داستانی عشقی از سالهای جنگ جهانی دوم است. در کانون ماجرا جمیله، دختر جوان قرقیزی، قرار دارد که همسر دوست‌نداشتنی‌اش، صادق،‌ در ارتش شوروی خدمت می‌کند. راوی مستقیم داستان، سعید، برادر ناتنی و پانزده ساله صادق است که زن برادرش را می‌ستاید و خود را حامی و مدافع او می‌شمرد. جمیله با دیگر زنان جوان روستا فرق دارد، خودآگاه،‌ خودرأی و گاه نیز گستاخ است و به هیچ‌وجه حاضر نیست خود را فقط یک مخلوق آماده به خدمت بداند...

جمیله  |  چنگیز آیتماتوف
جمیله
[Djamila] یا اُون [Ovon]. داستانی از چنگیز آیتماتوف (1) (1928-   )،‌نویسنده روس، که در 1958 در مجله‌های آلاتو (2) (فروزنده (3) به زبان قرقیزی) و دنیای نو (4) (به زبان روسی) چاپ شد و سپس در 1959 منتشر گردید. وی که فارغ‌التحصیل رشته ادبیات از آموزشگاه گورکی (5) مسکو است، ابتدا به زبان قرقیزی و روسی می‌نوشت. او پس از موفقیت فوق‌العاده این نخستین اثر بلند منثور، آثاری مستقیماً به زبان روسی منتشر کرد. اون (ترجمه تحت‌اللفظی آن نغمه یا آوا است) داستانی عشقی از سالهای جنگ جهانی دوم است. در کانون ماجرا جمیله، دختر جوان قرقیزی، قرار دارد که همسر دوست‌نداشتنی‌اش، صادق،‌ در ارتش شوروی خدمت می‌کند. راوی مستقیم داستان، سعید، برادر ناتنی و پانزده ساله صادق است که زن برادرش را می‌ستاید و خود را حامی و مدافع او می‌شمرد. جمیله با دیگر زنان جوان روستا فرق دارد، خودآگاه،‌ خودرأی و گاه نیز گستاخ است و به هیچ‌وجه حاضر نیست خود را فقط یک مخلوق آماده به خدمت بداند لذا کارهای سخت را به شوهرش وامی‌گذارد. جمیله همیشه می‌داند چطور پسرکهای سمج را از سر خود باز کند تا اینکه دانیار (6) خجالتی و رؤیایی، که از جنگ بازگشته و نقطه مقابل مردانی است که زنها شیفته آنها می‌شوند، قلب او را می‌رباید. جمیله با او می‌گریزد و به این ترتیب، خود را نه فقط از پیوندهای سنتی مرسوم، بلکه از همه قید و بندها آزاد می‌کند. تنها کسی که او را به خاطر این عمل نکوهش نمی‌کند، سعید جوان است که نقاش می‌شود و این زوج نامشروع را از ذهن به تصویر می‌کشد:‌ «جمیله برو، از هیچ‌چیز پشیمان نشو، تو سعادت دشوار خود را یافته‌ای ... من هر دو شما را می‌بینم و صدای دانیار را می‌شنوم، او مرا به حرکت فرامی‌خواند. من از میان جلگه‌ها به خیمه خود می‌روم، آنجا رنگهای تازه می‌یابم، در هریک از تابلوهایم، ترانه دانیار مترنم می‌شود و قلب جمیله می‌تپد.»

اینکه از یک موضوع ساده و داستانی می‌توان اثری شاعرانه پدید آورد، پیش از هرچیز، به عناصر غنایی زبان مربوط می‌شود. در کنار وصف طبیعت، که از زیبایی کم‌مانندی برخوردار است، تصویر دلکش وجود اشکال زندگی و اندیشه‌های سنتی شرقی و مدرن در کنار یکدیگر خواننده را مجذوب می‌سازد. کلیشه‌هایی که در آثار نویسندگان سرزمینهای آسیایی شوروی جلب توجه می‌کنند، در اینجا به کلی کنار گذارده شده‌اند. منتقدان داخلی و خارجی با شور و  هیجان از این داستان استقبال کردند. (لوئی آراگون (7) در مقدمه ترجمه فرانسوی این اثر، که در 1959 منتشر شد، آن را «زیباترین داستان عشقی جهان» نامید.) این داستان در شمار آن دسته از آثار ادبیات شوروی است که بیش از همه ترجمه شده‌اند. آیتماتوف در 1963، به خاطر مجموعه دیگری از داستانهایش، جایزه دولتی لنین (8) را دریافت کرد.

فرزانه کریمی. فرهنگ آثار. سروش

1.Cingiz Ajtmatov 2.Ala-Too 3.Frunze 4.Novyj mir 5.Gor’ki
6.Daniyar 7.Louis Aragon 8.Lenin

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...