کتاب «ذن، گوشت و استخوان (مجموعه‌ای از نوشته‌های ذن و پیش از ذن)» اثر پال رپس با ترجمه سهراب دریابندری توسط نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش مهر، نسخه اصلی این کتاب در سال ۲۰۰۰ توسط انتشارات پنگوئن در لندن به چاپ رسیده است.

این کتاب، یکی از مشهورترین و پرفروش‌ترین کتاب‌های ذن به زبان انگلیسی است. پال رپس که گردآوری این اثر را انجام داده، متولد ۱۸۹۵ در آمریکاست که در سال ۱۹۹۰ درگذشت. او هنرمند و شاعر بود و بیشتر نوشته‌های کتاب پیش رو، نوع خاصی از ادبیات ذن هستند که به آن «کوآن» می‌گویند. کوآن شکل جدید و ژاپنی کلمه «گُنگ-آن» از زبان چینی است که به تعبیر مترجم کتاب، شاید بهترین ترجمه برایش «قضیه» باشد.

کوآن گاهی همراه با نظر یا توضیح یک استاد ذن است که باید به روشن‌کردن شاگردان کمک کند، اما این خطر وجود دارد که این نظرنویسی‌ها از حد بگذرد و مفهوم خود کوآن یا قضیه را محدود یا یک‌وجهی کند. بارها پیش آمده که استادهای بزرگ ذن کوآن‌های مشهور خود یا دیگران را همراه نظرها به آتش افکنده‌اند.

کتاب پیش رو، چهار بخش اصلی یا چهار کتاب با عناوین «۱۰۱ داستان ذن»، «دروازه بی‌در»، «دَه وَرزا» و «تمرکز» را در خود جا داده است. کتاب «۱۰۱ داستان ذن» اولین‌بار در سال ۱۹۳۹ توسط رایدر و شرکا در لندن و شرکت دیوید مک‌کی در فیلادلفیا چاپ شد. این داستان‌ها تجربه‌های واقعی استادان چینی و ژاپنی ذن طی ۵ قرن است. «دروازه بی‌در» در سال ۱۹۳۴ توسط جان موری در لس‌آنجلس چاپ شد. این کتاب مجموعه کوآن‌هایی است. استادهای ذن برای راهنمایی مریدها به سوی رهایی از آن‌ها استفاده می‌کنند. این کوآن‌ها برای اولین‌بار در سال ۱۲۲۸ توسط یک استاد چینی ثبت و ضبط شده‌اند. کتاب «ده ورزا» هم اولین‌بار در سال ۱۹۳۵ در آمریکا چاپ شد. این کتاب هم ترجمه‌ای از رساله تصویری مشهور چینی در قرن دوازدهم بود که درباره مراحل آگاهی که به روشنی ذهن منتهی می‌شوند، نوشته شده‌اند. «تمرکز» هم یک بازنویسی از دست‌نوشته‌های کهن به زبان سانسکریت است که اولین‌بار در بهار ۱۹۵۵ در نشریه جنتری نیویورک منتشر شد. این کتاب هم نمایانگر مکتب دیرینه‌ای است که پس از گذشت حدود ۴ هزار سال در کشمیر و مناطقی از هند زنده است و به احتمال زیاد می‌تواند ریشه ذن باشد.

در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم:

استاد معبدِ کِنین، موکورای بود؛ رعد خاموش. او کارآموز کوچکی داشت به نام تویو که فقط دوازده سال داشت. تویو می‌دید که مریدهای بزرگ‌تر هر صبح و شب به اتاق استاد می‌روند که سوال کنند و در سانذِن راهنمایی حضوری بگیرند. به آنها کوآن داده می‌شد تا دچار سرگردانی ذهنی نشوند.

تویو هم می‌خواست سانذن کند.
موکورای گفت: «مدتی صبر کن. تو زیادی جوان هستی.»
ولی کودک آنقدر اصرار کرد تا اینکه استاد پذیرفت.
شب، سر وقت، تویویِ کوچک در درگاه اتاق سانذن موکورای حاضر شد. او به گانگ ضربه زد تا حضورش را اعلام کند، سه‌بار با احترام بیرون در تعظیم کرد، و رفت تا در سکوت محترمانه جلو استاد بنشیند.
استاد گفت: «تو می‌توانی صدای دست‌ها را وقتی به هم می‌خورند بشنوی. حالا صدای یک دست را به من نشان بده.»
تویو خم شد و به اتاق خودش رفت تا به این موضوع فکر کند. از پنجره می‌توانست صدای موسیقیِ گِیشاها را بشنود. گفت: «آ، فهمیدم!» شب بعد، وقتی که دوباره استاد از او خواست که صدای یک دست را دربیاورد، او موسیقی گیشاها را نواخت.

استاد گفت: «نه، نه، اصلاً قابل قبول نیست. این صدای یک دست نیست. اصلاً نفهمیدی.»
تویو که فکر می‌کرد موسیقی ممکن است مزاحمش بشود بارِ خودش را به جای ساکتی برد. دوباره مشغول مراقبه شد. «صدای یک دست چه می‌تواند باشد؟» صدای چکه آب به گوشش خورد. فکر کرد: «فهمیدم.»
بار بعد که نزد استاد رفت صدای چکیدن آب درآورد.
موکورای گفت: «این چیست؟ این صدای چکیدن آب است. دوباره سعی کن.»
تویو ناامید و تهی به مراقبه پرداخت تا صدای یک دست را بشنود. او نفس باد را شنید ولی آن صدا قبول نشد.
او، هو کشیدن جغد را شنید ولی آن هم رد شد.
صدای یک دست، ملخ‌ها هم نبودند.
تویو بیشتر از ده بار با صداهای مختلف نزد استاد موروکای رفت. همه‌شان نادرست بودند. بیشتر از یک‌سال به اینکه صدای یک دست چه می‌تواند باشد فکر کرد.
آخر تویویِ کوچک وارد مراقبه واقعی شد و از همه صداها گذشت. او بعدها گفت: «دیگر نمی‌توانستم صدا جمع‌آوری کنم. برای همین به صدای بی‌صدا رسیدم.»
تویو صدای یک دست را فهمیده بود.

این کتاب با ۱۹۶ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۲۶ هزار تومان منتشر شده است.

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...