به گزارش ایبنا، «چادر کردیم رفتیم تماشا» جلد اول از مجموعه سفرنامه‌های قدیمی زنان است که در نشر اطراف منتشر شده است.

چادر کردیم رفتیم تماشا

این سفرنامه که همزمان با حکومت ناصرالدین‌شاه نگاشته شده است، از نظر تاریخی و مذهبی از اهمیت زیادی برخوردار است. در بخش اول نویسنده در مورد شروع سفرش از کرمان، رفتن به بمبئی و سختی‌ها و ماجراهای سفر حج و عتبات می‌نویسد. در بخش دوم با پایان سفر حج و رسیدن به تهران نوع نگارش سفرنامه تغییر می‌کند. در تهران نویسنده مدتی طولانی در دربار ناصری می‌ماند. روزنگاری‌های دقیق نویسنده به عنوان یک غریبه از دربار ناصری، تصویر خواننده از وضعیت حاکمیت در آن دوره را کامل می‌کند. اطلاعات ما از زندگی پادشاهان قاجار به طور معمول از نوشته‌های نزدیکان شاه به دست می‌آید اما نویسنده‌ی این سفرنامه از آشنایان دور خانواده‌ شاه بوده و به خاطر سکونت در کرمان مراوده‌ زیادی با آنها نداشته است. به همین دلیل آنچه در این برخورد از دربار و حرمسرای ناصرالدین شاه دیده و نوشته، با روزنگاری‌های دیگری که خوانده‌ایم، متفاوت است.

حاجیه خانم علویه کرمانی مؤلف «روزنامه سفر حج، عتبات عالیات و دربار ناصری» در بخشی از اثر خود به مراسم ویژه ماه محرم می‌پردازد و در این بخش از حضور زنان در تعزیه چنین می‌نویسد: «امروز که هجدهم (شعبان) است، الحمدالله گلوی خانم تاج السلطنه (دختر ناصرالدین شاه و تازه عروس) بهتر است و امروز اول تعزیه تکیه دولت است. چهار ساعت به غروب مانده اول تعزیه است. رفتیم در تکیه دولت، دو سه طبقه ساخته شده، ولی مختلف. بعضی جاها ســه طبقه است، بعضی جاها دو طبقه است.

زن‌های شاه و کلفت‌ها طبقه اول و دویم، توی بالاخانه‌ها تمام زنبوری کشیده. شاه خودش و عزیزالسلطان (نوجوانی عزیزکرده شاه) هم با چند نفر پیشخدمت مخصوص در طبقه اول می‌نشیند. طبقه آخری همه طاق‌نماها بسته. نمی‌دانم چقدر اسباب چراغ، هر چه بگویم بیشــتر و بالاتر اســت. روزها هم چراغ‌های بعضی طاق‌نماها روشــن، شــب که چه عرض کنم که کرور کرور چراغ روشن...»

او در جای دیگری می‌نویسد: «امروز که شنبه بیستم است، باز ظهر از خواب برخاسته، به طریق دیروز رفتم تعزیه. ولی شاه اینجا شب و روز پهلوی زن‌هایش می‌نشیند. منزل خاصی ندارد. گاهی این اطاق، گاهی آن اطاق، گاهی پشت زنبوری با زن‌ها صحبت می‌کند. دخترهای مردم را تماشا می‌کند، پول می‌دهد. مردم بیعار هم دخترها را می‌آورند نشان می‌دهند.»

رسول جعفریان در پیشگفتار این کتاب که نشر اطراف آن را بازچاپ کرده است، می‌نویسد: «
مجموعه ده جلدی سفرنامه های حج قاجاری، حاوی متن هشتاد سفرنامه حج از مردان و زنان قاجاری است، متنی که سرشار از داده های تازه و بکر در باره جغرافیای ایران و کشورهای در مسیر حج، از عثمانی و عراق و شام و نیز هند و راه های دریایی است. ذخیره ای است بسیار با ارزش که هنوز ارزش آن به درستی آشکار نشده و محتوایش مورد بحث قرار نگرفته است. شماری از اینها، سفرنامه‌های زنان قاجاری است که تا آنجا که می‌دانم، چندین مقاله در فرنگ و نیز کشور خودمان درباره سفرنامه‌های حج زنان نوشته شده است. در میان آن‌ها، سفرنامه «سیده عالیه خانم کرمانی» درخشش خاصی میان آن‌ها دارد. اولین باری که نسخه این سفرنامه را در کتابخانه دانشگاه، در میان دهه هفتاد دیدم، فهمیدم که چه گوهری است. هرچه خواندم، به ارزش آن بیشتر پی بردم و با شوق بیشتری رویش کار کردم. آن وقت، و حتی پس از چاپ، و به رغم تلاش مرحوم باستانی پاریزی، نویسنده را نشناختیم، تا آن که بعدها، یادداشتی از دوستی کرمانی آمد که او را شناسانده بود. ما به حدس، «علویه کرمانی» را انتخاب کردیم، اما معلوم شد نام درست عالیه خانم کرمانی بلکه شیرازی است. 
بخش مهمی از حُسن این سفرنامه، به حس زنانگی نویسنده است که از تمام وجنات عبارات آشکار است. زنی با وجوهی گسترده، هم تلاشگر، هم فکور، هم پر احساس و پرجاذبه، هم لطیف و خوشمزه، و هم پرنفوذ. زنی که به اندرونی میرزای شیرازی، آن مرجع بزرگ راه دارد، و وقتی به تهران می‌آید، مدت‌ها در اندرونی ناصرالدین شاه به رتق و فتق امور دختران و ازدواج آنان می پردازد. سفرنامه سرشار از داده‌های با ارزش از هر آنچیزی است که بر سر راه او بوده است. سفرنامه ای پر احساس.»

«چادر کردیم رفتیم تماشا: سفرنامه عالیه خانم شیرازی»، بر اساس کتاب روزنامه سفر حج به کوشش رسول جعفریان در نشر اطراف و به قیمت 28000 تومان منتشر شده است.

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...