کتاب «پایان دموکراسی» نوشته دیوید رانسیمن با ترجمه حسین پیران توسط نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش  مهر، نسخه اصلی این کتاب در سال ۲۰۱۸ در لندن چاپ شده است. خطر مهمی که نویسنده کتاب «پایان دموکراسی»‌ قصد دارد با این کتاب آن را گوشزد کند، این است که اگر دموکراسی مغفول بماند یا تضعیف شود، بعید نیست یک امپراتور بد،‌ به آهستگی در نهادهای آن بخزد و جا خوش کند؛ طوری‌که دیگر نتوان از دستش خلاص شد.

دیوید رانسیمن استاد انگلیسی رشته علوم سیاسی، معتقد است موفقیت دموکراسی، خود عامل اصلی شکست آن است. به این‌ معنی که پس از چند نسل موفقیت و کارآمدی، مردم کشورهای پیشرفته و دموکراتیک تصور می‌کنند که هیچ‌خطری نمی‌تواند دموکراسی را تهدید کند و دموکراسی برابر همه آسیب‌ها مصون است. این وضعیت به نوعی به مسامحه انجامیده، به این معنی که به‌گمان مردم، دموکراسی به خودی خود از عهده هرگونه تهدیدی برمی‌آید، زیرا تنها نظام کارآمد و همه‌پسند است و جایگزینی ندارد. این تساهل به نقطه ضعفی بزرگ تبدیل شده است. مردم تصور می‌کنند اگر هرچند سال یک‌بار پای صندوق رای بروند مساله حل است. در حالی‌که کسی به فکر حراست از این ساز و کار پیچیده نیست، در حالی‌که نیروهایی زیاد از درون و بیرون مشغول تخریب آن هستند.

نویسنده این کتاب ضمن اشاره به این‌که دموکراسی لیبرال و تجارت آزاد هم‌اکنون نیز مخالفان جدی در سطوح ملت‌ها و دولت‌ها دارد، می‌گوید جنبش‌های گسترده در دنیا توانسته دولت‌هایی با این تفکر را سرپا نگه دارد، براساس مخالفت با آن دو اصل بنا شده است. رانسیمن معتقد است در حال حاضر، جز چند دولت غربی نسبتا کوچک، این تفکر جدید یا قدرت را به دست گرفته یا چنان قوی است که دولت چاره‌ای جز تبعیت از آن تفکر نمی‌بیند. ایالات متحده، روسیه، چین، هند، انگلستان، همه اکنون در جهت مخالف دموکراسی لیبرال و تجارت آزاد قرار گرفته‌اند. در فرانسه و ایتالیا و آلمان و اتریش و هلند و بلژیک هم مخالفان تفکر مزبور در قامت ملی‌گرایی افراطی و مخالفت با مهاجرت بسیار قوی هستند. این وضع عینا در اروپای شرقی هم دیده می‌شود، به‌ویژه در مجارستان و لهستان.

کتاب پیش‌رو، ۴ فصل و دو بخش «نتیجه» و «سخن آخر» دارد که به‌ترتیب عبارت‌اند از: کودتا، فاجعه، چیرگی فناوری، چیزی بهتر از این؟، نتیجه: و بدین‌سان دموکراسی به پایان می‌رسد، سخن آخر: ۲۰ ژانویه ۲۰۵۳.

در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم:

در اوج جنگ سرد، سلاح‌های هسته‌ای، قوه محرکه مالیخولیای سیاسی بود. شاهکار استانلی کوبریک، کارگردان معروف، یعنی فیلم «دکتر استرنج لاو: یا چگونه یاد گرفتم نگران بمب نباشم و بلکه آن را دوست بدارم» که در سال ۱۹۶۴ ساخته شد، بهترین روایت سینماییِ مالیخولیایی است که سیاست آمریکا در آن زمان گرفتارش بود. فیلم، دنیای تئوری‌های توطئه را با طنزی تلخ به سخره گرفت، ولی در عین حال به گسترش آن تئوری‌ها نیز کمک کرد. وضعیت فوق سری پروژه‌های هسته‌ای که ناگزیر بود، آن را به موضوعی بسیار مستعد برای باورنکردنی‌ترین حکایات و دسیسه‌ها تبدیل کرده بود. در دنیای وارونه «تضمین نابودیِ متقابل»، که استراتژی رسمی جنگ احتمالیِ اتمی بود، هیچ چیز غیرممکن و باورنکردنی نبود. در دنیای امروز که تئوری‌های توطئه همه‌جا دیده می‌شود، دسته‌ای بسیار اندک از آن تئوری‌ها به تسلیحات هسته‌ای ارتباط دارد. مالیخولیا از آن موضوع رخت بر بسته و به موضوعاتی دیگر نقل مکان کرده است. کیسینجر که زمانی برجسته‌ترین نماد پشت پرده شیطانیِ دموکراسی امریکا بود، اکنون به مقام سابق و بی‌رمقِ کنفرانس‌های بین‌المللی تبدیل شده است. وقتی فاش شد که کیسینجر در پشت صحنه به ترامپ مشورت می‌دهد، به کمتر کسی احساس نگرانی و ترس دست داد. حتی بیشترِ مردم تا حدودی احساس فراغت می‌کردند. وضعیت تا این اندازه تغییر کرده است.

خطر فاجعه اتمی روی دیگر سکه خطر ناشی از تغییرات اقلیمی است.

این کتاب با ۲۶۰ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۳۷ هزار تومان منتشر شده است.

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...