنان جوان ایزدی همچون غنایم جنگی به اسارت نیروهای داعش در‌آمدند. زنان و دخترانی که مانند برده‌ها در بازار خرید و فروش شدند و هنوز هم از سرنوشت بسیاری از آنها اطلاع دقیقی در دست نیست. باکره سنجار، حکایت سکوت کرکننده جامعه جهانی در برابر جنایاتی است که در سنجار رخ داد.

حکایت مردمی که به سنجار سنجاق شده بودند و هر صبح با این پرسش بیدار شدند که چرا جهان همچنان خواب است؟ باکره سنجار، روایت زنان و دخترانی است که بدرالسالم در جایی می‌نویسد از خدا خجالت می‌کشیدند بابت گناهانی که خود قربانی آن بودند.
داستان زنان و دخترانی که به کنیزی گرفته شدند و نواف خلف السنجاری می‌گوید همه یخ‌های جهان نیز آتش افروخته شده درون سینه آنها را آب نخواهند کرد.

[رمان «باکره سنجار» با ترجمه یاسین عبدی و توسط نشر پارسه منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...