محمود اکبرزاده (محسن طیب) از انتشار 250 قصه برگرفته از ماجراهای روزمره در بطن جامعه در کتاب «داستان زندگی» خبر داد و گفت که این مجموعه 10 جلدی از سوی انتشارات آرون منتشر شده است.

250قصه‌ در 10 جلد از داستان زندگی محمود اکبرزاده

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، اگر در زندگی روزمره‌مان لختی بیاندیشیم، می‌بینیم هر روز اتفاق‌های کوچک و بزرگی درزندگی‌مان می‌افتد که هر کدام می‌تواند سوژه‌ای برای نوشتن داستان‌های کوتاه و بلند باشد ولی ما خیلی ساده و بی‌توجه از کنارشان رد می‌شویم. اما محمود اکبرزاده (محسن طیب) داستان‌نویس و روزنامه‌نگار پیشکسوت از کنار این ماجراها ساده عبور نکرده، و از هر ماجرایی، داستانی کوتاه خلق کرده است. این داستان‌ها در قالب مجموعه 10 جلدی «داستان زندگی» از سوی انتشارات آرون منتشر شده و شامل حدود 250 داستان است که هر کدام فضاهای مختلفی را به تصویر می‌کشد.

محمود اکبرزاده درباره این مجموعه به ایبنا گفت: اغلب این داستان‌ها از بطن جامعه است و به موضوعات اجتماعی می‌پردازد به همین دلیل هم نام «داستان زندگی» را برای این مجموعه انتخاب کردم.

این نویسنده افزود: اولین «داستان زندگی» را در سال 1370 در مجله اطلاعات هفتگی نوشتم. بعد از آن مسئول بخش داستان در این مجله شدم و نوشتن داستان‌های زندگی ادامه یافت. در آنجا مراجعه‌کنندگانی داشتیم که درباره داستان‌های زندگی‌شان و مشکلاتشان با ما صحبت می‌کردند و من چون نمی‌خواستم به‌صورت خبر یا گزارش این مطالب را کار کنم، با سوژه گرفتن از ماجرای زندگی آن‌ها، داستان‌هایی می‌نوشتم تا به قلم خودم منتشر شود. البته بسیاری از داستان‌ها را از زبان خودشان می‌نوشم و راوی اغلب داستان‌ها اول شخص است.

او درباره دلیل انتخاب نام مستعار محسن طیب نیز توضیح داد: به دلیل اینکه من خارج از کار مطبوعاتی، همزمان در زمینه نوشتن کتاب هم فعالیت داشتم، وقتی شروع به نوشتن این داستان‌ها در اطلاعات هفتگی کردم نام «محسن طیب» را انتخاب کردم که خیلی هم بی‌ربط نبود. درواقع محسن اسم دوم من است و طیب هم نام خانوادگی مادرم.

250قصه‌ در 10 جلد از داستان زندگی محمود اکبرزاده

این نویسنده در ادامه بیان کرد: داستان‌هایم هفته‌ای یک‌بار در قالب مطلبی دو‌-سه‌ صفحه‌ای به نام داستان زندگی منتشر می‌شد و هر دفعه هم داستانی مستقل بود. سی سال گذشت. در طول این سال‌ها دوست داشتم این داستان‌ها را در قالب کتابی منتشر کنم اما فرصتی پیش نیامد تا اینکه چهار سال پیش، بعد از بازنشستگی تصمیم گرفتم این کار را انجام دهم و به دنبال فرصتی بودم تا گزیده‌ای از این داستان‌ها را منتشر کنم تا اینکه کرونا شایع شد و خانه‌نشین شدیم و بعد از بررسی بیش از هزار داستانی که نوشته بودم حدود 250 داستان که به نظرم می‌رسید جذاب‌تر و واقعی‌تر و به زمان فعلی نزدیک‌تر بود را انتخاب کردم و در 10 جلد تنظیم کردم و هر جلد شامل 23 تا 25 داستان است. همزمان با آغاز شیوع ویروس کرونا یعنی از اوایل بهمن‌ماه 1398 شروع به جمع آوری و گزینش داستان‌ها کردم و اول اسفندماه آن‌ها را به انتشارات آرون تحویل دادم و درنهایت اول خرداد 10 جلد آن منتشر شد.

اکبرزاده درباره مبنای انتخاب موضوعات برای این داستان‌ها نیز توضیح داد: اغلب این داستان‌ها براساس واقعیت است و نامه‌هایی که به دستم می‌رسید. بعضی از داستان‌ها هم مخصوصا داستان‌هایی که مربوط به قهرمان‌های جنگ است برگرفته از خاطرات خودم است. زمانی که در منطقه بودم، خاطراتی از رزمنده‌هایی که با آن‌ها زندگی کردم در ذهنم مانده بود که تبدیل به داستان کردم. مثل «سقا بی‌خیال» که حکایت یکی از رزمندگانی است که مدت مدیدی به رزمنده‌ها آب‌رسانی می‌کرد. هر وقت می‌آمد خنده بر لبانش بود و می‌گفت و می‌خندید، انگار هیچ غم و غصه‌ای نداشت اما بعدها که داستان زندگی‌اش را برایمان تعریف کرد، متوجه شدم همه خانواده‌اش در بمباران دزفول از بین رفته‌اند اما با این حال خیلی با روحیه و شاد بود و ما اسمش را سقا بی‌خیال گذاشته بودیم.

او با اشاره به اینکه انتخاب داستان‌ها در هر کتاب، تقسیم‌بندی خاصی ندارد، گفت: نمی‌خواستم داستان‌ها را تفکیک موضوع کنم. یعنی مثلا داستان‌های مربوط به جنگ یا داستان‌های کودکان کار را از داستان‌های اجتماعی، عاشقانه و ... جدا کنم تا خواندن یک کتاب برای هر مخاطبی با هر سلیقه‌ای جذاب باشد.

این نویسنده افزود: سعی کردم در داستان‌هایم به موضوعات روز و مشکلاتی که جامعه ما با آن‌ها دست‌به‌گریبان است، بپردازم. مثلا در تعدادی از قصه‌‌هایم به سنت‌های ناپسند آلوده به تعصب و جهلی که نه شرع، نه قانون، نه عرف برایش حکمی ندارد مانند فاجعه‌ای که برای رومینا اشرفی افتاد، اشاره کرده‌ام. یا مشکلاتی مانندریزگردها که در بطن جامعه‌اند و ظلمی که در سیستان و بلوچستان در زمینه ریزگردها به مردم صورت می‌گیرد.

به گفته اکبرزاده «ناخالصی یک معجون، پر عقاب، بچه قرتی، چای داغ، تصمیم سوم، عشق ایرانی، زخم قدیمی، گل‌های چرک، گردنبند و خاک» عنوان‌های 10 جلدی است که از این مجموعه با شمارگان 500 نسخه و قیمت 45 هزار تومان برای هر جلد از سوی انتشارات آرون منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...