شریعتی ظواهری از ایدئولوژی چپ را با ظواهری از تشیع اثنی عشری درآمیخته بود و وظیفه‌اش را فریاد کشیدن علیه ظلم و بیداد و خفقان و اختناق و اقتصاد سرمایه داری و تکنولوژی مدرن می‌دانست... شریعتی انقلابی بود آن هم در جامعه‌ای که اولین گام‌های مدرنیزاسیون را برمی‌داشت و با انقلاب تمام رشته‌های مدرنیزاسیون پنبه شد و جامعه به دهه‌ها عقب‌تر برگشت. این چه ربطی به متفکر بزرگ قرن بیستم دارد که نه انقلابی بود، نه چپ بود، نه راست بود و نه محافظه کار، بلکه فیلسوفی بود در حد افلاطون و ارسطو

محمد زارع شیرین کندی *

نقدی بر انتشار کتاب «شریعتی و هایدگر» نوشته سیدجواد میری

نفس نگارش و نشر کتابی با عنوان «شریعتی و هایدگر» نشان دهنده استمرار عقب ماندگی، به خود نیامدگی و درجا زدگی ما و نمونه و مظهر بارز توسعه نیافتگی ماست. شریعتی در مقام یک شیعه اثناعشری که فریادگر دردهای محرومان و مستضعفان عالم بود چه ربطی به هایدگر دارد؛ متفکری که پنجه در پنجه هراکلیتوس، پارمنیدس، افلاطون، ارسطو، دکارت، هگل می‌انداخت و از آنها سین جیم می‌کرد و از این استنطاق‌ها تفکری نو پدید می‌آورد که ناظر به وجود و زمان کنونی ماست. بعید بود که شریعتی صفحه‌ای از آثار هایدگر را عمیقا بفهمد تا چه رسد به این که در کنار او بنشیند و حرفی برای گفتن داشته باشد.



شریعتی ظواهری از ایدئولوژی چپ را با ظواهری از تشیع اثنی عشری درآمیخته بود و وظیفه‌اش را فریاد کشیدن علیه ظلم و بیداد و خفقان و اختناق و اقتصاد سرمایه داری و تکنولوژی مدرن می‌دانست. او روشنفکر ایدئولوگ بود، اما این چه ربطی به هایدگر در مقام متفکری دارد که آرام و صبور و سنگین به شیوه پدیدار شناختی و  هرمنوتیکی اصطلاحات یونانی و نحوه تطور آنها در دوره رومی و در دوره جدید را می‌کاوید تا راهی به اندیشه اصیل و سرآغازین یونانی بیابد و از این طریق متافیزیک دو هزار و پانصد ساله را واکاوی و واچینی کند. شریعتی انقلابی بود آن هم در جامعه‌ای که اولین گام‌های مدرنیزاسیون را برمی‌داشت و با انقلاب او و همراهان و همفکرانش تمام رشته‌های مدرنیزاسیون پنبه شد و جامعه به دهه‌ها عقب‌تر برگشت. این چه ربطی به متفکر بزرگ قرن بیستم دارد که نه انقلابی بود، نه چپ بود، نه راست بود و نه محافظه کار، بلکه فیلسوفی بود در حد افلاطون و ارسطو که می‌خواست در کلبه جنگلی خویش مطالعه و غور و تامل کند و زمان و زمانه را در یابد و بیندیشد. متفکری که اینک برای فهم آثارش باید سعی بلیغ و جهد کثیر کرد و باید استاد دید.

شریعتی نه علاقه داشت و نه فرصت، که دریابد در دنیای مدرن چه رخ داده و این عالم محصول چه اندیشه‌ای است. او صرفا تاریخ اسلام و جهت گیری طبقاتی آن را با مفاهیم و مقولات مارکسیستی تبیین می‌کرد و قادر به دیدن افق‌های پیش‌رو نبود و نمی‌توانست ببیند. اما هایدگر تحول عصر جدید را از اندیشه‌ها و بنیادهای فکری و فلسفی‌اش پی می‌گرفت و متافیزیک غرب را واچینی و واکاوی می‌کرد؛ طوری که  بدین سان عناصر و مولفه‌هایش به واسطه شیوه پدیدارشناختی ــ هرمنوتیکی او آشکار می‌شد. شریعتی دردمند بود و دردهایش را هنرمندانه بیان می‌کرد اما صرف دردمندی به تفکر عمیق و دقیق راه نمی‌برد. هایدگرِ متقدم متفکری دقیق و نظام‌مند بود و هایدگرِ متاخر هم به همان اندازه عمیق و دقیق بود اما محتوا و متعلق تفکرش گشت پیدا کرده بود.

شریعتی جایگاه خود را در تاریخ اخیر ما دارد و این جایگاه والایی است. لذا نباید با قیاس کردن او با بزرگان تفکر غربی این جایگاه را سست کنیم یا آن را تنزل بدهیم. شریعتی هرگز قابل قیاس با هایدگر نیست. در این کشور شاید بسیار نادر باشند کسانی که اندیشه‌های هیدگر را دریافته باشند، چه رسد به شریعتی که در عمر متاسفانه کوتاهش فرصت اندیشیدن به آرا و آثار هایدگر را پیدا نکرد.

شریعتی با دنیای جدید و محصولات آن علی الخصوص با سرمایه‌داری، اقتصاد لیبرال و اردوگاه‌های کار اجباری، آشوویتس و... سرستیز داشت اما هرگز فکر نمی‌کرد که همه آنها از ریشه واحدی برخاسته‌اند. شریعتی هرگز با خودبنیادی (سوبژکتیویته)، بشر انگاری، غیبت خدایان، مذهب اصالت علم و تکنیک در عمیق‌ترین صورت‌اش نیندیشید و شاید نمی‌توانست، به علت فشار زمانه، بیندیشد. اما تمام هم و غم هایدگر اندیشیدن مفاهیم مذکور در عمیق‌ترین صورت آنها بود. او به غرب و متافیزیک غرب در تاریخ دو هزار و پانصد ساله‌اش می‌اندیشید، چیزی که هرگز به مخیله شریعتی و امثال او هم خطور نمی‌کرد. درست است که شریعتی غرب ستیز بود و هایدگر هم منتقد غرب به شمار می‌آید، اما میان آن ستیز و این انتقاد تفاوت از ایدئولوژی تا تفکر فلسفی است و شرح و بیان آن به سال‌ها تامل و مطالعه و تحقیق نیاز دارد. اگر شریعتی با کامو و سارتر در یک جا نشانده می‌شد باز می‌توانست وجهی داشته باشد اما نشاندن شریعتی با هایدگر در یک مجلس نمی‌تواند وجهی جز بی‌خبری از اندیشه‌های هایدگر و عقاید شریعتی داشته باشد. آرای سطحی شریعتی کجا و تفکرات ژرف و استوار و دشوار هیدگر کجا!

* عضو هیأت علمی دانشنامه جهان اسلام و نویسنده کتاب‌هایی چون «تفسیر هایدگر از فلسفه هگل» و «هایدگر و مکتب فرانکفورت» و مترجم آثاری چون «لوکاچ و هایدگر: به سوی فلسفه‌ای جدید» اثر لوسین گلدمن

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...