مجموعه داستان «خرس و تب مارکز» نوشته ری‌را عباسی منتشر شد.

8 داستان کوتاه از خرس و تب مارکز

به گزارش ایسنا، این مجموعه با هشت داستان در ۱۳۶ صفحه توسط نشر علم منتشر شده و در این شرایط به دلیل تعطیلی بعضی مراکز، فروش اینترنتی دارد. 

در معرفی این کتاب عنوان شده است: داستان «خرس و تبِ مارکز» که نام این مجموعه بر آن گذاشته شده به نوعی ادای دینی است که نویسنده به نویسنده مورد علاقه‌اش گابریل گارسیا مارکز داشته و پیوندی بین دریافت‌های پیرامونش با استفاده از شخصیت نوشتاری مارکز روایت شده است. چند داستان این مجموعه و همین داستان در سال ۱۳۷۸ نوشته شده‌اند. هسته اصلی داستان‌ها روایتی از باورهای مردمی است که در گوشه و کنار زندگی می‌کنند، با ترس‌ها، بخشش‌ها، قضاوت‌ها و ندامت‌ها، زندگی زنانی که به ظاهر از ما دور هستند و بافت زندگی‌شان تفاوت‌هایی دارد. شاید این کتاب توجه دارد به خلوص مردمی که از این فضا دور شده‌اند و یا هر چه جلوتر می‌رویم خیلی عناصر هنوز به صورت عادت در ما وجود دارد. آن باورهای عادت‌شده و اسطوره‌هایی که ناگزیر زندگی ما را تا به امروز شکل و وسعت داده‌اند. نام داستان‌ها در فهرست کتاب کوتاه شده‌اند: «خرس»، «آب»، «گل»، «خار»، «مجسمه»، «مرد»، «ماه» و «درخت». 

نوشته پشت جلد کتاب: «شاید معجزه همان اتفاق ساده‌ای‌ست میان سادگی مردم.»
از سیاهی درد روی تخت افتادم. چشم که باز کردم، جلیقه‌ قرمزش کنار پالتوَم آویزان بود. به شعله‌ هیزم و پرده‌های سفید خیره شدم. در باز شد. با همان هیبت به خانه آمد. سرتا پا خیس بود، لباسش را درآورد. موهای بافته‌اش را آرام از بافت رها کرد. کف پا را به اجاق چسباند. پتوی چهارخانه‌ای به سر انداخت، از زیر بالشت زنگوله را به صدا درآورد و کنار من و آتش نشست و گفت:
اگر زنی به خانه‌اش مردِ گم‌کرده‌ای پیدا کند چه کند؟

................ هر روز با کتاب ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...