«سونات کرویتسر و چند داستان دیگر» ترجمه بخشی از کتاب چهارده‌جلدی مجموعه آثار تولستوی با داستان‌هایی چون سعادت زناشویی، مرگ ایوان ایلیچ، سونات کرویتسر، ارباب و بنده، پدر سرگی و داستان یک کوپن جعلی است.

به گزارش خبرآنلاین، نشر چشمه به‌ تازگی کتابی با نام «سونات کرویتسر و چند داستان دیگر» از لیو تولستوی را منتشر کرده است. این کتاب شامل شش داستان نیمه‌بلند است که از ترجمه و چاپ اغلب آنها سال‌ها می‌گذرد و سروش حبیبی بعد از گذشت سال‌ها آنها را با ترجمه ا‌ی جدید در این مجموعه گرد‌آورده است.

در داستان‌های روسی، اغلب خواننده روابط خانوادگی آدم‌های آن جامعه و مناسبات‌شان با یکدیگر بوده‌ایم. مناسباتی که آداب معاشرت و اشرافی‌گری بر آن سایه دارد. مهمانی‌های عصرانه، زن‌هایی که با لباس‌های بلند و فاخر، چتر به‌دست قدم می‌زنند، مردهایی که با لباس‌های رسمی در مهمانی‌ها شرکت می‌کنند، روابط کاری مردها در محیط‌های کاری با یکدیگر و رابطه‌ زنها با همدیگر در خلال مهمانی‌ها و حتی شیطنت‌هایشان، همه در داستان‌های کلاسیک روسی حضور دارند با همین مضامین و فضا، لیو تولستوی داستان‌های «سونات کرویتسر» را روایت می‌کند.

نویسنده سونات کرویتسر را به‌عنوان یک عصر غریب، قدرتمند و در عین حال جدلی به خواننده می‌شناساند که آکنده از ملاحظات حقیقی، مستقیم و تفضیلی قوم‌شناختی است اما جاذبه اصلی آن در تصویری‌ است که تولستوی از جنبه‌ روان‌شناختی از قهرمان این داستان ارایه داده است و اصولا یکی از نقاط قوت این نویسنده در پرداخت بعد روانی کاراکترهای داستان‌هایش و رسیدن به عمق شناخت آنها در طول داستان و هم‌چنین بزنگاه‌های حساس و سرنوشت‌ساز زندگی آنهاست از همین روست که سرنوشت شخصیت‌های بسیار گوناگون در داستان‌هایش با یکدیگر تداخل‌های پی‌درپی پیدا می‌کنند. و البته غرض اصلی تدارک طرح و پی‌رنگ داستانی نیست، بلکه نشان دادن دگرگونی مدام و تحول خویشتن در طول زمان است.

لیو تولستوی نه‌تنها برای خوانندگان ایرانی بلکه برای تمام علاقه‌مندان به رمان، زندگی و عشق؛ چهره ا‌ی سرشناس و قدرت‌مند ا‌ست. زندگی و آثار این نویسنده به یقین بیش از هر نویسنده‌ دیگر روسی از یک مکان آب می‌خورد؛ «یاسنایا پالیانا»، ملکی که کودکی او در آن‌جا گذشت. بعدها این نویسنده زنش را به آنجا برد و در آنجا تشکیل خانواده داد. یاسنا پالیانا به معنی واقعی موطن او بود. جایی که کتاب‌هایش را در آنجا نوشت و بدل به پیامبر بیداری اخلاق شد. در میان آثار تولستوی نام بردن از «
آنا کارنینا» و «جنگ و صلح »تکرار مکررات است. چه او با این دو رمان هم‌چون ستاره‌ای بر تارک ادبیات روسیه و جهان درخشید.

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...