شهری که ساکنانش همه فیلسوفند! | الف

 

آیدین سیارسریع، نویسنده‌ی «چرتوپیا»، که با نوشتن ستون‌های طنز سیاسی و اجتماعی در روزنامه‌های شهروند، مردم امروز و قانون، خود را به عنوان نویسنده و ژورنالیستی طنزپرداز معرفی کرده بود، کتاب‌هایی همچون «جلد سفید» را در قالب مجموعه طنزهای سیاسی، «ژاژنامه» را در قالب داستان‌های طنز مصور و همچنین فیلم‌نامه‌ی فیلم طنز مارموز را نیز در کارنامه‌ی خود دارد. او این بار اما قالب رمان را برای بیان طنزهای سیاسی و اجتماعی‌اش برگزیده است. قالبی که امکان ایجاد حاشیه‌های داستانی متنوع‌تر و پرداختن به جزئیات بیشتر را فراهم کرده است.

آیدین سیارسریع چرتوپیا

«چرتوپیا»، داستان شکل‌گیری و زوال مدینه‌ی فاضله‌ای است که بر اساس آرای افلاطون در جزیره‌ی چرت برپا شده است تا به مشکلات بشر در عرصه‌های مختلف سیاسی و اجتماعی و مخصوصاً اقتصادی پایان بدهد. این کشور- جزیره که در پی اخراج گروهی از فلاسفه از یونان شکل گرفته است، مانند هر جامعه‌ی نوپای دیگری با مشکلات و تهدیدهای داخلی و خارجی دست به گریبان است. اما با عزمی استوار در پی آن است تا همه‌ی این مشکلات را تنها با پناه بردن به فلسفه‌ی افلاطونی حل و فصل کند. شعاع گسترش و قدرت نفوذ فلسفه در این تمدن جدید تا بدان جاست که فرآیند حل مشکلات خانوادگی و عاطفی افراد و امور مربوط به آموزش و پرورش کودکان نیز از الگوهای تفکر فلسفی و شیوه‌ی استدلال فلاسفه می‌گذرد. واقعیت‌ها در این جامعه یا تحریف می‌شوند یا فروپاشانده و از نو ساخته می‌شوند تا همه چیز در راستای تفکر حاکمیت اتوپیا باشد: «به تماشای فیلم تایتانیک از تولیدات سخیف هالیوود نشستم. خوشبختانه در اتوپیا به چنان پیشرفتی در صنعت دوبلاژ رسیده‌ایم که می‌توانیم سری فیلم‌های امریکن‌پای و سریال یونانیِ نمای اسپارتاکوس را هم به آثار عمیق فلسفی تبدیل کنیم و نگرانی‌ای از این جهت درباره‌ی تایتانیک نداشتیم. تایتانیک هم مطابق انتظار بعد از دوبله‌ی یونانی به فیلمی تاثیرگذار و عمیق بدل شده بود.»

زمان داستان به روایت مقدمه‌ی نویسنده- راوی پس از سال 2009 و ظهور بحران‌های اقتصادی عمیق یونان است. دوره‌ای که در آن یونان، پشتوانه‌ی زبان و فرهنگ و تمدن اروپا، به دلیل همین مشکلات اقتصادی در آستانه‌ی فروپاشی سیاسی نیز قرار گرفت. مکان تمام رویدادهای داستان نیز جزیره‌ای مهجور از جزایر استرالیاست که به یاد کرت، جزیره‌ی معروف یونان، چرت نام گرفت. اعضای این جامعه نیز ابتدا از راه فراخوانی که به همه‌ی فیلسوفان سراسر جهان برای ساخت اتوپیای افلاطونی داده شده بود و سپس با اهدای پول قابل‌توجهی از سوی دولت، به این جزیره کوچ کرده و شهروند رسمی این مدینه‌ی فاضله شدند.

راوی داستان، سباستوس میکلانکوس، مشاور گذالفنون کبیر، فیلسوف‌شاه این جزیره، است که در قالب شرح یادداشت‌های روزانه، مسائل خرد و کلان این جامع را از منظر فیلسوفی افلاطونی روایت می‌کند. این مسائل گاه از روابط پشت‌پرده‌ی درباریان و زد و بندها‌شان مثل روابط عاطفی و عاشقانه‌ی فیلسوف‌شاه و هلن جون می‌گوید و گاه از مسائل اجتماعی جاری در میان مردم عادی حرف می‌زند؛ از شکی که نسبت به حاکمیت آریستوکراسی در فکر مردم ریشه دوانده و بارقه‌های ابتدایی حضور اندیشه‌های مبتنی بر حاکمیت دموکراسی که نه تنها در رفتار و گفتار مردم عادی کوچه و خیابان این آرمان‌شهر دیده می‌شود که حتی تا درون کاخ و در ذهن خود فیلسوف‌شاه نیز نفوذ کرده است. تهدید خارجی این جامعه‌ی آرمان‌گرای اتوپیایی دولت استرالیاست که دستور به تخلیه‌ی جزیره‌ی چرت داده است. اما این مشکل خارجی در مقابل بی‌تدبیری و سوء مدیریت و جدل‌های نابخردانه‌ی درباریان ناکارآمد و سران بی‌کفایت و بی‌تخصص حکومتی در این جزیره کمتر به چشم می‌آید. در این میان باید راهکارهای مدیریتی فی‌البداهه و خلاقانه‌ی فیلسوف‌شاه را نیز در نظر داشت که در بسیاری از مواقع مانند دستوری سلطنتی ورای نظر وزیران و مجلس ارائه می‌شود و همیشه نیز صریح و لازم‌الاجرا است. هرچند که راهکارهای گذالفنون کبیر معمولاً بر پایه‌ی استراتژی پاک کردن صورت مسأله شکل می‌گیرند.

علاوه بر افلاطون که نظراتش ستون اصلی و سنگ بنای جامعه‌ی فلسفی چرت است، فیلسوفان دیگری مثل دیوجانس و سقراط نیز به نوعی در داستان حضور دارند و بخش‌هایی از زندگی و آرای آن‌ها دست‌مایه‌ی خلق گوشه‌هایی از طنز داستان می‌شود: «نوبت به جناب دیوجانس، فیلسوف‌وزیر رفاه رسیده بود تا نظرشان را اعلام کنند. ایشان از معدود فیلسوفانی بودند که مرام و مسلک فیلسوف هم‌نام‌شان را دقیقاً در زندگی اجرا می‌کردند. لباس‌های کهنه و پاره می‌پوشید، روزانه جز آب کرفس و پاره‌ای نان جوین لب به طعام نمی‌زد و به طور کلی در یک بشکه زندگی می‌کرد. همواره این جمله ورد زبانش بود که فیلسوف باید مثل سگ زندگی کند. مشخصه‌ی دیگر دیوجانس این بود که همیشه چراغ‌قوه‌ی گوشیِ موبایلش روشن بود و روز و شب با آن به دنبال انسان می‌گشت.» شخصیت‌های داستانی این رمان که ساکنان این شهر فلسفی را تشکیل می‌دهند نیز همگی فیلسوفند و با شغل‌هایی مانند فیلسوف‌وزیر، فیلسوف‌فروشنده، فیلسوف‌راننده، فیلسوف‌خدمتکار، فیلسوف‌آشپز و ... ایفای نقش می‌کنند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...