وقتی از داستان کوتاه سخن می‌گوئیم، دقیقاً انتظارمان چیست؟ سازه‌ای از نظام نشانه‌ها که به اعجاز روایت و سوار بر تخیل نویسنده بنا شده‌اند و می‌کوشند رابطه او را با جهانِ مثالی به رخ کشند؟ و یا ساختاری موجز که بر پایه حادثه‌ای واحد و واجدِ پرداخت، با آدم‌های محدود قد علم کرده و ابداً قصد بازگویی یک کل را ندارد؟ پاسخ هر چه باشد داستان کوتاه محصولی است محدود به دریچه نگاه نویسنده، و لاجرم مخاطب را پشت همان دریچه نگاه نویسنده می‌نشاند. به عبارت دیگر تقید جهان داستانی دوسویه است و به هم پوشانی با جهان مخاطب می‌انجامد.

تن سبز سلیمان متانت محبی

کتاب «تن سبز سلیمان» نوشته «متانت محبی» این هفته توسط نشر آسمون ریسمون در ١٠۶ صفحه و به شمارگان ١٠٠٠ نسخه منتشر شد. تن سبز سلیمان مجموعه ۶ داستان کوتاه‌تر و تمیز است که گاهی هنجار گریزند و به عناصر متافیکشن علاقه نشان می‌دهند و زمانی زیر سایه تجربی بودنِ روایت، ماهیتی ایجابی پیدا می‌کنند. در همه حال اما نویسنده می کوشد پیوندهای عمیقی با زمانه‌ای که در آن زیست می‌کنیم، برقرار کند. شاهد این ادعا «مکان فضا محوری» داستان‌های این کتاب است، بخصوص در دو داستان «لِی لِی در شیشه عطر مینیاتوری» و «تن سبز سلیمان» که فرهنگ و هنجارهای جامعه ایران را در آن بازگو می‌کند.

اکباتان در این سال‌ها نه تنها بخش مهمی از تاریخ معاصر شهری بوده که به دلیل قدمت، فرهنگ، قشر، طبقه و پیشینه آن در تهران به نمادی از فضای زیستی انسان معاصر بدل شده و نشانه‌ای آشکار از تغییرات نا بهنگام روابط اجتماعی در کلانشهر تهران بوده است، انتخاب این مکان در داستان اول کتاب، با مشاهدات دقیق و گزارش دهی نویسنده از مکان به اثری ذهنی در بستری اجتماعی بدل می‌شود. صحنه در این داستان نه به فضاهای تهیِ آپارتمانیِ رایج در داستان‌های یک دهه اخیر تنزل پیدا می‌کند و نه در بستر روابط کلیشه‌ای و ملال آور زوج‌ها فرو می‌غلتد، داستان از جزئیات خواندنیِ بسیار بهره‌مند است که در سایه فرم گرایی غلیظ خود به آدم‌هایی می‌پردازد که حضوری استعاری دارند و جایگاه خود را به اشیا می‌دهند، نسبت به جهان پیرامون دچار تشکیک‌اند و دچار از خود بیگانگی با اجتماع‌اند. امری که در داستان «تن سبز سلیمان» قوام بهتری می‌یابد و داستان از لحظه ورود لباس لجنی‌ها جذاب‌تر می‌شود؛ با جز نگاریِ موفق و کنترل مناسب شخصیت‌های فرعی (مثل مرد موزی و مرد عقبی) که وارد داستان می‌شوند. شگرد متانت محبی در اغلب داستان‌ها فاش کردن آرام آرام ایماژهای سورئالیستی و دوری جستن از فرم‌های عامه پسند و کلکتیویستی است. شجاعتِ درافتادن با ابژه تمثیلی و استعاره‌ها برای کار اول یک نویسنده، شگفت انگیز و هیجان آور است، چه ما این مهم را در آثار نویسندگان با تجربه‌ای چون بیژن نجدی، خورخه لوئیس بورخس، جرالد روزن، رابرت کوور و… به کرات دیده‌ایم. انتقال مفهوم داستان به کاربردهای تلمیح و کاراکترهایی از جهان خارج از مکان و زمان روزمره به ایجاد احساس نسبیت در جهانِ داستانی متانت محبی انجامیده است.

اما این که متانت محبی در نخستین اثر خود جسارت درافتادن با داستان‌هایی را می‌دهد که بار پنهان فلسفی در آن‌ها بر حجم روایت می‌چربد، قابل تأمل است. او با اتکا بر تصویر ذهنی، نظام فرمال و فرافکنی پارادیگماتیک، به امری خودارجاع در داستان‌ها دست می‌یابد که جهان داستانی او را «برقرار» نشان می‌دهد و شخصیت‌هایی را بنا می‌کند که در عین اقتدار، آماده فروپاشی نیز هستند.

متانت محبی نویسنده‌ای متکی بر طرح ذهنی پیش از نگارش است (اسکیس)، کلماتش چندین بار تراش خورده (تکوین) و از شیوه‌های سرریز کردن روایت (قلم را بر کاغذ گذاشتن و پیش رفتن، توسعه طرح و ایده به صورت بداهه) و بسط داستان به موازات نگارش پرهیز دارد.

عناصر درام در داستان‌های او بیش از هر چیز متکی بر دیالوگ است، دیالوگ خطرناک است و تیغی دو دم است، خطرناک از این بابت که سریعاً جای توصیف می‌نشیند و بار اطلاع دهی به مخاطب را یک تنه به دوش می‌کشد، اما باید جامعه را شناخت، میان مردم نفس کشید، با مردم زیست تا بتوان دیالوگ نوشت، نقش دیالوگ، امروز صرفاً ارائه اطلاعات نیست که بیشتر به عنوان سازنده اتمسفر، صحنه سازی و برسازنده جو روانی حاکم بر صحنه عمل می‌کند. داستان‌های متانت محبی اغلب دیالوگ محورند و کمتر موضوع محور.

انتشار چنین مجموعه‌هایی در شرایط فعلی که پس از یک افول سلیقه در دهه پیش و تنزل آشکار ادبیات داستانی ما به داستان‌های عامه پسند تجاری در قفسه ادبیات داستانی ایران، روند داستان کوتاه فارسی به سمت سطحی نگری رفت، جای امید و تحسین دارد و می‌توان به این استعدادهای جوان در عرصه ادبیات داستانی کشورمان امیدوار بود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...