درواقع کتاب «عارف جانسوخته» را به توصیه مادرم برای معرفی مولانا به فرانسویان نوشتم... در مناقبالعارفین آمده که به مولانا خرده میگیرند که چرا دور و بر تو کفشدوز، بزاز و بقال هست... میتوان با مولانا دست به شعردرمانی زد. من همواره معتقدم تراپی با شعر خوب اتفاق میافتد... مام دوران تحصیلم تا دوره دکتری در رشته چینشناسی، دغدغهام بررسی نقش ایرانیان در ترویج مذاهب غیرچینی در چین بود. جالب اینکه حتی بودیسم هم بهجای اینکه از هند به چین برود، توسط ایرانیها به چین برده شده است
...
بسیاری از مردم اطلاعات گستردهای پیرامون انسان و جهان و طبیعت و شریعت در ذهن جمعآوری میکنند اما در برابر سادهترین آسیبهای نفسانی؛ تمایلات ناصواب درونی زانو میزنند... برخی رنجها آدمی را از پای در میآورند؛ از ارزش و آرامش جان میکاهند و اثری تلخ و گاهی جبرانناپذیر در زندگی از خود به جای میگذارند. رنج دلبستگیهای حقیر؛ رنج برخاسته از جهل و نادانی و رنج وابستگی به تایید و تکذیب دیگران از این جنس است.
...
هیچبیتی را حذف نکردهایم و حتی عموما تکرارهای متن را هم آوردهایم. علاوه بر این، بهترین شیوه خواندن این کتاب مطالعه همزمان آن با مثنوی است... مولانا عارف است اما نه عارفی که صرفا به عرفان و تصوف پرداخته باشد. شما در آثار سایر عرفا معمولا با مباحث عرفانی و صوفیانه سروکار دارید اما در مثنوی چنین نیست. مولانا با زندگی سروکار دارد. شاید بهجز سعدی هیچشاعر دیگری نیست که این همه ضربالمثل از کتاب او به زبان مردم راه پیدا کرده باشد.
...
معتقدم که خواندن هیچ کتابی به اندازۀ مثنوی مولانا، قلم را قدرتمند و چابک نمیکند... همینقدر میگویم که زبان فارسی در کمتر اثری به اندازۀ آثار مولانا زنده و پویا است. انس با این زبان نیرومند، قلم را برای خلاقیتهای بسیار مستعد میکند. تقلید از او و از هیچ کس دیگر جایز نیست؛ اما بیگانگی از سرمایههای پیشینی، ابتری و سترونی است... کسی که به شعور مخاطب احترام میگذارد، سخن تکراری نمیگوید، مغلطه نمیکند، بیمایه نمینویسد، وقت خواننده را همچون عمر خویش گرانبها میشمارد، جانب حقیقت را فرونمیگذارد،
...
قصهها اغلب به شکلی مطرح شده که انگار مخاطب قبلا آنها را شنیده است... قصه یوسف یک استثناست... اصل قصههای قرآن بسیار با خرافات آمیخته شده... مولوی به نظرم برداشتهای خیلی زیبایی از این قصهها داشته... حتی قصه هاروت و ماروت را که گفتم فقط در یک آیه قرآن به آن اشاره شده آوردهام... این قصهها واقعا میتواند منبع بزرگی برای ادبیات امروز ما باشد... نجیب محفوظ خیلی از این نثر تاثیر گرفته است
...
شمس تبریزی وقتی به قونیه میرسد؛ همه به جز اندکی از فرزندان و یاران نزدیک مولوی او را ساحر و جادوگری خطاب میکنند که مولوی را سحر کرده است. ولی شفاک در کتابش ذکر میکند که جلال الدین رومی با تمام شهرتی که در علم و سخنوری داشته هنوز سوالی در زندگیاش مطرح بوده است که جوابش را تنها در ملاقات و معاشرت با شمس جستجو میکند.
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصبشده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیتنامهای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد
...
تجربهنگاری نخستوزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاورهی بینالمللی را اداره میکند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه میدادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانیها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگیشان است... نباید شرکتهای دولتی به عنوان سرمایهگذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی!
...
هنرمندی خوشتیپ بهنام جد مارتین به موفقیتهای حرفهای غیرمعمولی دست مییابد. عشقِ اُلگا، روزنامهنگاری روسی را به دست میآورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که بهدست آژانسهای مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر میپیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا بهعنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمالگرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشمانداز آن
...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینههای اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قویتر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشهای که از قفقاز میآمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بینیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است
...
وقتی با یک مستبد بیرحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه میخورید، شگفتآور است که چقدر به ندرت احساس میکنید روبهروی یک شیطان نشسته یا ایستادهاید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی میکنند و لبخند میزنند... در شرایط مناسب، هر کسی میتواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستمهای خوب رهبران بهتر را جذب میکنند و سیستمهای بد رهبران فاسد را جذب میکنند... به جای نتیجه، روی تصمیمگیریها تمرکز کنیم
...